خودکشی دنیای اقتصاد
چند شب قبل تهران همنشین جمعی از همکاران بودم که اتفاقا بعضی از اعضای انجمن صنفی روزنامه نگاران هم بودند. با توجه به گذشته، یکی ازم پرسید: «دنیای اقتصاد چه خبر شده؟» گفتم نمیدونم، چطور؟ که گفت سایتی نوشته «زلزله در دنیای اقتصاد» و ادامه داد ظاهرا «علی میرزاخانی» رفته.
باورم نشد، گفتم شاید شیطنتی باشه، مثلا چند روز مرخصی میرزاخانی را استعفا تلقی کردند، روز بعد پرس و جویی کردم و متوجه شدم بله… خبر درست بوده، شرحی هم که بست آوردم این بود که ظاهرا اختلاف نظری درباره مدیریت بخش فنی مطرح شده و بعد قضیه حاشیه های دیگری پیدا کرده و در نهایت، میرزاخانی، سردبیر روزنامه مدتی مرخصی بوده که در همین زمان، از سمت مدیرمسئول- آقای بختیاری، حکمی زده شده برای شورای سردبیری که جایگزین علی میرزاخانی بشه.
راستش دنیای اقتصاد، برای من بیشتر از یک روزنامه ست، برای من کلی خاطرات داره، جاهای زیادی بودم، اما نقاط مهم زندگی کاری من تو همون دنیای اقتصاد بوده، دوست و آشنا هم میدونن، هر وقت حرفی شده، جز خوبی نگفتم از اون روزنامه.
نمونه عالی که میشه برای بخش خصوصی تو ایران مثال زد. صاحب امتیاز و مدیر مسئول کار اقتصادی و بنگاه داری را خیلی خوب بلد بود، نتیجه اینکه هرگز با مشکلات مالی که نشریات دیگر با اون مواجه هستند، مواجه نشد.
حاجی، به یک روزنامه -شبیه نشریات دوم خردادی – اکتفا نکرد، یک سازمان درست کرد که در اشل(مقیاس) روزنامه های ما، چند سر و گردن بالاتر بود. پرداخت کارانه، حقوق به موقع، بیمه و… همگی از دنیای اقتصاد، روزنامه ای ساخت، که خبرنگاران تو اون احساس رضایت داشته باشند.
تو اون تحریریه بر خلاف تحریریه روزنامه هایی که الگوشون مدیریت “حاجی خدابخشی” بود، خبرنگار همیشه هشتش گرو نهش نبود، اما نتیجه چی بود؟ احساس تعلق سازمانی، برخلاف سایر روزنامه ها، دوره های سیگار، حرف از دزد بودن و بدجنسی و حق خوری حاجی نبود. ممکن بود درباره مال و اموالش شایعه باشه، اما کسی نمیگفت پول ما رو میخوره.
اما این شرایط چطور ایجاد شده بود؟
به نظرم این اجزاء همگی دونه های تسبیح گرون قیمتی بودند که به چشم همه – به درستی – میامد، اما همه از نقش اون نخ تسبیح غافل بودند- یا اگر هم نبودند، زیاد بهش توجه نداشتند.
دونه تسبیح خاج مقصود گران قیمت و ارزشمنده، اما اگر دونه ارزشمند، نخ ارزشمند و با دوامی هم میخواد.
این نخ به نظر من علی میرزاخانی با اون خنده هاش بود، کسی که بچه ها “میرزا” صداش میزدند. هیچ وقت اتاقشو از تحریریه جدا نکرد، وقتی دلخوری پیش می آمد بچه ها پشت در اتاقش، مشکلشون حل میشد.
گرو بابای مال حاجی نمیکرد، به بچه ها هم یاد میداد نسبت به سازمانی که توش کار میکنن وفادار و قدرشناس باشند. رابطه دو طرفه را خوب برقرار می کرد. بچه ها دوستش داشتن، چون حواسش به شان خبرنگار بود، مثل بقیه سردبیر ها حقوقش را قبل از بچه ها نمیگرفت و بعد شانه بالابندازه که “خب حالا حقوق بچه ها هم کمی دیرتر..” یا مثل سردبیرهای اصلاح طلب، عامل بیگاری کشیدن از خبرنگار ها نبود که “مغتی به خاطر اعتقادتون کار کنید”
بچه ها هم اینو خوب میفهمیدن. به خاطر همین زیاد هستند کسایی که با یه مسیج میرزاخانی، همین حالا بی هیچ چشم داشتی شروع به همکاری باهاش بکنن.
خب پس، تسبیحی گرون قیمت هست که قطعا خیلی ها چشم بهش دوختند، برای از بین بردن یه تسبیح اولین کار چیه؟ نخشو ببر، میشه نخ را در معرض عواملی قرار داد که بپوسه، ضعیف بشه و در نهایت: «بِبُره»
نخِ قر قره هم هیچ وقت نخِ تسبیح نمیشه، گیریم سه لایه هم بشه، باز نخ تسبیح نمیشه…. زود به زود میبره و در نهایت اون دونه هایی که بابت هر کدام کلی زحمت کشیده شده تا تراش بخورن، پخش میشن، هر کدام یک طرف و از اون تسبیح فقط یه خاطره میمونه.
… حال زیاد حرف نزنم و قصه تعریف نکنم!
این رفتن ها سابقه داشته، امیدوارم خیلی زود مثل دفعات قبل اوضاع مجددا به حالت قبل برگرده. در واقع به نظرم اون کسی که با شیطنت خبر داده و تیتر زده: «زلزله در دنیای اقتصاد» کم لطفی کرده، باید میزد «خودکشی دنیای اقتصاد» نه نخ تنها تسبیحه، نه دونه تنها تسبیح.
یه بار مدیرمسئول یکی از روزنامه های اقتصادی میگفت: این دنیای اقتصاد وصل. گفتم مگه شما وصل نیستی؟ گفت چرا… عرض کردم دنیا واسه این دنیا شده که تحریریه و مدیریت جداست. حاجی تیتر نمیزنه، میرزا هم آگهی نمیگیره!
آقای بختیاری خوش حساب
آقای میرزاخانی خوش اخلاق
بچه های زیادی از اون لوگو خاطره دارن، بیایید ثابت کنید سرنوشت محتوم همه روزنامه تو ایران یکی نیست. ثابت کنید میشه تو ایران بخش خصوصی یک کاری را درست به سرانجام برسونه.
بخدا حیف اون یای کشیده دنیای اقتصاد که اون همه بچه ها زیرش قد کشیدن. دشمن شاد نکنید حریف ها را.
من که ۴-۵ ساله دورم از فضا، این همه روزنامه هر روز تغییر میکنه، یه توئیت هم نمیزنم، دلم سوخت این چهار خطر را نوشتم.