بایگانی

بایگانی ژانویه

نگاهی به واردات ویژه از کشورهای ویژه در سال گذشته

10 ژانویه 2010 ۱ دیدگاه

 

واردات کود احشام و موی انسان از زیر پونز

طرح از جمال رحمتی

 

پیشترها اصطلاحی رایج بود. به مناطقی و شهرها و کشورهایی که آنقدر کوچک و کم جمعیت بودند که بود و نبودشان اصولا تاثیری روی کار چرخ فلک نداشتند، می گفتند زیر پونز قرار گرفته.

احتمالا وجه تسمیه هم از جایی بوده که نقشه را با پونز به دیوار نصب می کنند و پونز تمام وسعت آن منطقه را در جنوب نقشه گرفته است. که بعدا تعمیم پیدا کرده و به نواحی بی اهمیت یا کم اهمیت زیر پونز هم می گویند.  

 

الان هم کشورها و مناطقی هستند که شاید یکبار هم نامشان به گوش ما نخورده باشد. کشورهایی که گاه طی سالیان دراز حکام آنها تغییر نمی کند، نه از نظر اقتصادی و نه از نظر ژئوپولوتیکی اهمیت خاصی ندارند و نه از نظر نظامی. در گوشه هایی از دنیا جمعیت محدودی را دور خودشان جمع کردند و با خیال راحت به زندگی می کنند.

کاری هم به کار اتفاقات جهانی و بین المللی ندارند. نه در کشور و اطراف کشورشان جنگی رخ می دهد که قرار باشد قدرتی توانمند از آنجا نیرو رد و بدل کند. نه سر راه ترانزیت کالاهای خاص هستند. نه هوس می کنند در کشورشان جام جهانی و مسابقات بین المللی برگزار کنند و… سال به سال هم هیچ دولتمرد خارجی و مقام سیاسی به آنها سفر نمی کند.

جبر قوانین سازمان ملل نبود، همان سالی یکبار هم نماینده ای از آن کشور به سازمان ملل سفر نمی کرد. اصلا وسیله سفر ندارند! مثلا همین کومور که برای آمدن به ایران از ایران برای رئیس کشورش هواپیما فرستاده شد تا ه ایران بیاوردش!
هرچند صاحبان دولت های مقتدر و تاثیر گذار در جهان عموما به این مناطق سفری نمی کنند. اما روسای دولتی مثل ایران که در داخل همیشه شعار حمایت از فقرا و محرومین را می دهند، ظاهرا در صدد تعمیم این شعار به سطح جهانی هستند.

چراکه برخی از واردکنندگان ما ظاهرا دور هم می نشینند، ذره بین روی نقشه می گذارند و به دقت کشورهایی که ـ در نقشه ـ نامشان داخل وسعت خودشان  جا نمی شود را شناسایی می کنند، تا از آنها جنس وارد کنند.

آنهم چه اجناسی، بعضا جنس هایی که مخاطب را به حیرت وا می دارد. واردات اقلامی که در کشور تولیدشان به هر دلیل امکان پذیر نیست، همیشه بوده و خواهد بود.

در سال گذشته از «سوازیلند» حدودا ۱۱ کیلوگر موی انسان(و حیوان) وارد شده است، از ابتدای سال جدید هم حدود ۹۰۰ کیلوگرم از همین کالا به کشور وارد شده است. ظاهرا موی ایرانیان سال به سال کم پشت تر می شود! که این چنین نیاز به واردات مو به وجود آمده است.
کود حیوانی را فراموش کنید؛ در سالی که گذشته، از کشورهایی مثل سریلانکا و لاتویا کود حیوانی وارد کردیم. یعنی احشام محترم ایرانی اجابت مزاج هم نمی کنند؟ که باید از کشورهای دیگر با صرف هزینه کود حیوانی وارد کرد. آنچه از کود حیوانی برای عوام در ذهن شکل می گیرد، همان (با عرض معذرت) تاپاله و پشگل و فضله، گاو و گوسفند و مرغ است. در سال گذشته، تنها ۱۴ هزار و ۲۸۱ تن انواع کود حیوانی ذیل تعرفه «۳۱۰۱۰۰۰۰» به کشور وارد شده است.

واردات قراضه و ضایعات سرب از ماداگاسکار هم برای خودش نکته ای است. ذغال هم وارد می کنیم، آنهم از نیجریه. از هائیتی هم ماهی زینتی تا ۵ سانتی متر وارد کردیم. واردات «پیت و بشکه» از سودان هم برای خودش جالب است.

تصویر دوره گردان معروف به «نون خشکی» که نه چندان دور در خیابان ها دوره می افتادند و فریاد می زدند:«دمپایی پاره، ضایعات مس آلمینیوم، شیر آلات، نون خشک … خریداریم» در سطح بین المللی زنده می شود!

 

جدول زیر، واردات ایران از کشورهای زیر پونز در سالی است که گذشت، این جدول از بانک اطلاعاتی سایت اتاق بازرگانی تهران به ادرس www.tccim.ir اخذ شده است.

 

کشور

کالای وارد شده

کشور

کالای وارد شده

اتیوپی

نخود

بنگلادش

تخم کنجد، ضایعات نساجی

جزیره والیس وفوتونا

سایرتلمبه های خلا بجزتلمبه های ساکشن پزشکی

جمهوری متحده تانزانیا

پارچه، جعبه، صندوق، زیپ و…

زیمبابوه

شال، روسری، ترموستات خودرو، چرخ دنده و…

سنگال

آلات ودستگاههابرا ی سنجش یاکنترل ولتاژ,جریان ،مقاومت یاقدرت, بدون ا دوا ت ثبات

سوازیلند

عسل مصنوعی، موی ا نسان

سودان

یک ،بشکه،پیت ،قوطی

سیشل

آلات و وسایل مورد ا ستفاده در علوم پزشکی ،جرا حی و دا مپزشکی

کنیا

قرا ضه وضایعات سرب

گوادلوپ

ارابه های خودرو

گواتمالا

نری ومادگی برا ی ا تصال

گینه

خمیرچوب شیمیائی

ماداگاسکار

قرا ضه وضایعات سرب

ماکائو

ورق و نوارهای نازک

مالتا

رزینهای پلی استر

سومالی

تخم کنجد

موریتانی

استات وینیل

موناکو

ویتامین c

مونته نگرو

نوا ردرزبندی پاکت آبمیوه وشیر، واگن مسافری یا تراموا

میانمار

لوبیاقرمزکوچک

نیجریه

زغال

هائیتی

ماهی زینتی زنده تا ۵ سانتیمتر

نامیبیا

موتورهای پیستونی تناوبی

لتونی

کودحیوانی

جزیره کریسمس

اجزاء وقطعات وسایل ماشینی

برونئی

ابزار پنوماتیک

آروبا

ا شیاء عتیقه که بیش ا ز یکصد سال قدمت دا شته باشد

 

این مطلب در روزنامه پول، صفحه آخر، مورخ ۲۰ دیماه ۸۸ با کمی تفاوت به چاپ رسیده است.

طرح از جمال رحمتی

گزارش یک برنامه تلویزیونی

9 ژانویه 2010 بدون دیدگاه

رو به فردا با دغدغه چند وقت پیش

 

 «رو به فردا» هرچند در نگاه اول جدید به نظر برسد، اما موضوع اصلی برنامه همان دغدغه پیش از انتخابات مجری برنامه است؛ دغدغه یی که حدود ۲۰ روز قبل از برگزاری انتخابات در گفت وگو با سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی(به مدیریت روح الله حسینیان، از نمایندگان حامی دولت که این روزها استعفا داده است) بیان شد؛ نگرانی از برهم زدن قاعده بازی سیاسی توسط جناح بازنده. البته ۲۰ روز پیش از انتخابات، یامین پور در پاسخ آخر خود در آن گفت وگو اذعان کرده است که یقین دارد احمدی نژاد پیروز میدان و اصلاح طلبان شکست خورده اند.

از طرف دیگر، رو به فردا و یامین پور با تغییر دکور، در واقع ادامه برنامه «ایران۸۸» است. حتی نحوه اجرا هم شباهت زیادی به ایران ۸۸ دارد. تنها موضوع برنامه تغییر کرده. به نظر می رسد از همان زمان هم قرار بر این بوده که این برنامه تداوم پیدا کند، اما با موضوعاتی که بعداً به خاطر «برهم زدن قاعده بازی سیاسی» توسط بازندگان انتخابات پیش خواهد آمد.

وحید یامین پور مقاله نویس رجانیوز، مشاور مدیر شبکه سه سیما و استاد دانشگاه هنر، این شب ها در برنامه «رو به فردا» خاطره ویژه نامه تلویزیونی «ایران ۸۸» قبل و بعد از انتخابات را برای مردم زنده کرده است. مجری جوانی که در اجراهایش همیشه انتقادها را متوجه سیما کرده است، چه زمانی که در زمان انتخابات بی محابا از دستاوردهای دولت می گفت و انتقاد به بی طرفی را برمی انگیخت این شب ها و پس از وقایع عاشورا، دوباره برنامه هایش را به راه انداخته است. دعوت از مرتضی نبوی، سلیمی نمین، علی مطهری و وحید جلیلی دو برنامه چالش برانگیز را برای او ساخت.

برنامه هایی چالشی که انتقاد های تندی را اتفاقاً به جناح حاکم متوجه می کند و تقارنی جالب با استعفای روح الله حسینیان نماینده مستعفی مجلس شورای اسلامی دارد؛ نماینده یی که پیش از استعفا از حامیان برخورد با سران فتنه بود، در این دو برنامه اخیر تحلیل ها و بحث هایی مطرح شد که برای بینندگان سیما تازگی داشت. سلیمی نمین مورخ در مقابل سوالات مجری مشی میانه رو را در پیش گرفته و خواستار عدم برخورد با آنچه مجری با عنوان «سران فتنه» یاد می کند می شود و در شبی دیگر علی مطهری «این وری» ها را در رخدادهای پس از انتخابات مقصر می داند و این همه از سیما پخش می شود؛ سیمایی که بارها به انعکاس یک سویه اخبار از سوی منتقدان متهم شده است و این بار ظاهراً مشی بی طرفانه در پیش گرفته است. با نگاهی به سوابق افرادی که در دو برنامه اخیر شرکت داشتند، شاید بتوان تحلیلی مناسب ارائه کرد.

 ضمن اینکه سخنان طرح شده در این جلسات، بی شباهت به موضع گیری های آیت الله مهدوی کنی پس از انتخابات نیست؛ مواضعی که از سوی تندروها به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. طرحی که بر آشتی ملی تاکید داشت. و این عجب که شاگردان و استادانی که با مهدوی کنی در امام صادق کار کردند، این شب ها به پشت صفحه شیشه یی تلویزیون آمدند تا یکی در مقام نقد برآید و آن دیگری دفاع کند. وحید یامین پور از دانشجویان دانشگاه امام صادق است که در آن دانشگاه به فراگیری حقوق جزا پرداخته و البته در لیست ارائه شده توسط این دانشگاه هنوز دانشجوست.

 با این حال سایت های حامی دولت از او با عنوان «دکتر یامین پور» یاد می کنند. آقای دکتر یامین پور مشاور شبکه سه سیما هم هست و در نوشته های وبلاگش که در بسیاری اوقات به صورت همزمان روی سایت هایی نظیر رجانیوز هم قرار می گیرد، هرگز منکر دفاع از عملکرد دولت احمدی نژاد نیست. او در ماه های اخیر، نقدهای تندی را متوجه معترضان به جریان انتخابات داشت؛ معترضان به جریان انتخابات، دقیقاً پس از انتخابات. همان روزها که اصولاً شعارها همگی متوجه دولت بود. آن روزها یامین پور به سیاق گذشته با فارس به کرات گفت وگو می کرد (در خبرهای فارس عنوان وی را یک استاد دانشگاه ذکر می کردند. برای مشاهده همگی این مصاحبه ها و یادداشت ها می توانید به وبلاگ یامین پور با عنوان کیستی ما مراجعه کنید. در این وبلاگ یامین پور همه مصاحبه های خود را آرشیو کرده است) و در تخطئه جریان معترض برمی آمد. به خصوص در برنامه یی که پس از انتخابات با حضور آیت الله حائری امام جمعه سابق شیراز و مدرس اخلاق هیات دولت فعلی ضبط شد.

یامین پور همچنین در مصاحبه یی با سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی (تحت مدیریت وحید جلیلی برادر سعید جلیلی) پیش از انتخابات، از علاقه اش به احمدی نژاد بی پرده سخن به میان می آورد؛ «برای من مسجل شده است که دکتر احمدی نژاد به طور قاطع پیروز انتخابات خواهد بود. شخصاً تاثیر صراحت و شجاعت و منطق ایشان را در مناظره ها در سطح عموم مردم مشاهده می کنم. تنها چیزی که نگران کننده است احتمال به هم زدن قواعد بازی سیاسی از طرف جناح بازنده است. متاسفانه اصلاح طلبان در این سال ها هوچی گری و دروغ پردازی را به عنوان یکی از ویژگی های خود معرفی کرده اند. با توجه به جوسازی ها و جنگ روانی های شدید روزهای اخیر علیه فعالیت شبانه روزی همکارانم در صدا و سیما بعید نیست که فردای روز انتخابات، اصلاح طلبان شکست خود را به رسانه ملی نسبت دهند. برای همین با هدف خنثی کردن زمینه های سوءاستفاده و هوچی گری های احتمالی از اجرای برنامه در هفته آخر کناره گیری کردم.» همچنان که مشاهده می شود، در دیدگاه دکتر یامین پور حدوداً ۲۰ روز قبل از انتخابات، احتمال وقایع امروز می رفته موضوعی که این شب ها در «رو به فردا» موضوع اصلی برنامه را تشکیل می دهد.

 

چهار میهمان چالشی

 

علی مطهری؛ فرزند شهید مطهری. پیش از انتخابات طرح عبور از احمدی نژاد را مطرح کرده بود. از منتقدان جدی حضور مشایی در کابینه و کنار احمدی نژاد است؛ «آقای احمدی نژاد ارادت خاصی به آقای مشایی دارد و از نظر معنوی او را مراد خود و خودش را مرید او می بیند. گویا رابطه معنوی میان آنها حاکم است که بنده از جزییات آن خبر دقیقی ندارم. شاید ایشان کراماتی از آقای مشایی دیده اند.» (تابناک، ۲۷ تیر ۱۳۸۸) در وقایع اخیر، از زمان مناظره ها منتقد جدی احمدی نژاد در نحوه بیان بوده است.

عباس سلیمی نمین؛ او هرچند مدافع احمدی نژاد است، اما در ماه های اخیر به حضور مشایی و رحیمی در کنار احمدی نژاد در دیدگاه های خود انتقادهای جدی مطرح کرده است. از منتقدان خانواده هاشمی رفسنجانی در مناظره حدود یک ماه قبل مقابل نجفقلی حبیبی نظرات خود را در خصوص این خانواده بیان کرده بود. اینها بخشی از مصاحبه سلیمی نمین با روزنامه اعتماد ملی بعد از وقایع پس از انتخابات ۲۲ خرداد است؛ «متاسفانه در موضوعات اخیر احمدی نژاد نشانه هایی از خود بروز داد که به نظر می رسد ناشی از القائات فکری مشایی است… احمدی نژاد به هیچ حزبی پایبند نیست و به حزبی تعهد ندارد که از جهاتی مثبت و از جهاتی منفی است. البته گویا آقای مشایی ایدئولوگ حزب شخصی احمدی نژاد است و جامعه این امر را پسندیده نمی داند زیرا آقای مشایی را دارای شخصیتی نمی دانند که به احمدی نژاد خط فکری دهد.» (روزنامه اعتمادملی، ۶ مرداد ۱۳۸۸)

مرتضی نبوی؛ از حامیان سرسخت احمدی نژاد و عضو جامعه اسلامی مهندسین در انتخابات مجلس ششم گفته بود؛ «آقای حدادعادل در صندوقی که در نزدیکی شهرک فرهنگیان است رای کمی آورده، آیا این امکان پذیر است؟» در انتخابات اخیر هم مرتضی نبوی از منتقدان سرسخت معترضان به جریان انتخابات بوده است.

او پس از انتخابات در هشتمین اردوی آموزشی سیاسی دانشجویان گفته بود؛ در جامعه ممکن است به دلایل مختلفی حساسیت نسبت به افراد ایجاد شود اما حساسیت هایی که نسبت به مشایی ایجاد شد، اولاً از طرف افراد اهل دقت و مراجع عظام تقلید بوده و ثانیاً مقام معظم رهبری نیز در خصوص آن تذکراتی دادند… برداشت من این است احمدی نژاد با پشتوانه آرای ۲۴ میلیونی که دارد ولو اینکه آقای مشایی در نظرش خوب هم باشد، باید مصلحت عمومی جامعه و افکار عمومی را بر نظر خود ترجیح بدهد؛ یعنی در اینجا دیگر جای توجیه و تسامح باقی نمی ماند و به عبارتی نباید افکار و مصالح عمومی را فدای نظر فردی کرد. (تابناک و ایلنا، ۸ مردادماه ۱۳۸۸)

 

وحید جلیلی؛ سردبیر سابق روزنامه ابرار، از مسوولان ماهنامه توقیف شده سوره، بنیانگذار دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و برادر سعید جلیلی (دبیر شورای عالی امنیت ملی). اتفاقاً او هم از منتقدان حضور برخی از افراد در بدنه دولت است. در مقاله یی پیش از این افرادی از این دست را چنین توصیف کرده بود؛ جدی ترین دشمنان نایب امام زمان(عج) مدعیان بابیت در هر دو روایت بهایی گری و انجمن حجتیه یی آن هستند. اگر کرامت در نگاه آنان در خواب دیدن است و شفا دادن و پیشگویی کردن و جفت شدن کفش پیش پا و… کرامت بزرگ امام خمینی بستن باب «بابی گری» و گستراندن جبهه یی در اندازه آرمان های مهدوی و درافتادن با شیطان بزرگ و به راه انداختن جنگ جهانی فقر و غنا و مستضعفین و مستکبرین است. ولایت فقیه نخواهد گذاشت دستاوردهای تاریخی تشیع در انقلاب اسلامی دستخوش فتنه های جریان ارتجاعی و استعماری بابی گری شود. (جهان نیوز، ۴ مرداد ۱۳۸۸)

———-

این مطلب در روزنامه اعتماد/صفحه ۲/ مورخ ۱۹ دیماه به چاپ رسید.

فنجانی اسپرسو یا استکانی چای

8 ژانویه 2010 ۲ دیدگاه

 

گذری بر کافه‌های پاتوق ‌شده

سال‌ها از ورود مفهومی با عنوان «کافه» به ایران گذشته است. کافه‌ای که در اروپا و فرانسه  ۶۰ یا ۷۰ سال قبل در کنار گالری‌ها نقش بسزایی در شکل گیری فرهنگ مردم و تاریخ فلسفه معاصر داشته، در ایران مدت کوتاهی ایفای نقش کرد و بعد ساکت شد. ظهور مجددش هم زیاد شبیه آن کافه‌های قدیمی نیست. بیشتر محلی برای قرار‌های خصوصی است.نور کم، یک میز دو نفری، دو صندلی دور از هم، دو سر به هم چسبیده و یک پچ پچ آرام. دو لیوان چای نصفه و چند ته سیگار. همه آن چیزی است که در کافه‌های امروزی دیده می‌شود!

میزها دو نفری هستند. تا حد امکان و تا جایی که جا دارد، میزها از هم دورند. سرها به هم نزدیکند و همه پچ پچ می‌کنند. به جز صدای موسیقی و قهوه جوش، دیگر صدایی نمی رسد. اینجا تهران است، کافه‌های تهران سال ۱۳۸۸٫

کافه‌ها هنوز استقلال طرح خود را حفظ کردند. به ندرت می‌شود دو کافه شبیه به هم در تهران پیدا کرد. یکی کافه سیاه و سفید است که صندلی هایش را طوری چیده اند که هیچ کس، دیگری را نبیند. روی میزها پر از یادگاری هستند. دیگری کافه هنر، پاتوق دانشجویان هنر و معماری که هر  یکی دو هفته یکبار، تابلوهای جدیدی را دورتا دور کافه برای فروش نصب می‌کند. مواظب باشید، کافه هنر جای کشیدن تابلوی نقاشی روی دیوار است؛ نه روی میز. پس لطفا از پیاده سازی آثار هنریتان روی میزها جدا خودداری کنید. چون صاحب کافه به این کار بسیار حساس است.

شاید تنها وجه اشتراک کافه‌های دیروز تا امروز همین چیدمان متنوع باشد. در گذشته‌های نه چندان دور، در اولین قدم‌های ورود علوم جدید به ایران، کافه‌های غریبه هم آمدند. کسانی پا به عرصه گذاشتند که دیگر سوادشان را تماما از گلستان و بوستان وام نگرفته بودند! صندلی لهستانی‌ها و میز‌های رنگ و رو رفته، که رویشان یادگاری خراشیده شده بودند، با آن فاکتورهای کاهی چاپ ریسو، احتمالا همگی بهانه‌ای بودند برای «ایجاد ارتباط»؛ چیزی که در دوران ما انگار به فراموشی سپرده شده است. زمانی که قهوه‌خانه‌ها پاتوق کارگران فصلی بود، گذشت گچ کار، گچ بر، بنا، کاشی کار، مقنی، کارگر ساده، گل کار، باغبان، آهنگر، سنگ تراش و… همه رقم بود. کارگرانی که در کافه‌های آن دوران، پشت میز و صندلی‌های فلزی سبز رنگ می‌نشستند و نهایت هزینه شان پرداخت پول چای بود. چای هایی در استکان‌های بلور که باید کجکی گوشه نعلبکی می‌گذاشتند تا چای داخل نعبلکی خنک شود و بعد با همان هم چایشان را سر بکشند و احتمالان در این بین سیگار جدیدی سر چوب سیگارشان بگذارند.

بعدا که روشنفکران هم به کافه رفتند و احتمالا هوس کردند تا در تهران فضای کافه‌های فرانسه را تجربه کنند، کافه، حساب خود را از قهوه خانه جدا کرد. آنان که سطح بالاتر بودند، کافه را ترجیح دادند و باقی به قهوه خانه وفادار ماندند.

اما چه کافه نشین روشنفکر و نویسنده و چه کارگر فصلی، به کافه و قهوه خانه می‌آمدند تا هم را ببینند و با هم حرف بزنند و خستگی در کنند. این روزها اما، در آن کارکردها دیگر نه قهوه خانه‌ای مانده و نه کافه ای. فقط اسمشان مانده، خودشان نماندند.

چیزی که باقی مانده، فضاهای نیمچه عمومی هستند که اتفاقا مشتریان خستگی راه را تحمل می‌کنند تا به آنجا برسند و چند دقیقه‌ای آنجا استراحت کنند.اما بعضی صنف‌ها هنوز هم «پاتوق» دارند. پاتوق هایی مثل: کافه هشت و نیم سابق، کافه هنر، کافه پراگ، کافه شوکا و…. که هر کدام پاتوقی هستند. هنوز میز و صندلی و مانیتور جای نگاه به یکدیگر و صحبت را نگرفته است؛  کافی است یکی به یک کافه برود و آنجا خوش بگذراند، آنجا پاتوق او می‌شود و اهالی آن صنف، آن محله یا آن رشته تحصیلی، از این به بعد انتخاب اولشان برای دور هم بودن همان کافه است.

پاتوق‌های به محض پا گرفتن تعطیل می‌شوند. کافه تیتر، یکی از بهترین نمونه بود. اما هنوز هم کافه هایی ماندند که می‌شود به آنها پاتوق گفت.

 

تمدن

«کافه تمدن» جایی است برای فارغ التحصیلان هنر و معماری. در بدو ورود تصویر بزرگ روی سقف نظر بیننده را به خود جلب می‌کند. تصویری از فیلم‌های قدیمی. دورتا دور هم تصاویر فیلم‌های سیاه و سفید دهه شصت گذاشته شده‌اند. تصاویر انقلاب صنعتی، تجمعات کارگری اروپای قرن ۱۸ و دیوارهای تیره، همه آن چیزهایی هستند که نظر شما را به خود جلب می‌کند.

این دیوارها پاسخی به دلتنگی انسان سال ۸۸ است. انگار از خیابان ولی عصر که همه چیزش شبیه سال ۸۸ است، به دالانی می‌روند که به گذشته می‌رسد. صاحبان کافه میانسال هستند و خوش‌رو، گرم پذیرایی می‌کنند و به نظر نمی رسد دنبال مشتری خاص باشند. کنار آشپزخانه مبل‌های راحتی است که می‌توان راحت آن جا با دیگران گپ و گفت داشت.

مشتریان هم اگرچه به جبر دوران حاضر می‌بایست لباس‌های امروزی بپوشند، اما تمام تلاششان را می‌کنند تا«مد زده نباشند» به عبارتی، همه دخترها و پسرها یک شکل نیستند. انتخاب کافه شان هم، مثل لباس شان است.

 

گودو

«گودو» در سال‌های دهه ۸۰ شمسی نوستالوزیک تر است. همه چیزش را از نمایشنامه‌ای با محور گودو کسب کرده بود؛ دقیقا با همان کلاه و عصا. با ظاهری شبیه به گودو . آن هواکش صنعتی بزرگ که به قطر خودش دود را از کافه خارج می‌کرد و آن گرامافون قدیمی که کار نمی کند، معلوم هم نیست چرا آنجا گذاشته اند.

 اینجا بیشتر دانشجویان هنر، تئاتر و سینما رفت و آمد دارند. طبیعی است که زیاد برای حرف زدن‌های خصوصی ساخته نشده است. هرچند می‌گویند «خز» شده، اما هنوز هم می‌شود با میز بغلی صحبت کرد. به عبارت دیگر، گودو هنوز به خصوصی شدن میزها مبتلا نشده است! اما میزهایش را طوری چیدند که نمی‌شود حاشیه امنی برای حرف‌های خصوصی پیدا کرد!

 

هشت و نیم

مشتری‌های گودو را کافه هشت و نیم از آن خود کرد. از وقتی بعضی از مشتریان وارد گودو شدند تا قرارهایشان را بگذارند، مشتری‌های قدیمی تر ترجیح دادند به محلی دیگر بروند که در مورد دغدغه‌های جمعیشان صحبت کنند. آنجا، کافه «هشت و نیم» بود. البته کافه هشت و نیم دیگر تعطیل شده است. اما صاحبان هشت و نیم مبل‌های راحتی داشتند که در انتهای کافه گذاشته شده بود. دیوارهای کافه را با ترکیبی از چوب درست کرده بودند و نور کافه همیشه کم بود؛ محیطی دنج برای گپ زدن‌های عصرانه، اما هشت و نیم تعطیل شد. البته اگر هشت و نیم سابق را می‌خواهید، کافه تمدن کمی شبیه به آن است، خصوصا داشتن ست مبل راحتی که می‌شود در کنار دیگران نشست، نسکافه نوشید و روزنامه صبح تهران را خواند!

 

هنر

«آقا مقدم» هنگام ورود بهتان خوش آمد می‌گوید. آقا مقدم خوش اخلاق را همه می‌شناسند. با احترام با مشتری برخورد می‌کند و مشتری هم احترام او را حفظ می‌کند. اگر بشناستتان مطمئن باشید موقع ورود به کافه بهترین جای کافه را برایتان در نظر می‌گیرد. آقا مقدم مثل باقی گارسون‌ها نیست، هیچ وقت شما را از پای میز برای آمدن یک مشتری جدیدتر بلند نمی کند. بعد از تعطیل شدن هشت و نیم، کافه دیگری آنجا بنا شد. هنوز هم در ورودی همان است. همان در ورودی چوبی قهوه‌ای که پشت شیشه هایش آگهی تئاتر و نمایشگاه می‌زند. ویترینی که در آن کلکسیونی از فندک، کبریت و سیگار گذاشته شده است. صندلی‌های چوبی رنگ. میزهای ۴ و ۶ هم دارد. اما در گوشه‌ای خلوت، میزهای دو نفری هم گذاشته شده است برای حرف‌های خصوصی.

دانشجویان هنر و هنرمندان هم می‌توانند آثار خودشان را دورتادور کافه نصب کنند تا برایش مشتری بیاید. دانشجویان رشته عکاسی هم هستند که بین میزها می‌چرخند و عکس هایشان را می‌فروشند.

هرچند گوشه کافه میزهای دو نفری هست، اما آنقدر سر و صدای بلند می‌آید که به ندرت می‌شود حرفی را در گوشی زد، بنابراین برای نشست‌های صمیمانه خصوصی، بهتر است یکی از آن کافه‌های بالا شهر را نشانه بگیرید.

 

شوکا

حدودا هوای عصر شده که  به سمت شمال تهران می‌رویم تا بلکه سری به کافه شوکا بزنیم. کافه‌ای کوچک و دنج در گوشه دنج تر در مجتمع تجاری گاندی. همیشه، یارعلی با یک کاسه هریسه اینجا نشسته؛ با آن کلاه عجیبش که احتمالا از دهه ۳۰-۴۰ باقی مانده.

هریسه معجونی است پخته شده از کلم قرمز، لبو، سیب زمینی، لوبیا، شوید و چند چیز دیگر که از ابتکارات تازه صاحب کافه به شمار می‌رود. نام این غذا از واژه‌ای آمده است که در شهر‌های جنوبی کشور از جمله زادگاه یارعلی، مسجد سلیمان، به معنای هلیم به کار می‌رود. شوکا کوچک تر از آن است که بشود با دیگر کافه‌ها مقایسه اش کرد. قدیمی ترین کافه مجتمعی است که همه مغازه هایش کافه هستند. اما شلوغ ترین آنها هم هست. وقتی داخل جا نباشد، مشتری‌ها جلوی در می‌ایستند. می‌شود اینجا با باقی مشتری‌ها و خود یارعلی گپ زد.

 رو بروی شوکا هم پسر و دخترهای جوان، با عطرهای مختلف از کنارتان رد می‌شوند. آنها شاید می‌روند تا در یکی دیگر از کافه‌های مجتمع با هم بنشینند و حرف بزنند. داغ مشتریان شوکا صدای خنده‌ها و بحث‌های داغشان همه محوطه اطراف را گرفته است. انگار اینجا کسی حرف خصوصی نمی زند.

سال‌ها از ورود مفهومی با عنوان «کافه» به ایران گذشته است. کافه‌ای که در اروپا و فرانسه  ۶۰ یا ۷۰ سال قبل در کنار گالری‌ها نقش بسزایی در شکل گیری فرهنگ مردم و تاریخ فلسفه معاصر داشته، در ایران مدت کوتاهی ایفای نقش کرد و بعد ساکت شد. ظهور مجددش هم زیاد شبیه آن کافه‌های قدیمی نیست. بیشتر محلی برای قرار‌های خصوصی است.

نور کم، یک میز دو نفری، دو صندلی دور از هم، دو سر به هم چسبیده و یک پچ پچ آرام. دو لیوان چای نصفه و چند ته سیگار. همه آن چیزی است که در کافه‌های امروزی دیده می‌شود!

————-

این گزارش در روزنامه پول، صفحه ۵ مورخ ۱۷ دیماه ۸۸ به چاپ رسید