خانه > > Untitled-1

Untitled-1

دلم برای مستضعفانی سوخت، که 8 سال قبل پا روی شانه های نحیف آنها گذاشتی. راستی یادت هست؟ لباس کارگر شهرداری می پوشیدی، دست و پا میبوسیدی. ورزقانی ها که جنازه هایشان بو گرفته بود نبودی پیام بنویسی، شین آبادی ها که سوختند، نبودی پیام بدهی، وزیرت در مجلس میخندید! به چاوز که رسید قلبت اینطور منقلب شد؟ نه، اشتباه می گفت «ادب مرد به ز دوست اوست»، کاش می گفت«شرف مرد به ز دولت اوست»

دلم برای مستضعفانی سوخت، که ۸ سال قبل پا روی شانه های نحیف آنها گذاشتی. راستی یادت هست؟ لباس کارگر شهرداری می پوشیدی، دست و پا میبوسیدی. ورزقانی ها که جنازه هایشان بو گرفته بود نبودی پیام بنویسی، شین آبادی ها که سوختند، نبودی پیام بدهی، وزیرت در مجلس میخندید! به چاوز که رسید قلبت اینطور منقلب شد؟ نه، اشتباه می گفت «ادب مرد به ز دوست اوست»، کاش می گفت«شرف مرد به ز دولت اوست»