راستش را هم شما میدانید، هم ما! هر کسی شغل و تخصصی دارد. از طرفی همه احساس هم داریم ـ غلو که نباشد ـ قاعدتا مردمی که شاعرشان سروده «چو عضوی بدرد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار» باید نوع دوستی بیشتری هم داشته باشند. چه آنکه این نوع بشر از هم میهنان خودمان هم باشد. موضوع شاید همین باشد«احساس»، «تخصص» یا «شغل» در ادامه به این سه اشاره داریم.
احساس: در حادثه غمانگیز آذربایجان همه متاثر شدیم. هر کسی به نوعی وظیفه ای داشت، روزنامهنگار نوشت و دعوت کرد به کمک، بازاری کمک مالی کرد، هنرمند از وجههاش برای یاری رساندن سود جست و… عده ای هم در همان روزهای اول، تاب نیاورند و از پایتخت و سایر نقاط کشور، خودشان شال و کلاه کردند و راهی آذربایجان شدند. متاسفانه عدم پوشش صحیح اخبار زلزله در روزهای اولیه و موج انتقادات رسانهها (اتفاقا اینجا از آن نقاطی بود که سیاسی هم نبود، از همه طرف انتقاد شد و سیما هم رویه خود را عوض کرد) سبب شد تا موجی از شایعات هم به راه بیفتد. این روزها و با این «شهروند خبرنگار»های جدید، ما با حجم عظیمی از اطلاعات طرف هستیم. یکی نوشت «کنسرو فاسد» توزیع شده، دیگری از فروش کنسروها میگفت، آن دیگری میگفت هلال احمر درست کار نکرده و…
تخصص: در این بین بودند سایتها و رسانههایی که همان شایعات را بازنشر دادند، اما آیا واقعا مشاهدات قابل استنادی وجود داشت؟ صحت خبر از اولین آموزههای ژورنالیستی است. اگر همین ضمیمه را در شمارههای قبل تورق کرده باشید، حتما پوریا عالمی (مسوول بخش طنز) را میشناسید. پوریا عالمی از جمله دوستانی بود که برای مشاهده واقعه از نزدیک به آذربایجان سفر کرده بود. تلفنی با عالمی حرف میزدم، میگفت شایعه شده که کنسروهای فاسد در بین حادثه دیدهها توزیع شده است. از او خواستم در صورت صحت، عکس کنسروهای فاسد را تهیه و ارسال کند. فردای همان روز، در تماس بعدی عالمی گفت که چیزی نبوده و صرفا یک شایعه بوده است؛ دیدید؟ به همین سادگی. این شایعه ساده است؛ اما تصور مردم روستایی زلزله زده ای را بکنید که از فساد مواد غذایی در هراسند و این هراس به مصیبتشان اضافه شده است. دیگری میگفت کنسروهای اهدایی به فروش میرسند چندهزار تشویق و… هم برای این خبر آمده بود، اما یکی در آن میان از خود نپرسید (یا شاید صدایش بین هیاهو و هیجان گم شد) که روستایی زلزله زده که همه چیزش زیر آوار است، پول نقد از کجا میآورد تا کنسرو بخرد؟
سایتهای خبری هم خبری مخابره کردند از سرقتهایی در مناطق زلزلهزده، خب طبیعی است که در منطقه زلزله زده، اولین موضوع که باید مورد توجه قرار بگیرد موضوع امنیت منطقه است و کنترل عبور و مرور افراد غیررسمی باید چک شود؛ با این حال همین موضوع هم مورد سوال بود. از موضوع صدا و سیما که بگذریم، رسانهها هم کاری نمیتوانستند بکنند. شاید بهتر است افکار عمومی با پدیده جدید شبکههای اجتماعی بیشتر آشنا شود و بین خبری که با اصول خبرنویسی توسط یک ژونالیست تهیه شده با دلنوشتهای که توسط یک فرد عادی نگاشته شده تمیز قائل شود. در اصول اولیه حرفهای و اخلاقی روزنامهنگاری (تقریبا در تمام متون)آمده است: «استفاده از منبع اصلی اطلاعات، شامل مصاحبه با افرادی که مستقیما در یک داستان نقش دارند، اسناد اصل و دیگر منابع مستقیم اطلاعاتی تا حد امکان و نقل منابع اطلاعات در خبرها» اضلاع اصلی گزارش نویسی یعنی مشاهده و مصاحبه در هیچ کدام از آثار این شهروندخبرنگاران به چشم نمیخورد و به نظر میرسد نمیتواند منبع قابل اعتمادی باشد.
شغل: ما همه(عموم مردم) اگرچه نوع دوست هستیم و به سهم خود سعی در کمک داریم، اما واقعیت این است که هر کدام از ما پس از یک هفته، دو هفته یا نهایتا یک ماه، ناچاریم به زندگی عادی خود بازگردیم. حضور در منطقه در روزهای اول و مشاهده(توسط همکاران ما) و کمک رسانی(توسط افراد غیر متخصص و نوع دوست) امری طبیعی به نظر میرسد و باید به فال نیک هم گرفته شود، اما ما نهایتا پس از یک ماه میرویم و کسانی که میمانند همان امدادگران (تحت عناوین گوناگون هستند) اجازه بدهید از احساسات کمی فاصله بگیریم. در زلزله سال ۱۳۸۳ زرند، نزدیک به ۶۳۰ نفر به کام مرگ رفتند، زلزله بم بنا بر برخی آمارها ۲۶ و حتی تا بیش از ۳۰ هزار نفر تلفات داشت، در زلزله ۱۳۸۱ بوئین زهرا نزدیک ۳۰۰ نفر و در زلزله قائنات(در سال ۱۳۷۶) هزار و ۵۰۰ نفر تلفات ثبت شده است. از زلزله رودبار و منجیل که ۴۰ هزار نفر را به کام مرگ فرستاد بگذریم.
تلفات هرچه باشد دردناک است، هرچند کیفیت امدادرسانی هرچه ارتقا یابد قاعدتا مطلوبتر است، اما نمیتوان با مقایسه نیروهای امدادی ایران با کشوری مثل ژاپن، استدلال کرد که امداد رسانی آذربایجان ضعیف بوده است. هلال احمر سازمانی است که بخش عمدهای از بدنه انسانی آن را نیروهای داوطلب و مردمی تشکیل میدهند. حساب دولتها از سازمانی مثل هلال احمر جداست، اگرچه در سطوح بالای مدیریتی، احتمالا دولتها نقش دارند، اما بدنه، بدنهای مردمی به شمار میرود. شایعاتی که طی دو هفته اخیر علیه نیروهای هلال احمر در فضای مجازی رواج پیدا کرد، کمی دور از انصاف به نظر میرسد. اگر تنها یکی از این شهروند-خبرنگارها اشاره میکردند که نیروهای امدادی چه کاری را در سایر حوادث انجام دادند که در زلزله آذربایجان از آن کوتاهی کردند، میشد این استدلال را پذیرفت. اگر در کشور ما در هر حوزهای مشکلاتی وجود داشته باشد، لا اقل در ایرانی که ۸ سال جنگ را پشت سر گذاشته، تقریبا هر دهه ۳-۴ بلای بزرگ طبیعی را تجربه کرده و… نیروهای امدادی تجربه کافی را دارند و به وظایف خود واقف هستند. هر کس لااقل مطالعه ای کوتاه دربارهی اصول امداد و نجات داشته باشد میداند که حضور نیروهای غیر متخصص و تجمع آنان در محل حوادثی از این دست، گاه از خود بلایای طبیعی خطرساز تر است. ما نوع دوستی خود را به اثبات رساندیم، هر کس در شغل و تخصص خود، اجازه دهید آنها هم در حوزه تخصصی خود کارشان را انجام دهند و هرجا کمک لازم بود، ما هم در حوزه تخصصی خودمان کمک کنیم.
راستش را هم شما میدانید، هم ما! هر کسی شغل و تخصصی دارد. از طرفی همه احساس هم داریم ـ غلو که نباشد ـ قاعدتا مردمی که شاعرشان سروده «چو عضوی بدرد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار» باید نوع دوستی بیشتری هم داشته باشند. چه آنکه این نوع بشر از هم میهنان خودمان هم باشد. موضوع شاید همین باشد«احساس»، «تخصص» یا «شغل» در ادامه به این سه اشاره داریم.
«***»
احساس: در حادثه غمانگیز آذربایجان همه متاثر شدیم. هر کسی به نوعی وظیفه ای داشت، روزنامهنگار نوشت و دعوت کرد به کمک، بازاری کمک مالی کرد، هنرمند از وجههاش برای یاری رساندن سود جست و… عده ای هم در همان روزهای اول، تاب نیاورند و از پایتخت و سایر نقاط کشور، خودشان شال و کلاه کردند و راهی آذربایجان شدند. متاسفانه عدم پوشش صحیح اخبار زلزله در روزهای اولیه و موج انتقادات رسانهها (اتفاقا اینجا از آن نقاطی بود که سیاسی هم نبود، از همه طرف انتقاد شد و سیما هم رویه خود را عوض کرد) سبب شد تا موجی از شایعات هم به راه بیفتد. این روزها و با این «شهروند خبرنگار»های جدید، ما با حجم عظیمی از اطلاعات طرف هستیم. یکی نوشت «کنسرو فاسد» توزیع شده، دیگری از فروش کنسروها میگفت، آن دیگری میگفت هلال احمر درست کار نکرده و…
«***»
تخصص: در این بین بودند سایتها و رسانههایی که همان شایعات را بازنشر دادند، اما آیا واقعا مشاهدات قابل استنادی وجود داشت؟ صحت خبر از اولین آموزههای ژورنالیستی است. اگر همین ضمیمه را در شمارههای قبل تورق کرده باشید، حتما پوریا عالمی (مسوول بخش طنز) را میشناسید. پوریا عالمی از جمله دوستانی بود که برای مشاهده واقعه از نزدیک به آذربایجان سفر کرده بود. تلفنی با عالمی حرف میزدم، میگفت شایعه شده که کنسروهای فاسد در بین حادثه دیدهها توزیع شده است. از او خواستم در صورت صحت، عکس کنسروهای فاسد را تهیه و ارسال کند. فردای همان روز، در تماس بعدی عالمی گفت که چیزی نبوده و صرفا یک شایعه بوده است؛ دیدید؟ به همین سادگی. این شایعه ساده است؛ اما تصور مردم روستایی زلزله زده ای را بکنید که از فساد مواد غذایی در هراسند و این هراس به مصیبتشان اضافه شده است. دیگری میگفت کنسروهای اهدایی به فروش میرسند چندهزار تشویق و… هم برای این خبر آمده بود، اما یکی در آن میان از خود نپرسید (یا شاید صدایش بین هیاهو و هیجان گم شد) که روستایی زلزله زده که همه چیزش زیر آوار است، پول نقد از کجا میآورد تا کنسرو بخرد؟
سایتهای خبری هم خبری مخابره کردند از سرقتهایی در مناطق زلزلهزده، خب طبیعی است که در منطقه زلزله زده، اولین موضوع که باید مورد توجه قرار بگیرد موضوع امنیت منطقه است و کنترل عبور و مرور افراد غیررسمی باید چک شود؛ با این حال همین موضوع هم مورد سوال بود. از موضوع صدا و سیما که بگذریم، رسانهها هم کاری نمیتوانستند بکنند. شاید بهتر است افکار عمومی با پدیده جدید شبکههای اجتماعی بیشتر آشنا شود و بین خبری که با اصول خبرنویسی توسط یک ژونالیست تهیه شده با دلنوشتهای که توسط یک فرد عادی نگاشته شده تمیز قائل شود. در اصول اولیه حرفهای و اخلاقی روزنامهنگاری (تقریبا در تمام متون)آمده است: «استفاده از منبع اصلی اطلاعات، شامل مصاحبه با افرادی که مستقیما در یک داستان نقش دارند، اسناد اصل و دیگر منابع مستقیم اطلاعاتی تا حد امکان و نقل منابع اطلاعات در خبرها» اضلاع اصلی گزارش نویسی یعنی مشاهده و مصاحبه در هیچ کدام از آثار این شهروندخبرنگاران به چشم نمیخورد و به نظر میرسد نمیتواند منبع قابل اعتمادی باشد.
«***»
شغل: ما همه(عموم مردم) اگرچه نوع دوست هستیم و به سهم خود سعی در کمک داریم، اما واقعیت این است که هر کدام از ما پس از یک هفته، دو هفته یا نهایتا یک ماه، ناچاریم به زندگی عادی خود بازگردیم. حضور در منطقه در روزهای اول و مشاهده(توسط همکاران ما) و کمک رسانی(توسط افراد غیر متخصص و نوع دوست) امری طبیعی به نظر میرسد و باید به فال نیک هم گرفته شود، اما ما نهایتا پس از یک ماه میرویم و کسانی که میمانند همان امدادگران (تحت عناوین گوناگون هستند) اجازه بدهید از احساسات کمی فاصله بگیریم. در زلزله سال ۱۳۸۳ زرند، نزدیک به ۶۳۰ نفر به کام مرگ رفتند، زلزله بم بنا بر برخی آمارها ۲۶ و حتی تا بیش از ۳۰ هزار نفر تلفات داشت، در زلزله ۱۳۸۱ بوئین زهرا نزدیک ۳۰۰ نفر و در زلزله قائنات(در سال ۱۳۷۶) هزار و ۵۰۰ نفر تلفات ثبت شده است. از زلزله رودبار و منجیل که ۴۰ هزار نفر را به کام مرگ فرستاد بگذریم.
تلفات هرچه باشد دردناک است، هرچند کیفیت امدادرسانی هرچه ارتقا یابد قاعدتا مطلوبتر است، اما نمیتوان با مقایسه نیروهای امدادی ایران با کشوری مثل ژاپن، استدلال کرد که امداد رسانی آذربایجان ضعیف بوده است. هلال احمر سازمانی است که بخش عمدهای از بدنه انسانی آن را نیروهای داوطلب و مردمی تشکیل میدهند. حساب دولتها از سازمانی مثل هلال احمر جداست، اگرچه در سطوح بالای مدیریتی، احتمالا دولتها نقش دارند، اما بدنه، بدنهای مردمی به شمار میرود. شایعاتی که طی دو هفته اخیر علیه نیروهای هلال احمر در فضای مجازی رواج پیدا کرد، کمی دور از انصاف به نظر میرسد. اگر تنها یکی از این شهروند-خبرنگارها اشاره میکردند که نیروهای امدادی چه کاری را در سایر حوادث انجام دادند که در زلزله آذربایجان از آن کوتاهی کردند، میشد این استدلال را پذیرفت.
اگر در کشور ما در هر حوزهای مشکلاتی وجود داشته باشد، لا اقل در ایرانی که ۸ سال جنگ را پشت سر گذاشته، تقریبا هر دهه ۳-۴ بلای بزرگ طبیعی را تجربه کرده و… نیروهای امدادی تجربه کافی را دارند و به وظایف خود واقف هستند. هر کس لااقل مطالعه ای کوتاه دربارهی اصول امداد و نجات داشته باشد میداند که حضور نیروهای غیر متخصص و تجمع آنان در محل حوادثی از این دست، گاه از خود بلایای طبیعی خطرساز تر است. ما نوع دوستی خود را به اثبات رساندیم، هر کس در شغل و تخصص خود، اجازه دهید آنها هم در حوزه تخصصی خود کارشان را انجام دهند و هرجا کمک لازم بود، ما هم در حوزه تخصصی خودمان کمک کنیم.
————
این مطلب را برای ضمیمه آخر هفته روزنامه دنیای اقتصاد مورخ دوم شهریور ۱۳۹۱ نوشتم