بایگانی

بایگانی آگوست

ضمیمه دنیای اقتصاد: تجربه جدید

25 آگوست 2012 بدون دیدگاه

در این شماره آخر با مربی سگی به اسم "دومان" مصاحبه ای داشتیم که فکر میکنم یکی از دلایل زیبا شدن جلد این شماره همین گفتگو بود. همچنین پرونده جالبی درباره زلزله و ساختمان های تهران. پرونده آسیب شناسی بحث های خودمانی هم که بحث جدی تری بود در این شماره همگی دست به دست هم دادند تا شماره هشتم رو بیشتر از باقی شماره هامون دوست داشته باشم. البته همچنان اون شماره یکی که عکس جلدش گلپا بود و پرونده اقتصاد موسیقی رو یاسین نمکچیان تهیه کرد بود، دوست دارم.

در این شماره آخر با مربی سگی به اسم "دومان" مصاحبه ای داشتیم که فکر میکنم یکی از دلایل زیبا شدن جلد این شماره همین گفتگو بود. همچنین پرونده جالبی درباره زلزله و ساختمان های تهران. پرونده آسیب شناسی بحث های خودمانی هم که بحث جدی تری بود در این شماره همگی دست به دست هم دادند تا شماره هشتم رو بیشتر از باقی شماره هامون دوست داشته باشم. البته همچنان اون شماره یکی که عکس جلدش گلپا بود و پرونده اقتصاد موسیقی رو یاسین نمکچیان تهیه کرد بود، دوست دارم.

 

هشت شماره عین برق گذشت و البته به سختی

شماره هشتم ضمیمه هفتگی دنیای اقتصاد که منتشر شد، احساس کردم کار به بلوغ خودش رسیده و البته این اتفاق بدون کمک و حمایت های دوستان ممکن نبود.

حدودا سه ماه قبل بود که آقای میرزاخانی، سردبیر دنیای اقتصاد خبر داد که قراره همچین کاری تو روزنامه انجام بشه و مامورم کرد که مجلاتی که در حوزه سبک زندگی منتشر میشن رو تهیه و یه گزارشی از عملکردشون در بیارم.

از همون روز اول میدونستیم قراره چیکار کنیم و طرح داشتیم و طبق همون هم پیش رفتیم.

حالا بعد از هشت شماره اگرچه برای قضاوت زوده، اما تا همینجا هم فکر نمیکردم بتونه به این خوبی پیش بره.

چه بچه های تحریریه دنیای اقتصاد که اکثرا در بخش مطالب کاربردی همکاری دارن و چه بچه های بیرون که حق التحریری کار میکنن واقعا از اول کار رو جدی گرفتند، هرچند در این مدت مشکلاتی هم بود، اما خدا رو شکر که همیشه تونستیم سر وقت کار رو منتشر کنیم.

البته انتظارها اونطور که باید برآورده نشده، اما این رو این شماره نوشتم، چون واقعا از این شماره خیلی خوشم اومد. هم مطالب هم جلد و هم گرافیک صفحات واقعا رشد خیلی خوبی داشته.

خب خیلی از شب ها برای اینکه کار سر وقت انجام بشه به همراه همکرامون تا نیمه ب هم سر کار هستیم. از ردبیر روزنامه گرفته تا بچه های خوب آتلیه، منتها با تمام اینها این کار رو دوست دارم.

تجربه جدیدی برام هستش، جاهای زیادی بودم، اما مثبت ترین نکته انجا اینه که حاشیه ای نداریم و کار حرفه ای خودمون رو انجام میدیم که البته این به خاطر سیستمی هست که ایجاد شده و جای تقدیر و تشکر داره.

در ادامه جلد این هشت شماره اخیر رو ملاحظه می کنید. برای دیدن مطالب سه شماره آخر هم میتونید روی تصویر جلد ها کلید کنید.

و البته از انتقاد و پیشنهاد دوستان و صاحب نظران استقبال می کنیم.

8

6

 

4

 

5

 

7

3

2

1

 

ما نوع دوستیم اما شغل ما امداد نیست

23 آگوست 2012 بدون دیدگاه
راستش را هم شما می‌دانید، هم ما! هر کسی شغل و تخصصی دارد. از طرفی همه احساس هم داریم ـ غلو که نباشد ـ قاعدتا مردمی که شاعرشان سروده «چو عضوی بدرد آورد روزگار/ دگر عضو‌ها را نماند قرار» باید نوع دوستی بیشتری هم داشته باشند. چه آنکه این نوع بشر از هم میهنان خودمان هم باشد. موضوع شاید همین باشد«احساس»، «تخصص» یا «شغل» در ادامه به این سه اشاره داریم.
احساس: در حادثه غم‌انگیز آذربایجان همه متاثر شدیم. هر کسی به نوعی وظیفه ای داشت، روزنامه‌نگار نوشت و دعوت کرد به کمک، بازاری کمک مالی کرد، هنرمند از وجهه‌اش برای یاری رساندن سود جست و… عده ای هم در همان روزهای اول، تاب نیاورند و از پایتخت و سایر نقاط کشور، خودشان شال و کلاه کردند و راهی آذربایجان شدند. متاسفانه عدم پوشش صحیح اخبار زلزله در روزهای اولیه و موج انتقادات رسانه‌ها (اتفاقا اینجا از آن نقاطی بود که سیاسی هم نبود، از همه طرف انتقاد شد و سیما هم رویه خود را عوض کرد) سبب شد تا موجی از شایعات هم به راه بیفتد. این روزها و با این «شهروند خبرنگار»‌های جدید، ما با حجم عظیمی از اطلاعات طرف هستیم. یکی نوشت «کنسرو فاسد» توزیع شده، دیگری از فروش کنسروها می‌گفت، آن دیگری می‌گفت هلال احمر درست کار نکرده و…
تخصص: در این بین بودند سایت‌ها و رسانه‌هایی که همان شایعات را بازنشر دادند، اما آیا واقعا مشاهدات قابل استنادی وجود داشت؟ صحت خبر از اولین آموزه‌های ژورنالیستی است. اگر همین ضمیمه را در شماره‌های قبل تورق کرده باشید، حتما پوریا عالمی (مسوول بخش طنز) را می‌شناسید. پوریا عالمی از جمله دوستانی بود که برای مشاهده واقعه از نزدیک به آذربایجان سفر کرده بود. تلفنی با عالمی حرف می‌زدم، می‌گفت شایعه شده که کنسروهای فاسد در بین حادثه دیده‌ها توزیع شده است. از او خواستم در صورت صحت، عکس کنسرو‌های فاسد را تهیه و ارسال کند. فردای همان روز، در تماس بعدی عالمی گفت که چیزی نبوده و صرفا یک شایعه بوده است؛ دیدید؟ به همین سادگی. این شایعه ساده است؛ اما تصور مردم روستایی زلزله زده ای را بکنید که از فساد مواد غذایی در هراسند و این هراس به مصیبتشان اضافه شده است. دیگری می‌گفت کنسروهای اهدایی به فروش می‌رسند چندهزار تشویق و… هم برای این خبر آمده بود، اما یکی در آن میان از خود نپرسید (یا شاید صدایش بین هیاهو و هیجان گم شد) که روستایی زلزله زده که همه چیزش زیر آوار است، پول نقد از کجا می‌آورد تا کنسرو بخرد؟
سایت‌های خبری هم خبری مخابره کردند از سرقت‌هایی در مناطق زلزله‌زده، خب طبیعی است که در منطقه زلزله زده، اولین موضوع که باید مورد توجه قرار بگیرد موضوع امنیت منطقه است و کنترل عبور و مرور افراد غیررسمی باید چک شود؛ با این حال همین موضوع هم مورد سوال بود. از موضوع صدا و سیما که بگذریم، رسانه‌ها هم کاری نمی‌توانستند بکنند. شاید بهتر است افکار عمومی با پدیده جدید شبکه‌های اجتماعی بیشتر آشنا شود و بین خبری که با اصول خبرنویسی توسط یک ژونالیست تهیه شده با دلنوشته‌ای که توسط یک فرد عادی نگاشته شده تمیز قائل شود. در اصول اولیه حرفه‌ای و اخلاقی روزنامه‌نگاری (تقریبا در تمام متون)آمده است: «استفاده از منبع اصلی اطلاعات، شامل مصاحبه با افرادی که مستقیما در یک داستان نقش دارند، اسناد اصل و دیگر منابع مستقیم اطلاعاتی تا حد امکان و نقل منابع اطلاعات در خبرها» اضلاع اصلی گزارش نویسی یعنی مشاهده و مصاحبه در هیچ کدام از آثار این شهروندخبرنگاران به چشم نمی‌خورد و به نظر می‌رسد نمی‌تواند منبع قابل اعتمادی باشد.
شغل: ما همه(عموم مردم) اگرچه نوع دوست هستیم و به سهم خود سعی در کمک داریم، اما واقعیت این است که هر کدام از ما پس از یک هفته، دو هفته یا نهایتا یک ماه، ناچاریم به زندگی عادی خود بازگردیم. حضور در منطقه در روزهای اول و مشاهده(توسط همکاران ما) و کمک رسانی(توسط افراد غیر متخصص و نوع دوست) امری طبیعی به نظر می‌رسد و باید به فال نیک هم گرفته شود، اما ما نهایتا پس از یک ماه می‌رویم و کسانی که می‌مانند همان امدادگران (تحت عناوین گوناگون هستند) اجازه بدهید از احساسات کمی فاصله بگیریم. در زلزله سال ۱۳۸۳ زرند، نزدیک به ۶۳۰ نفر به کام مرگ رفتند، زلزله بم بنا بر برخی آمارها ۲۶ و حتی تا بیش از ۳۰ هزار نفر تلفات داشت، در زلزله ۱۳۸۱ بوئین زهرا نزدیک ۳۰۰ نفر و در زلزله قائنات(در سال ۱۳۷۶) هزار و ۵۰۰ نفر تلفات ثبت شده است. از زلزله رودبار و منجیل که ۴۰ هزار نفر را به کام مرگ فرستاد بگذریم.
تلفات هرچه باشد دردناک است، هرچند کیفیت امدادرسانی هرچه ارتقا یابد قاعدتا مطلوب‌تر است، اما نمی‌توان با مقایسه نیروهای امدادی ایران با کشوری مثل ژاپن، استدلال کرد که امداد رسانی آذربایجان ضعیف بوده است. هلال احمر سازمانی است که بخش عمده‌ای از بدنه انسانی آن را نیروهای داوطلب و مردمی تشکیل می‌دهند. حساب دولت‌ها از سازمانی مثل هلال احمر جداست، اگرچه در سطوح بالای مدیریتی، احتمالا دولت‌ها نقش دارند، اما بدنه، بدنه‌ای مردمی به شمار می‌رود. شایعاتی که طی دو هفته اخیر علیه نیروهای هلال احمر در فضای مجازی رواج پیدا کرد، کمی دور از انصاف به نظر می‌رسد. اگر تنها یکی از این شهروند-خبرنگار‌ها اشاره می‌کردند که نیروهای امدادی چه کاری را در سایر حوادث انجام دادند که در زلزله آذربایجان از آن کوتاهی کردند، می‌شد این استدلال را پذیرفت. اگر در کشور ما در هر حوزه‌ای مشکلاتی وجود داشته باشد، لا اقل در ایرانی که ۸ سال جنگ را پشت سر گذاشته، تقریبا هر دهه ۳-۴ بلای بزرگ طبیعی را تجربه کرده و… نیروهای امدادی تجربه کافی را دارند و به وظایف خود واقف هستند. هر کس لااقل مطالعه ای کوتاه درباره‌ی اصول امداد و نجات داشته باشد می‌داند که حضور نیروهای غیر متخصص و تجمع آنان در محل حوادثی از این دست، گاه از خود بلایای طبیعی خطرساز تر است. ما نوع دوستی خود را به اثبات رساندیم، هر کس در شغل و تخصص خود، اجازه دهید آنها هم در حوزه تخصصی خود کارشان را انجام دهند و هرجا کمک لازم بود، ما هم در حوزه تخصصی خودمان کمک کنیم.

راستش را هم شما می‌دانید، هم ما! هر کسی شغل و تخصصی دارد. از طرفی همه احساس هم داریم ـ غلو که نباشد ـ قاعدتا مردمی که شاعرشان سروده «چو عضوی بدرد آورد روزگار/ دگر عضو‌ها را نماند قرار» باید نوع دوستی بیشتری هم داشته باشند. چه آنکه این نوع بشر از هم میهنان خودمان هم باشد. موضوع شاید همین باشد«احساس»، «تخصص» یا «شغل» در ادامه به این سه اشاره داریم.

«***»

احساس: در حادثه غم‌انگیز آذربایجان همه متاثر شدیم. هر کسی به نوعی وظیفه ای داشت، روزنامه‌نگار نوشت و دعوت کرد به کمک، بازاری کمک مالی کرد، هنرمند از وجهه‌اش برای یاری رساندن سود جست و… عده ای هم در همان روزهای اول، تاب نیاورند و از پایتخت و سایر نقاط کشور، خودشان شال و کلاه کردند و راهی آذربایجان شدند. متاسفانه عدم پوشش صحیح اخبار زلزله در روزهای اولیه و موج انتقادات رسانه‌ها (اتفاقا اینجا از آن نقاطی بود که سیاسی هم نبود، از همه طرف انتقاد شد و سیما هم رویه خود را عوض کرد) سبب شد تا موجی از شایعات هم به راه بیفتد. این روزها و با این «شهروند خبرنگار»‌های جدید، ما با حجم عظیمی از اطلاعات طرف هستیم. یکی نوشت «کنسرو فاسد» توزیع شده، دیگری از فروش کنسروها می‌گفت، آن دیگری می‌گفت هلال احمر درست کار نکرده و…

«***»

تخصص: در این بین بودند سایت‌ها و رسانه‌هایی که همان شایعات را بازنشر دادند، اما آیا واقعا مشاهدات قابل استنادی وجود داشت؟ صحت خبر از اولین آموزه‌های ژورنالیستی است. اگر همین ضمیمه را در شماره‌های قبل تورق کرده باشید، حتما پوریا عالمی (مسوول بخش طنز) را می‌شناسید. پوریا عالمی از جمله دوستانی بود که برای مشاهده واقعه از نزدیک به آذربایجان سفر کرده بود. تلفنی با عالمی حرف می‌زدم، می‌گفت شایعه شده که کنسروهای فاسد در بین حادثه دیده‌ها توزیع شده است. از او خواستم در صورت صحت، عکس کنسرو‌های فاسد را تهیه و ارسال کند. فردای همان روز، در تماس بعدی عالمی گفت که چیزی نبوده و صرفا یک شایعه بوده است؛ دیدید؟ به همین سادگی. این شایعه ساده است؛ اما تصور مردم روستایی زلزله زده ای را بکنید که از فساد مواد غذایی در هراسند و این هراس به مصیبتشان اضافه شده است. دیگری می‌گفت کنسروهای اهدایی به فروش می‌رسند چندهزار تشویق و… هم برای این خبر آمده بود، اما یکی در آن میان از خود نپرسید (یا شاید صدایش بین هیاهو و هیجان گم شد) که روستایی زلزله زده که همه چیزش زیر آوار است، پول نقد از کجا می‌آورد تا کنسرو بخرد؟

سایت‌های خبری هم خبری مخابره کردند از سرقت‌هایی در مناطق زلزله‌زده، خب طبیعی است که در منطقه زلزله زده، اولین موضوع که باید مورد توجه قرار بگیرد موضوع امنیت منطقه است و کنترل عبور و مرور افراد غیررسمی باید چک شود؛ با این حال همین موضوع هم مورد سوال بود. از موضوع صدا و سیما که بگذریم، رسانه‌ها هم کاری نمی‌توانستند بکنند. شاید بهتر است افکار عمومی با پدیده جدید شبکه‌های اجتماعی بیشتر آشنا شود و بین خبری که با اصول خبرنویسی توسط یک ژونالیست تهیه شده با دلنوشته‌ای که توسط یک فرد عادی نگاشته شده تمیز قائل شود. در اصول اولیه حرفه‌ای و اخلاقی روزنامه‌نگاری (تقریبا در تمام متون)آمده است: «استفاده از منبع اصلی اطلاعات، شامل مصاحبه با افرادی که مستقیما در یک داستان نقش دارند، اسناد اصل و دیگر منابع مستقیم اطلاعاتی تا حد امکان و نقل منابع اطلاعات در خبرها» اضلاع اصلی گزارش نویسی یعنی مشاهده و مصاحبه در هیچ کدام از آثار این شهروندخبرنگاران به چشم نمی‌خورد و به نظر می‌رسد نمی‌تواند منبع قابل اعتمادی باشد.

«***»

شغل: ما همه(عموم مردم) اگرچه نوع دوست هستیم و به سهم خود سعی در کمک داریم، اما واقعیت این است که هر کدام از ما پس از یک هفته، دو هفته یا نهایتا یک ماه، ناچاریم به زندگی عادی خود بازگردیم. حضور در منطقه در روزهای اول و مشاهده(توسط همکاران ما) و کمک رسانی(توسط افراد غیر متخصص و نوع دوست) امری طبیعی به نظر می‌رسد و باید به فال نیک هم گرفته شود، اما ما نهایتا پس از یک ماه می‌رویم و کسانی که می‌مانند همان امدادگران (تحت عناوین گوناگون هستند) اجازه بدهید از احساسات کمی فاصله بگیریم. در زلزله سال ۱۳۸۳ زرند، نزدیک به ۶۳۰ نفر به کام مرگ رفتند، زلزله بم بنا بر برخی آمارها ۲۶ و حتی تا بیش از ۳۰ هزار نفر تلفات داشت، در زلزله ۱۳۸۱ بوئین زهرا نزدیک ۳۰۰ نفر و در زلزله قائنات(در سال ۱۳۷۶) هزار و ۵۰۰ نفر تلفات ثبت شده است. از زلزله رودبار و منجیل که ۴۰ هزار نفر را به کام مرگ فرستاد بگذریم.

تلفات هرچه باشد دردناک است، هرچند کیفیت امدادرسانی هرچه ارتقا یابد قاعدتا مطلوب‌تر است، اما نمی‌توان با مقایسه نیروهای امدادی ایران با کشوری مثل ژاپن، استدلال کرد که امداد رسانی آذربایجان ضعیف بوده است. هلال احمر سازمانی است که بخش عمده‌ای از بدنه انسانی آن را نیروهای داوطلب و مردمی تشکیل می‌دهند. حساب دولت‌ها از سازمانی مثل هلال احمر جداست، اگرچه در سطوح بالای مدیریتی، احتمالا دولت‌ها نقش دارند، اما بدنه، بدنه‌ای مردمی به شمار می‌رود. شایعاتی که طی دو هفته اخیر علیه نیروهای هلال احمر در فضای مجازی رواج پیدا کرد، کمی دور از انصاف به نظر می‌رسد. اگر تنها یکی از این شهروند-خبرنگار‌ها اشاره می‌کردند که نیروهای امدادی چه کاری را در سایر حوادث انجام دادند که در زلزله آذربایجان از آن کوتاهی کردند، می‌شد این استدلال را پذیرفت.

اگر در کشور ما در هر حوزه‌ای مشکلاتی وجود داشته باشد، لا اقل در ایرانی که ۸ سال جنگ را پشت سر گذاشته، تقریبا هر دهه ۳-۴ بلای بزرگ طبیعی را تجربه کرده و… نیروهای امدادی تجربه کافی را دارند و به وظایف خود واقف هستند. هر کس لااقل مطالعه ای کوتاه درباره‌ی اصول امداد و نجات داشته باشد می‌داند که حضور نیروهای غیر متخصص و تجمع آنان در محل حوادثی از این دست، گاه از خود بلایای طبیعی خطرساز تر است. ما نوع دوستی خود را به اثبات رساندیم، هر کس در شغل و تخصص خود، اجازه دهید آنها هم در حوزه تخصصی خود کارشان را انجام دهند و هرجا کمک لازم بود، ما هم در حوزه تخصصی خودمان کمک کنیم.

————

این مطلب را برای ضمیمه آخر هفته روزنامه دنیای اقتصاد مورخ دوم شهریور ۱۳۹۱  نوشتم

مخاطبان عصر ایران و مساله اراذل و اوباش

17 آگوست 2012 ۱ دیدگاه

همیشه معتقد بودم کامنت های سایت های خبری در بسیاری از موارد از خود اخبار مهم تر هستند. اصلا یکی از جاهایی که بین سایت و رسانه های مکتوب رو جدا می کنه همین کامنت ها هستند.

کامنت ها هم به گردانندگان سایت ها کمک میکنه تا نیاز مخاطبشون رو بهتر بشناسند. هم به مخاطبان امکان میده که تحلیل های خودشون رو منتشر کنند.

ماجرای کامنت های پنهان که جای خود داره….

از وقتی که این سیستم “رای” و “پاسخ” به کامنت سایت ها اضافه شد(فکر کنم اولین بار این کار رو تو سایت های فارسی الف انجام داد) موضوع خیلی جالب تر شد.

برای مثال خبری که در سایتی هست و نه با عقیده مدیران سایت همسوست و نه با عقیده  پاره ای از مخاطبان، جایگاه خودش رو در رای های مثب و منفی پیدا میکنه.

سایت های نزدیک به قدرت معمولا در انتشار کامنت ها دستشون باز تره، چون حاشیه امن دارند، منتها سایت های خصوصی سعی می کنند کمتر کامنت های مورد دار رو منتشر کنند(برای همین یکی از ابزارهای پر استفاده در مدیریت اخبار سایت ها همون آرشیو نظر هست) چندین بار هم پیش اومده و مصداق واقعی داره که مدیران سایت ها به خاطر همین کامنت ها دچار پیگرد قضایی شدند.

منتها تا حالا نشنیدم درباره رای های مثبت یا منفی کسی رو بازپرسی کنند.

مثلا خبری هست که مشخصا باید کار بشه تا سایت تا حدودی بیمه بشه! در ذیل این خبر چند کامنت پاستوریزه بالا میاد و بعد نظر مخاطب اون سایت در رای های مثبت و منفی کامنت ها تعیین می شه.

سایت های حاشیه امن!

سایت هایی مثل جهان نیوز، رجا نیوز، بولتن نیوز و صراط نیوز حدیث مفصل تر و البته جالب تری دارند. این سایت ها بر عکس سایت های خصوصی جرات و امکان انتشار تندترین کامنت ها رو دارند و البته این ظاهر رو براشون فراهم می کنه که خیلی دموکرات هستند.

همینجا و در همین دموکراتی هست که معلوم میشه چقدر از مخاطبان دوستشون دارند و چقدر از مخاطبانشون میان که بهشون فحش بدن! مثلا زیر خبری کامنتی مخالف میاد و یک دفعه تعداد بالایی رای مثبت می گیره و در مقابل کامنت موافق خبر، با تعداد محدودی رای مثبت، آماج رای منفی می شه.

برخورد با اراذل و اوباش و نگاه مخاطب

اینها رو گفتم که به اینجا برسم، امروز سایت عصر ایران یک خبر روی خروجی خودش قرار داده(اینجا ببینید) که حاوی گزارش تصویری از برخورد با اراذل و اوباش و بی آبرو کردن اونهاست.

حتما شما هم می دونید که سال هاست از اولین باری که این طرح در سال های ۱۳۸۴ و ۱۳۸۵ اجرا شد، جامعه روزنامه نگار و همکاران ما، اکثرا به نقد اون پرداختند، اما کامنت های زیر این خبر و تعداد رای های مثبت و منفی به اون نشون دهنده نکتات ظریفی.

خودتون ببینید! ظاهرا اکثر مخاطبان طرفدار این کار نیروی انتظامی هستند، اما تفاوت مخالفان و موافقان زیاد نیست.

برای دیدن تصویر در ابعاد بزرگتر روی تصویر کلیک کنید

برای دیدن تصویر در ابعاد بزرگتر روی تصویر کلیک کنید