خانه > مطالب اصلی > راهنمایی، مشاوره و خاله خرسه

راهنمایی، مشاوره و خاله خرسه

فرض کنید یک کوهنورد نابلد به دهاتی می‌رود و می‌خواهد برود بالای یک کوهی. حتما رسیدن به قله راه دارد، اما کوهنورد که نمی‌داند از کجا برود!
اول: رهگذری از آنجا می‌گذرد، کوهنورد می‌پرسد از کجا بروم؟ رهگذر هم راهی را نشان می‌دهد و کوهنورد راه کوه و رهگذر راه خودش را می‌گیرد و هر کدام یک طرفی می‌روند.
دوم: دوست کوهنورد هم می‌رسد و با هم مشورت می‌کنند و بالاخره از یک سمتی بالا می‌روند.
سوم: یک نفر محلی که هیچ وقت نتوانسته بالای کوه برسد می‌رسد و کوهنورد راه را از او می‌پرسد.
چهارم: یک نفر بلد که قبلا چند صد بار این کوه را بالا و پایین رفته می‌آید و راهی را نشان می‌دهد.
***
یک اصطلاحی هم در ایران باب شده می‌گویند «راهنمایی و مشاوره» حالا با واژه‌ها که ور نرویم، آخر مگر می‌شود «راهنما» و «مشاور» یکی باشند؟ در زندگی ما آدم‌هایی هستند از جنس اول، عابر هستند، ساکن نیستند، مستاجر روزهای ما هستند، مالک نیستند.
در مجتمع‌ها همیشه کسانی که مالک هستند نگران خط افتادن روی دیوار راه پله‌ها هستند، اما مستاجر که دلش برای راه پله‌ها نمی‌سوزد… ماندنی نیست اینجا، می‌رود، فوقش یک سلام علیکی دارد، با همسایه مالک که در چیزی به صورت بلند مدت منافع مشترک ندارد. مشاور هم شبیه این مستاجرها می‌ماند، ساعتش را گذاشته روی میز و گوش می‌کند به تو!یک سری هم از این دسته دومی‌ها هستند.
اصلا بگویید مشاورش رفیق هم باشد، نشسته جلوی تو و فنجان چایش را می‌خورد و گوش می‌دهد به حرف‌هایت. اینها سینما رفتن و سریال دیدن را هم دوست دارند و تو می‌شوی سینمای اختصاصی آنها، تازه می‌توانند قصه ات را هم عوض کنند.
شانس بیاوری از آن قدیمی‌ها باشند که دوست دارند آخر فیلم‌ها«هپی اند»داشته باشد، از این مدرن‌ها که باشند، دوست دارند ته فیلم تو را خیلی خاص ببندند بعد هم «خاص باشد؛ کوفت باشد» با «هپی» آخرش که کار ندارند، اصلا تهش هم باز ماند؛ چه بهتر… تو بخواهی به قله برسی، بدترین کار این است که با یک نفری همراه شوی که کت و بالش هم شکسته و یکبار هم نتوانسته صعود کند، خب آزموده را دوباره آزمودن خطاست… اگر قرار بود بتواند کسی را به قله برساند، اول خودش یکبار می‌رفت.
حالا بعضی‌ها هم افسارشان را می‌دهند دست همچین آدم‌هایی. بگذریم که اصلا آدم نباید افسار داشته باشد که دست کسی بدهد! آخر سر هم می‌رسیم به «راهنما» مشاور که می‌گویی در کار تو دخالت نمی‌کند، مشاور به تو کمک می‌کند همان راهی که می‌روی را مطمئن تر بروی.
انگار کنی ابزار است، همین کامپیوتری که من الان با آن می‌نویسم، فحش هم بنویسم می‌نویسد، شعر هم بنویسم می‌نویسد، کاری ندارد چه می‌نویسم، فهم و شعوری ندارد. اما یکی هم داریم راهنما، اشتباه بروی همراهت نمی‌شود، هر چه باشد با هم دارید از این کوه بالا می‌روید، مشاور نیست که آن پایین یک چیزی گفته باشد و برود، راه را اشتباه بروید، همراه شما خود راهنما هم سقوط می‌کند.
ذی‌نفع است، فیلم که تماشا نمی‌کند! خاله خرسه هم نیست که از سر خیر خواهی همراهت شود و از چاله به چاهت بیندازد. اینجا هم جا نمی‌شود که بیشتر از این راهنماهای خوب تعریف کنیم، اما راهنما، ذی‌نفع است و یکبار حداقل خودش به قله رسیده، این از همه چیز مهم‌تر است.
——–
منتشر شده در روزنامه قانون