بایگانی

بایگانی آگوست

۹۱ درصد اعضای کمیسیون های اقتصادی، اقتصاد نخواندند

13 آگوست 2010 ۹ دیدگاه

پیش نوشت:سلام؛ مدت زیادی دیگه چیزی ننوشته بودم، اما بعد از یه مرخصی اجباری طولانی، دوباره برگشتم، اولین مطلب رو هم تو روزنامه جهان صنعت منتشر کردم، همین مطلب! راستیکه سایت ریالفا، به آدرس: http://rialfa.com هم راه اندازی شد، یه جورایی خودم راش انداختم، امیدوارم مورد توجه تون قرار بگیره، لطفا ویزیتش کنید و به دوستان هم معرفی کنید، بالاخره  ما که به جایی بند نیستیم و فقط مخاطب داریم.

***

نتیجه بررسی رشته تحصیلی اعضای پنج کمیسیون تخصصی اقتصادی مجلس:

** نظارت «جراح مغز و اعصاب» بر خصوصی سازی

** «کارشناس آب شناسی» در کمیسیون صنایع

** سخنگویی «کارشناس بیماری های گیاهشناسی» در کمیسیون اقتصاد

** «پرستاران و پزشکان» در کمیسیون انرژی

** محاسبه بودجه کشور با مدرک «دامپزشکی و پزشکی»

شاید در کمتر کشوری، سخنگوی کمیسیون ـ تخصصی ـ اقتصادی مجلس، دانش آموخته «بیماری های گیاهشناسی» و دبیر اول همان کمیسیون «دبیر معارف» باشد. یا شاید ایران تنها کشوری است که از طرفی تمام اقتصادش وابسته به نفت به نظر می رسد و از طرف دیگر از میان ۲۳ نفر عضو کمیسیون انرژی مجلسش ، تنها یک نفر مهندس نفت است و رئیس کمیسیون انرژی از قرار دانش آموخته «بیو مکانیک» است و دو نایب رئیس کمیسیون یکی «کارشناس آموزش» و دیگری «کارشناس علوم قرآن و حدیث» است. رشته تحصیلی پرستار و پزشک حسب قاعده نمی تواند ارتباط منطقی با نفت و گاز و انرژی برقرار کند؛ اما تعداد پرستاران و پزشکان در کمیسیون انرژی بیشتر از تعداد مهندسان نفت است. در کمیسیون صنایع و معادن «کارشناس آبشناسی» حضور دارد و «جراح مغز و اعصاب» به اجرای اصل ۴۴ در روزگار واگذاری غول های اقتصادی نظارت میکند.

پنج کمیسیون اصلی مسئول قانون گذاری اقتصاد کشور مجموعا ۱۰۸ عضو دارد و جالب است که از این میان، تنها ۱۰ نفر اقتصاد خوانده هستند و مابقی دانش آموخته سایر رشته ها هستند. این یعنی قانون گذاران محترم و اهالی سیاستگذاری اقتصاد کشور ۹۱ درصد اقتصاد نخواندند و فقط ۹ درصد آنها اهل اقتصاد دانشگاهی هستند.

این مطلب به بررسی تحصیلات و تخصص اعضای کمیسیون های تخصصی مربوط به اقتصاد خانه ملت می پردازد، البته در آینده نزدیک، همانطور که سراغ قانون نویسان رفتیم، سری هم به مجریان خواهیم زد.

یک پزشک و۲ پرستار درکمیسیون اقتصاد

اول به کمیسیون اقتصاد بپردازیم، لااقل اصالت نامش بیشتر از همه به این مطلب نزدیک است. کمیسیونی با ۲۳ عضو، از این ۲۳ عضو، تنها ۴ نفر اقتصاد خواند و مابقی دانش آموختگان سایر رشته ها هستند. سخنگوی کمیسیون آقای موسوی جرف دانش آموخته بیماری های گیاهشناسی است. دبیر اول کمیسیون اقتصاد، آقای موسوی لارگان، معارف اسلامی خوانده است. نایب رئیس اول،آقای دلخوش و دبیر دوم آقای مرعشی در رشته مدیریت دولتی تحصیل کردند. نکته جالب حضور دو پرستار، یعنی آقایان حیدری و خیری و آقای اکبرنژاد به عنوان پزشک در ترکیب این کمیسیون است.

تنها یک مهندس نفت در کمیسیون انرژی

اقتصاد ایران روی پاشنه نفت می چرخد، مسائل مربوط به نفت و گاز هم (اینطور که از ظاهر امر بر می آید) به عهده کمیسیون انرژی مجلس است.حالا جالب است که کاتوزیان، رئیس این کمیسیون «بیو مکانیک» خوانده است(بیومکانیک به استفاده از مکانیک کلاسیک در زمینه‌های علوم زیستی می‌پردازد) و از بین تمام اعضای این کمیسیون تنها آقای حسینی مهندس نفت است. دو نایب رئیس کمیسیون هم آقایان: کعبی و سودانی، به ترتیب کارشناسان آموزش و علوم قرانی و حدیث هستند. دبیر اول کمیسیون، آقای دهدشتی، پزشک و دبیر دوم کمیسیون آقای شبانپور مدیریت دولتی خوانده است. در این کمیسیون مهم هم حضور رشته ها عجیبی به چشم می خورد، از جمله: عسگر جلالیان، دانش آموخته علوم ارتباطات، سیدحسین ذوالانوار، دانش آموخته آبیاری و آبادانی و جاسم ساعدی، دانش آموخته علوم اجتماعی.

حضور کارشناس آب شناسی در کمیسیون صنایع

از بین کمیسیون های مورد بحث در این نوشتار، این کمیسیون بهترین وضعیت را از نظر ترکیب رشته ها و ربط آنها به موضوع کاری کمیسیون است! البته شرایط زیاد هم آرمانی نیست، اما با توجه به پنج کمیسیون دیگر، اینجا وضعیت بهتر به نظر می رسد، لا اقل در کمیسیون صنایع، در میان اعضا ۷ نفر مهندس وجود دارد. البته رشته های عجیب در اینجا هم به چشم می خورد، مثل دانش آموخته آب شناسی، یا دانش آموخته جامعه شناسی. آقای سجادیان، با مدرک زمین شناسی، گرایش آبشناسی عضو کمیسیون صنایع شده است. آقای اخوان جامعه شناس هم در کمیسیون صنایع عضویت دارد و لابد این رشته ها ارتباط تنگاتنگی با موضوع کاری کمیسیون تخصصی صنایع دارند!

محاسبه با فیزیک اتمی

همین اول در مورد این کمیسیون بگوییم، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات، جناب آقای عبداللهی، دانش آموخته رشته مخابرات است! به نظر می رسد آنقدر موارد جالب در قسمت های قبل مرور شده باشد، که حضور دانش آموخته «فیزیک اتمی» و «دامپزشک» در کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات چیز عجیبی نباشد. البته حضور یک «پزشک» هم در این کمیسیون به چشم می خورد. آقایان: منادی سفیدان (دامپزشک)، کریمی(فیزیک دان اتمی) و شهرزاد(پزشک) مواردی هستند که ذکر شدند.

نظارت جراح مغز و اعصاب بر اجرای اصل ۴۴

این امیدوار رضایی، با آن امیدوار رضایی ( با نام مستعار محسن رضایی) که کاندیدای ریاست جمهوری شده بود، هرچند در نام مشترک هستند، اما در رشته تحصیلی اشتراک چندانی ندارد. آقای امیدوار رضایی میرقائد، جراح مغز و اعصاب است و در کمیسیون ویژه نظارت و پیگیری اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی عضویت دارد. دبیر اول کمیسیون هم مهندسی کشاورزی خوانده است. منصف که باشیم، انصافا جز آقای حاجی اصغری، که کشاورزی خوانده است، ترکیب تحصیلی سایر اعضای هیات رئیسه این کمیسیون ویژه را که اتفاقا دوره تصدی آنها همزمان شده است با خصوصی سازی غول های اقتصادی را می توان به هر ترتیب به وظیفه کمیسیون ارتباط دارد.

با صورت سرخ از سیلی: اینجا حال ما خوب است!

8 آگوست 2010 ۵ دیدگاه

به دست آهن تفته کردن خمیر/ به از دست بر سینه پیش امیر

القصه اینکه، اینجا حال ما خوب است، خیلی از دوستانمان هم بین ما نیستند. تاجیک و علی ملیحی و… را می گویم، اینها یک روز کنار ما می نشستند، کنار ما می نوشتند، کنار ما صحبت می کردند. اما الان نیستند، اما باز به کوری چشم بعضی ها حال ما خوب است. یک موقع خدا نخواهد زبانی به شکایتی باز  یا اظهار عجزی کنیم، که آن طرف تر، جایی که حریف مستقر شده،  از همین صورت سرخ سیلی خورده ما ضربه ها خورده و می خورد و یک خم ابروی ما برایش دنیایی از شادکامی به همراه خواهد داشت. هنوز هم با این وضع و اوضاع حسرت یک صفحه از نشریات ما را دارند و قول می دهم در حال تحلیل هستند که چطور ما این شدیم و آنها آن شدند و نمی توانند کیوسک ها را بگیرند.

هر سال چیزی در مورد سالی که گذشت به مناسبت این یک روز خبرنگار می نویسم. امسال اما هرچه گشتم تا خاطره ای خوش پیدا کنم از روزگاری که در یک ساله گذشته بر ما گذشته، چیزی پیدا نکردم،همه خاطرات یک سال قبلم طبیعتا به اتفاقات پس از انتخابات خرداد ۸۸ باز می گردد و قابل انتشار نیست(و تمایلی هم به قابل انتشار کردنش ندارم) اجازه بدهید شرح حالی بنویسم، شاید کم از خاطره نباشد! بگذارید اصولا آنچه در فاصله نوروز سال ۱۳۸۸ تا امروز بر من و بسیاری از همکارانم (امثال من)گذشته را تیتروار خدمتتان عرض کنم، شاید برای شما هم جالب باشد. این را هم عرض کنم، اینها که در ادامه می آید را تنها نبینید و حتما آخر مطلب را هم خوانید، که خدا ناکرده سو برداشت نشود، اصلا همین اول مطلب بگویم که به نظر من خبرنگاری شغل بدی نیست، من هم الحمدلله از لحاظ معاش مشکلی ندارم و امثال من هم ندارند، داشته باشیم هم نیازی به بیانش نیست.

در فروردین سال ۸۸، به روالی که از زمستان سال ۸۷ و پس از توقیف روزنامه کارگزاران آغاز شده بود، در سایت آینده نیوز به در خدمت دو تن از بهترین و متعهدترین روزنامه نگاران مشغول در سایت های اینترنتی یعنی آقای مهندس صادقی و آقای کلانتری در سایت آینده نیوز مشغول بودم، ابتدای اردیبهشت سال ۸۸(اگرچه بسیاری از دلارهای خارجی و وابستگی به مافیای ثروت فلان سرمایه انقلاب می گویند) اما با بروز برخی مشکلات مالی از سایت آینده جدا شدم.

تا اواخر اردیبهشت. تقریبا می شود گفت بیکار بودم، اواخر اردیبهشت در گروه اقتصادی روزنامه اعتماد ملی مشغول شدم، این روزنامه هم دیری نپایید و در مردادماه به محاق توقیف رفت. یکی از بهترین توقیف ها بود! چون مخاطبان خیلی اظهار لطف کردند.

تا حدودا اوایل مهرماه سال ۸۸ در مجله همشهری ماه(در دوران مدریت قبلی) مشغول بودم  تا اینکه به روزنامه اعتماد نقل مکان کردم و در گروه سیاسی این روزنامه مشغول شدم. خب در سال ۸۸ رکورد فعالیت در یک روزنامه را شکاندم و به طرز باور نکردن، کمتر از شش ماه در یک جا کار کردم(این شش ماه شاید برای شما کم باشد، ولی برای من جزو افسانه هاست!) تا اینکه روزنامه اعتماد هم در اسفند ۸۸ توقیف شد.

همزمان با روزنامه اعتماد در روزنامه پول هم از آذرماه ۸۸ مشغول به کار شده بودم، که آن هم در خردادماه همین امسال شبه توقیف(وقتی که صاحب امتیاز از روند کار به دلایلی دلگیر می شود و خود، روزنامه خود را می بندد می گویم شبه توقیف)

و از خردادماه امسال، تا امروز باز هم بیکارم. آنچه در یک سال گذشته از فعالیت هام به طور رسمی دارم یک گرفتاری مختصر است، حاصل فعالیت در روزنامه پول(که هنوز ختم به خیر نشده) کلی مشکل و آینده ای مبهم. البته در این مدت بالا، به طور غیر دائم(حق التحریر) در نشریات و سایت  هایی چون: شهروند امروز، ایراندخت، چلچراغ، عصر ایران، آینده(پیش از فیلتر و توقیف) هم فعالیت داشتم.

اما گله ای نیست و اینها را ننوشتم که به سبک برخی از رفقا، بگویم پول قبض موبایلم را ندارم، به دریوزگی افتادم و … خیر، الحمدلله،  روزگار با قناعت، شاید به سختی، اما با آسودگی وجدان در حال گذر است(تاکور شود هرآنکه نتواند دید). اتفاقا خیلی بهتر از قبل، چون آنچه من و امثال من پی آن هستیم، چیزی شبیه آپارتمان های مسکونی روزنامه (…) در منطقه ۲۲ یا بن خرید روزنامه … نیست(اشتباه نشود، ما آدم های ثروت ستیز و درویش مسلکی نیستیم، ماهم دوست داریم، اما نه از بیت المال و به هر قیمتی).  آنچه می خواهم بگویم این است که هنوز هم اگر روزنامه ای دوباره براه بیافتد، با همه اینها، دوباره هستند کسانی که مدیحه نگویند و در جهت نقد عملکرد مسئولان بی خرد وارد شوند.

اما آنچه به طور غیر رسمی از این مدت فعالیت(که ظاهرا روزگار ناخوشی بوده و مدام سفر از این تحریریه به آن دیگری بوده) در دست دارم، چیزی است که از هزار، هزار لوح تقدیر و تندیس و … برایم گرانبها تر است. اینها چیست؟ اول از همه اینکه هر شب موقع خواب، خیالم راحت است، که آنچه نوشتم حقیقت بوده و به فرمایش و امر و بن خرید و هدیه کنفرانس خبری و… چیزی ننوشتم.  اظهار لطف مخاطبانی که مطالب را می خوانند، هر از چندی کامنتی که در وبلاگ شخصی ام می گذارند. اینکه می بینم نتیجه یک جستجو در گوگل به سایت من ختم شده و مطلبی بوده که احتمالا مورد استفاده کسی قرار گرفته و… باور کنید، این برایم خیلی با ارزش تر است.

در دوران نوجوانی، یکبار گلستان سعدی را خواندم. هرچند تلاشم برای حفظ کردن این کتاب ارزشمند بی نتیجه ماند، اما یک بیت را همیشه از برم:

به دست آهن تفته کردن خمیر/ به از دست بر سینه پیش امیر

القصه اینکه، اینجا حال ما خوب است، خیلی از دوستانمان هم بین ما نیستند. تاجیک و علی ملیحی و… را می گویم، اینها یک روز کنار ما می نشستند، کنار ما می نوشتند، کنار ما صحبت می کردند. اما الان نیستند، اما باز به کوری چشم بعضی ها حال ما خوب است. یک موقع خدا نخواهد زبانی به شکایتی باز  یا اظهار عجزی کنیم، که آن طرف تر، جایی که حریف مستقر شده،  از همین صورت سرخ سیلی خورده ما ضربه ها خورده و می خورد و یک خم ابروی ما برایش دنیایی از شادکامی به همراه خواهد داشت. هنوز هم با این وضع و اوضاع حسرت یک صفحه از نشریات ما را دارند و قول می دهم در حال تحلیل هستند که چطور ما این شدیم و آنها آن شدند و نمی توانند کیوسک ها را بگیرند.

سخنی هم با تجربه های شکست خورده برخی از به ظاهر همکارانم در تریبون و رسانه های شکست خورده با بودجه های افسانه ای دارم، که ظاهرا همیشه با تقلید از شیوه نوشتار و طرح جلد و. صفحه آرایی و شکل سایت و… فکر می کنند می توانند مخاطب داشته باشند، یا فکر می کنند این طرف جادو و جملی در کار است.

عزیزان، آنچه یک مجله را با حداقل امکانات و حداکثر تهمت ها از سوی شما،  مورد تفقد  مخاطب قرار می دهد، حقوق چندصدهزار  تومانی خبرنگار، لابی با دکور چند میلیاردی، ساختمان و عصرانه و ناهار آنچنانی نیست، اینها خبرنگارند و آنها هم مخاطب، آنچه از دل براید و صداقت و حقیقتی را ذخیره خود کند، لاجرم هم بر دل نشیند، تیراژ روزنامه های ما گواه صداقت ماست و تجربه های شکست خورده شما هم گواه….شما!  باور کنید اینجا جادو و جمبل یا چیزی شبیه چمدان پر از پول و … نیست(البته اینها را به مردم می گوید، خودتان بهتر از هر کس می دانید  حقوق و مزایا و خانه و خودرو و… دست چه کسانی است) سعی کنید به شعور مخاطب احترام بگذارید، این چیزی است که به ما آموختند، چون مخاطب فوق العاده ـ خیلی بیشتر از شما ـ با شعور است، و هرگز توهین به شعورش را نمی پسندد.  اضافه صحبت نکنم و همین هم دراز شد.

باقی بقای عمرتان

یادتان نرود، اینجا حال ما خوب است

ماجرای حریق مسکو یا وقتی روس ها شهر خود را به آتش کشیدند

3 آگوست 2010 ۲ دیدگاه

اما با ورود به مسکو و کرملین، اتفاق عجیبی رخ داد، مسکو در حریق سوخت؛ چه کسی مسئول بود؟ کسی نمی دانست، ناپلئون نمی دانست چرا مدام در شهر حریق ایجاد می شود، مسکو برای روس ها شهر مقدسی بود، چندین کلیسا در آن وجود داشت که یکی پس از دیگری می سوخت، آیا فرانسویان این کا را انجام می دادند؟ اینکه ناپلئون با یکی از آتش افروزان که روس بود به طور چهره به چهره سخن گفت، نشان میدهد که او این کار را انجام نداده بود. در واقع به گفته یک آتش افروز در مسکو که مشعل در دست و موقع آتش زدن یکی از برج ها دستگیر شده بود، والی شهر به وی این دستور را داده بوده است.

این مطلب رو برای درس جامعه شناسی جنگ و نیروهای مسلح نوشتم. در واقع یه تحقیق کوچولو بود. استاد نازنینی دارم به نام آقای دکتر براتعلی پور، ایشان این سوژه را پیشنهاد دادن( البته این تعریف منظورم استاد نازنین ربطی به نمره نداره چون من نمره ۲۰ رو گرفتم قبلن) به سه دلیل اینجا میگذارمش:

اول: قربون استادم برم، سوژه ای داده که شما هرچی بگردید تو اینترنت چیزی در موردش نیست(من تو منابع فارسی در مورد این جنگ چیزی ندیدم روی نت) همچنین، ماجرای رمان معروف جنگ و صلح تقریبا در مورد این جنگه، که ماشالله انقدر رمان طولانی تولستوی، شخصیت و آدم داره که آخرش این جنگ معلوم نمیشه!بعدشم، رفقای هم رشته ای من برای این درس، می تونن این تحقیق رو با کمال اطمینان از رضایت من مورد استفاده قرار بدن. من که بیست گرفتم 😀

دوم: ظاهرن بعضی از دوستان در سال های اخر مبدع و مبتکر خودزنی نبودند و دوستای خوبمون، روس های عزیز، اولین بار از آتش زدن شهر برای تحریک احساسات عمومی استفاده کرده بودند.

سوم: اینکه ببینید کشوری مثل فرانسه و رهبری مثل ناپلئون، چطور به خاطر اینکه نتونستند مسائل اقتصادی رو درست ساماندهی کنند، اون حجم بزرگ از نیروهای موافق و مشروعیت و همچنین ارتش قوی خودشون رو از دست دادند که از کشوری مثل روسیه آن زمان شکست خوردند.

از طرف دیگه، روسیه با آزادی و کم کردن حجم سانسور، همینطور آزادی تبعیدی ها و زندانیان سیاسی چه محبوبیتی بده دست آورد.

ماجرا از این قراره که تزار روس که توانایی مقابله با ناپلئون رو نداشته برای اینکه بر اون پیروز بشه، مامورهایی رو میفرسته تا مسکو رو به آتش بشکن، این کارش باعث میشه تا احساسات ملی و مذهبی مردم روسیه بر علیه ناپلئون(که تصور می کردن حریق ها کار نیروهای اونه) تحریک بشه.

حالا مطلب….

پیشگفتار

بررسی نبرد بین روسیه و فرانسه(۱۸۱۲ م) از آن رو مورد توجه قرار گرفته است که این نبرد در واقع نقطه آغاز شکست های تلخ ناپلئون، امپراتور فرانسه است؛ شکست هایی که دقیقا پس از پیروزی های پی در پی رخ داد، چنانکه سرجوخه کوچک(لقبی که مخالفان ناپلئون برایش به کار می بردند) در مورد آن می گوید: «از بلند پایگی تا مسخرگی قدمی بیش نیست» از سوی دیگر، این جنگ در حالی رخ می دهد که تزار روسیه، که اینک (با حریق خودساخته مسکو و احساس مذهبی و ملی آسیب دیده مردمش)پیروز میدان است، همان کسی است که در نبرد استرلیتس به دلیل ناپختگی از ناپلئون شکست خورده بود، اما اینبار پیروز میدان است! پس از این نبرد است که ناپلئون در واترلو به آن وضع دچار می شود و تا آخر عمر زیر نظر بریتانیا در جزیره ای کوچک محبوس و نهایتا به خاطر سرطان معده و یا سیانور در کاغذ دیواری به آن حقارت میمیرد، مردی که روزی سودای حکمرانی بر اروپا را داشت. نمی توان این سرنوشت تراژیک را یک سره به خاطر قوت و توان روسیه به رهبری آن تزار جوان دانست.

پیروزی او(الکساندر اول) در نبرد آخر، بیشک دلایلی دارد که در این نوشتار در حد بضاعت به آن پرداخته خواهد شد. دو رهبر، یکی «امپراطور» و دیگری با تفاوت در لغت«تزار» است؛ خبری از رئیس جمهور، شورا و یا چیزی شبیه به این مفاهم در بین نیست!  از این القاب، یعنی تزار و امپراطور می توان نتیجه گرفت که رهبران نقش بسازیی در آغاز، اداره و نتیجه جنگ داشته اند، لذا در این نوشتار ابتدا به علت آغاز نبرد پرداخته شده،  در ادامه به شرح مختصری از هویت رهبران دو طرف جنگ پرداخته می شود، سپس به چگونگی اوضاع اجتماعی دو کشور متخاصم اندکی پیش و بهنگام نبرد پرداخته می شود و در پایان نیز  نتیجه گیری ارایه شده است.

علت آغاز جنگ

علت جنگ یا تهاجم فرانسه به روسیه، در واقع نقض یک معاهده بود؛ روسیه از ادامه محاصره بری سر  باز می زند، محاصره ای که ناپلئون برای فشار وارد کردن به بریتانیا، دشمن دیرین فرانسه وضع کرده بود. در واقع روسیه نه به خاطر روسیه، که به خاطر کشورگشایی ها و اوضاع اروپای آن زمان که از اواخر قرن هفدهم میلادی دچار جنگ بود به این نبرد کشیده شد. ناپلئون قصد داشت تا با تصرف هرچه بیشتر کشورهای اروپایی و مستعمرات آنها، امپراطوری عظیمی را بر پا کند و به دلیل این هدف، یا به کشورها حمله می کرد و یا آنها را با عقد معاهداتی تحت تسلط خود در می آورد. در این بین روسیه می باید با تن دادن به محاصره بری، جهت وارد کردن فشار بر دولت بریتانیا به فرانسه یاری می رساند.

کارمندان عالیرتبه را که کمتر از دیگران مورد سوء ظن بودند احضار کرد و آنها را به صورت یک شورای دائم درآورد که کارش توصیه در امر قانونگذاری و اداری بود. آزادیخواهترین اشراف را که بعضی از آنها در تبعید به سر می بردند فرا خواند. … قرار شد که اتهام، محاکمه و مجازات روش معین و مقرری داشته باشد. … بر طبق مقررات جدید، پلیس مخفی از بین رفت، شکنجه ممنوع شد، به کشاورزان آزاد اجازه داده شد که آزادانه حرکت کنند و به خارج بروند، و بیگانگان اجازه یافتند که با آزادی بیشتری وارد روسیه شوند. از دوازده هزار تبغیدی دعوت شد که به روسیه بازگردند. سانسور مطبوعات باقی ماند، لکن زیر نظر وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت، با این قید که نسبت به نویسندگان سختگیری نکند. ممنوعیت ورود کتابهای خارجی لغو شد، ولی منع ورود مجلات خارجی همچنان باقی ماند.از نظر روابط خارجی وی در ابتدا با فرانسه وارد جنگ شد.

ناپلئون قصد داشت تمام بنادر را به روی کالاهای بریتانیایی ببندد، تا بریتانیا نیز در مقابل از دخالت در امور تجاری فرانسه دست بردارد. بریتانیا تمام بنادر فرانسه از برست تا الب را محاصره کرده بود.  تا سال ۱۸۱۰ این وضعیت انگلیس را به بحران اقتصادی شدیدی گرفتار کرده بود. ظرف دو سال (از ۱۸۰۶ تا ۱۸۰۸) پس از فرمان برلین( که در ۲۱ نوامبر ۱۸۰۶ توسط ناپلئون صادر شد و بر اساس آن محاصره تجاری بریتانیا آغاز شد) صادرات بریتانیا از ۴۰٫۸ میلیون لیره به ۳۵٫۲ میلیون لیره تقلیل یافته بود و از طرف دیگر واردات پنبه خام ۹۵ درصد کاهش یافته بود.  این وضعیت در داخل انگلیس مشکلات زیادی ایجاد کرده بود، از جمله پایین آمدن دستمزد ها و در مقابل بالا رفتن قیمت گندم و اقلام ضروری مورد استفاده مردم. از سوی دیگر، این محاصره اقتصادی به خود فرانسه نیز آسیب می رساند، قاچاق در بنادر رونق گرفته بود، قاچاقچیان زیادی برای وارد کردن کالاهای بریتانیایی در ممالک تحت حکومت فرانسه جان خود را می دادند، ماموران حکومتی به کررات محصولات قاچاق را ضبط و به نفع دولت به فروش می رساندند و یا مقابل دیدگان مردم فقیر به آتش می کشیدند، این امر در ممالک تحت تسلط فرانسه نارضایتی ایجاد کرده بود، اما نه در حد  بریتانیا؛ مردم بریتانیا تا استانه انقلاب و شورش علیه خاندان سلطنتی به خاطر فشار اقتصادی پیش رفتند تا شاید بتوانند راهی برای صلح و پایان مشکلات اقتصادی بیابند.( دورانت،ص ۹۵۵ تا ۹۵۷)

این شرایط برای فرانسه، نهایتا ناپلئون را بر آن داشت تا در ۱۸۰۹ میلادی، کمی نرمی به خرج بدهد و راه های تجارت با انگلیس را به اندازه روزنه ای بگشاید، بنا بر این در مقابل ۴۴٫۳ هزار جواز ورود کالا بریتانیا، فرانسه نیز ۴۹۴ جواز ورود کالا را صادر کرد. همین صدور جواز از سوی فرانسه کافی بود تا آلکساندر تزار روسیه ازعان کند که اگرچه ناپلئون روسیه را از تجات با بریتانیا منع کرده است، اما خود ناپلئون نسبت به رابطه تجاری با انگلیس غمض عین می کند!  کارشکنی در محاصره بری که ناپلئون آن را به خاطر فشار بر بریتانیا اخذ کرده بود، نهایتا موجب آغاز جنگ ۱۸۱۲ شد، نبری که آخرین قمار و بدترین قمار ناپلئون بود.

قمار؛ از آن جهت که همانقدر که بریتانیا از این محاصره متضرر شده بود، مردم فرانسه، سوئد و سایر کشورهای تحت تسلط فرانسه نیز از آن متضرر شده بودند، آلکساندر نیز به این موضوع به خوبی واقف بود.

الکساندر اول

وی فرزند پل اول بود و در سال ۱۷۷۷ م. به دنیا آمد. وی در روسیه به همان اندازه محبوب بود که ناپلئون در فرانسه، الکساندر در حقیقت در تحت نظارت مادر بزرگش کاترین کبیر تربیت شد. کاترین در سال ۱۷۸۴، برای تعلیم او معلمی به نام فردریک سزار دولا آرپ را از سویس آورد. این شخص از مریدان پرشور اصحاب دایره المعارف فرانسه، و بعدها از طرفداران انقلاب کبیر بود. وی در مدت نه سال خدمت صادقانه، الکساندر را با تاریخ و ادبیات فرانسه آشنا کردو به آن شاهزاده آموخت که بخوبی به زبان فرانسه تکلم کند و تقریباً مانند یک فرانسوی بیندیشد…. همچنین یکی از پرستاران الکساندر زبان انگلیسی را نیز به او آموخت.

الکساندر در سال ۱۷۹۶ – یعنی همان سالی که پدرش به سلطنت رسید – در نامه ای به یکی از دوستان نزدیکش می نویسد: « از وضع خود کاملاً متنفرم. … برای زندگی درباری ساخته نشده ام. … اوضاع کشور در کمال آشفتگی است، رشوه خواری و اختلاس همه جا شیوع دارد، همه ی ایالتها به طرز بدی اداره می شود. … با همه ی اینها امپراتوری فقط توسعه می یابد. بنا برا این آیا می توانم کشور را اداره کنم، یا حتی دست به اصلاح آن بزنم و معایبی را که از مدتها پیش وجود داشته است از میان بردارم، به عقیده یمن، این امر از حیطه قدرت یک نابغه خارج است، چه رسد به فردی مثل من که دارای استعدادهای معمولی است. »الکساندر در سال ۱۸۰۱ و در پی قتل پدرش به مقام امپراتوری رسید. و تا سال ۱۸۲۵ در این مقام بود. وی در نخستین روز فرمانروایی خود دستور آزادی هزاران تن از زندانیان سیاسی را صادر کرد. … دوازده کارمند عالیرتبه را که کمتر از دیگران مورد سوء ظن بودند احضار کرد و آنها را به صورت یک شورای دائم درآورد که کارش توصیه در امر قانونگذاری و اداری بود. آزادیخواهترین اشراف را که بعضی از آنها در تبعید به سر می بردند فرا خواند. … قرار شد که اتهام، محاکمه و مجازات روش معین و مقرری داشته باشد. … بر طبق مقررات جدید، پلیس مخفی از بین رفت، شکنجه ممنوع شد، به کشاورزان آزاد اجازه داده شد که آزادانه حرکت کنند و به خارج بروند، و بیگانگان اجازه یافتند که با آزادی بیشتری وارد روسیه شوند. از دوازده هزار تبغیدی دعوت شد که به روسیه بازگردند. سانسور مطبوعات باقی ماند، لکن زیر نظر وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت، با این قید که نسبت به نویسندگان سختگیری نکند. ممنوعیت ورود کتابهای خارجی لغو شد، ولی منع ورود مجلات خارجی همچنان باقی ماند.از نظر روابط خارجی وی در ابتدا با فرانسه وارد جنگ شد. ولی پس از اینکه در جنگهای استرلیتز، ایلو و فرید لاند مغلوب ناپلئون شد. با اودر تیلسیت پیمان صلح و همکاری بست. اما این پیمان نیز مدت زیادی دوام نیاورد و در سال ۱۸۱۲ مجدداً میان دو امپراتور حالت جنگ و دشمنی برقرار شد. هجوم ناپلئون به مسکو اگر چه به تصرف آن شهر از سوی او منجر شد. اما از دست رفتن بسیاری از نیروهای وی در سرمای سخت روسیه را یکی از دلایل شکست نهایی ناپلئون در برابر اتحادی از دشمنان گوناگون وی شمرده اند. جنگهای ایران و روسیه در دوره ی سلطنت وی آغاز شد و عهدنامه ی گلستان نیز در همین دوره به امضا رسید.( دورانت، صفحات ۹۳۴ تا ۹۳۶)

ناپلئون بناپارت

اپلئون بوناپارت (زاده ۱۵ اوت ۱۷۶۹ میلادی – درگذشته ۵ مه ۱۸۲۲ میلادی)، نخستین امپراتور فرانسه (در سال‌های ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۵ میلادی) بود. وی، در جزیره کرس در خانواده‌ای پرجمعیت بدنیا آمد. در آن زمان، این جزیره، جزء حکومت جنوا (واقع در ایتالیای امروزی) بود. اما بعدها به اشغال فرانسه در آمد. ناپلئون که در ابتدا، سرهنگی گمنام بود، پس از انقلاب فرانسه، به یکباره قدرت گرفت و وارث انقلاب شد. در ابتدا، به ایتالیا حمله کرد و با حمایت مردم این کشور، آنجا را از دست حکومت اتریش خارج نمود. سپس به مصر رفت و به سلطه مملوک‌های مصری نیز پایان بخشید و سوریه را نیز ضمیمه خاک کشور خود کرد. در بازگشت به فرانسه با کمک دو برادر خود لوسین و ژوزف مجلس را منحل کرده و خود را امپراتور نامید. سپس پروس، هلند، لهستان، بلژیک و نیز سرزمین اتریش را تسخیر کرد. در جنگ دریایی با انگلیس شکست خورد. اما اسپانیا و پرتغال را هم به متصرفات خود افزود. ( ویکی پدیا)

اوضاع دو کشور

چنانکه در بخش های قبلی یادآور شدیم، اگرچه وضعیت روسیه به دلیل اقدامات اصلاحی تزار الکساندر رو به بهبود نهاده بود، اما اوضاع فرانسه روز به روز بدتر می شد.  در روسیه، به واسطه اصلاحات تزار جوان و نازک دل، مطبوعات و ادبیات تا حد زیادی نسبت به گذشته ازاد گذاشته شده بودند، اوضاع اقتصادی چندان بد نبود و در مقابل، تزار روسیه با توسل به مسیح، چهره قابل از خود نزد مردمش ساخته بود. او خود را حامی مسیح و دست پرورده ولتر را دشمن درجه یک مسیح معرفی می کرد.(دورانت)

در این حال، اوضاع اقتصادی فرانسه روز به روز بدتر می شد، ناپلئون که روزی پیشوای محبوب مردم فرانسه بود، حالا نمی توانست برای حمله به روسیه سرباز جمع کند. اقتصاد همه جانبه فرانسه که ناپلئون پایه گذارش بود رو به اضمحلال می رود، فرانسه در گردابی از ورشکستگی های بانکی، اختلالات بازار، مسدود شدن کارخانه ها، بیکاری، اعتصاب، فقر، شورش ئ خطر قحطی فرو رفته است. برخی ان وضعیت را ناشی از شکست صنایع نساجی فرانسه و به دست نیاوردن مواد خام و سرمایه لازم برای صنایع و دیگری ورشکسته شدن یکی از بانک های لوبک می دانند کارخانه های رسیندگی فرانسه برای فعالیت خود به شدت به واردات پنبه خام متکی بودند  که سیاست های گمرکی و محاصره های اقتصادی موجب مشکلات در واردات آن شده بود. ( دورانت، ص ۹۵۸)

به هر تقدیر، وضعیت فرانسه به طوری شده بود که  در فوریه ۱۸۱۲ که دو طرف خود را برای آغاز جنگ آماده می کردند، ناپلئون به سختی ۳۰۰ هزار نفر که به زیر پرچم فراخوانده شده بودند، ۸۰ هزار نفر را بسیج کند، ما بقی سیلی از فراریان از خدمتی بودند که به جرم خیانت تحت تعقیب دولت فرانسه قرار گرفته بودند، این اوج کاهش محبوبیت ارتش فرانسه و ناپلئون بود. سایرین هم به صورت سربازان ناراضی در آمده بودند که در مواقع حساس قاعدتا قابل اعتماد نبودند.

در نبرد های پیروزمندانه پیشین ناپلئون، سربازان با غرور و افتخار به میدان نبرد می رفتند و با حمایت های پدرانه افسرهای مسن تر روبرو بودند، اما د ۱۸۱۲ وضع به شکل دیگری بود، فشار اقتصادی از یک سو، سخت گیری های ناپلئون در امنیتی و پلیسی کردن فضا از سوی دیگر، ناراضیان را بیش از حامیان کرده بود.

در این شرایط کولنکور(از مشاوران ناپلئون) به او تذکر داد که جنگ با روسیه فاجعه آمیز خواهخد بود، اما ناپلئون نم پذیرد و مست از غرور برای تسخیر مسکو به راه می افتد.

شرح نبرد

ناپلئون علی رغم توصیه مشاور وفادارش، نهایتا به  روسیه یورش برد، نتیجه جنگ ابتدا به نفع فرانسه بود، آنها تا مسکو پیش رفتند. روسیه عقب نشینی کرد، کوتوزف(فرمانده ارتش روسیه) تا جایی که می توانست عقب نشینی کرد  و ناپلئون فاتحانه به مسکو وارد شد، مسکو از اشراف و اعیان تخلیه شده بود؛

اما با ورود به مسکو و کرملین، اتفاق عجیبی رخ داد، مسکو در حریق سوخت؛ چه کسی مسئول بود؟ کسی نمی دانست، ناپلئون نمی دانست چرا مدام در شهر حریق ایجاد می شود، مسکو برای روس ها شهر مقدسی بود، چندین کلیسا در آن وجود داشت که یکی پس از دیگری می سوخت، آیا فرانسویان این کا را انجام می دادند؟ اینکه ناپلئون با یکی از آتش افروزان که روس بود به طور چهره به چهره سخن گفت، نشان میدهد که او این کار را انجام نداده بود. در واقع به گفته یک آتش افروز در مسکو که مشعل در دست و موقع آتش زدن یکی از برج ها دستگیر شده بود، والی شهر به وی این دستور را داده بوده است.

این سیاست جواب داد! مردم مسکو نمیدانستند خود روس ها، کلیساها و خانه هایشان را می سوزاند؛ در مقابل یقین حاصل کرده بودند، این دشمن مسیح با سوزاندن کلیساها به ایمان آنان و با سوزاندن خانه ها به حیثیت آنان لطمه وارد کرده است.

ناپلئون نامه ای به الکساندر می نویسد و در آن متذکر می شود که میداند آتش افروز ها به دستور رئیس پلیس این کار را کرده اند و از الکساندر می پرسد این کار بی رحمانه به چه دلیلی است؟ آیا به دلیل سوزاندن آذوقه ماست(فرانسویان) آذوقه های ما در سرداب هاست!

اما نتیجه جنگ نشان داد، هدف از این حریق ها سوزاندن آذوقه فرانسویان نبوده است. حریق ها کار خود ا می کند؛ الکساندر از فرماندهان ارتشش می پرسد، ایا حریق ها به روحیه ارتش آسیب رسانده و فرماندهانش پاسخی می دهند: «تنها بیم ارتش این است که تزار با ناپلئون صلح کند» آلکساندر در پاسخ می گوید:«به سربازان دلیرم بگو که اگر یک سرباز هم در کنارم مانده باشد، خود را در راس اشراف و کشاورزانم قرار خواهم داد، حاضرم به سیبری بروم، سیب زمینی بخورم، سلسله ام منقرض شود اما سند شرمساری کشور و اتباع خود نباشم»

با فرا رسیدن ماه اکتبر و سرد شدن هوا، کاهش آذوقه، بیم شورش در پاریس  و … ناپلئون آهنگ بازگشت از مسکو را ساز کرد. در راه بازگشت از مسکو به بلا دچار شد، ۲۹ اکتبر برف باریدن گفت و خبندان آغاز شد، عمده سربازان ناپلئون در راه تلف شدند، آذوقه ای که در راه ذخیره کرده بود، به خاطر حمله قزاق ها و اختلاص کارکنان غارت شده بود، از ۵۰ هزار نفر سرباز ناپلئون تنها ۲۵ هزار نفر باقی مانده بودند . ناپلئون نهایتا ضربه خود را از سرما خورد و سراسیمه به سمت پاریس حرکت کرد، حرکتی که هر  شب در اثر سرما تعداد زیادی از سربازان خود را از دست می داد. و نهایتا ناپلئون دست خالی و شکست خورده از روسیه به سمت پاریس روانه شد. (دورانت، ص: ۹۶۱ تا ۹۸۲)

ریشه ها و دلایل

در ان قسمت به ابعاد مختلف این نبرد پرداخته می شود:

دلایل توجیهی آغاز، تداوم و پایان جنگ توسط حاکمان آنان:

چنانکه در بخش های قبلی ذکر شد، ناپلئون و فرانسه به جهت کشورگشایی و تزار الکساندر و روسیه به جهت دفاع از حیثت خود جنگیدند. لا اقل اینگونه برای سربازاتن روس و فرانسه نمود یافت. دلیل آغاز جنگ کاملا اقتصادی بود که البته با غرور ناپلئون همراه شد! ناپلئون قصد داشت تا دشمن خود یعنی بریتانیا را بیشتر تحت فشار قرار دهد و با روسیه که همراه با محاصره اقتصادی او نشده بود وارد جنگ شد.

تحریف واقعیات جنگ و  جنگ روانی:

روسیه پیش از ان نبرد از فرانسه شکست خورده بود، اما در ان نبرد با تحریک عواطف مردم روسیه به وسیله حریق مسکو توانست ناپلئون را فردی ضد مذهب جلوه دهد که به مذهب آنان با سمبل آتش زدن کلیسا ها اهانت کرده است. این مهم موجب شد تا در حالی که سربازان فرانسوی به دلایل اقتصادی دلیلی برای جنگیدن نمیددند، سربازان روسی به شدت خواهان ایستادگی در برابر ناپلئون باشند.  الکساندر با نفوذ بین توده ها مردم که در شهر باق مانده بودند به وسیله ماموان خود، دشمنی ناپلئون با مسیح را برایشان مسجل کرد.

نیروهای نفوذی (ستون پنجم):

اگرچه در اینجا نقش جاسوسان ملموس نیست، اما آن چهارصد نفر آتش افروز روسی که مخفیانه در مسکو کلیساها و بناها را آتش می زدند به عنوان نروهای نفوذی می توانند مورد توجه قرار بگیرند.

انسجام اجتماعی و نقش آنها در مقاومت در برابر بیگانگان:

پیامی که فرماندهان نظامی روسیه به تزار می دهند خود  نشان دهنده انسجام اجتماعی مردم روسیه در برابر ناپلئون لا مذهب است!

راه کارهای تضعیف مقاومت اجتماعی داخلی:

ناپلئون وقتی به مسکو وارد می شود، اثری از تزار، درباریان و اشراف زادگان در شهر نیست، شهر پر از روسپی ها و مردم عادی است، با این حال مردم عادی اسکناس های روسی که ناپلئون برایشان آورده ود را نمی پذیرند و آنها به آتش کشیده می شود. ناپلئون نتوانست در میان مردم مسکو برای خود جایگکاهی ایجاد کند.

مذهب و جنگ:

در رمان جنگ و صلح، که تجسم شرایط اجتماعی روسیه در دوران این جنگ است، زمانی که نوع نگاه مردم و اشراف روسیه به یکی از نجیب زادگان نامشروع روسیه شرح داده می شود به خوبی ساخت مذهبی روسیه مشخص است. آنها اگرچه به خاطر ثروت این نجیب زاده به او احترام می گذارند، اما به خاطر نامشروع بودنش و اینکه از ناپلئون به عنوان فرزند دوران جدید و دشمن مسیح تمجید می کند از او در باطن متنفر هستند. از سوی دیگر، علت اصلی انسجام نیروهای اجتماعی روسیه مقابل ناپلئن، آتش زدن کلیسا هاست.

نتیجه گیری

در پایان می توان نتیجه گرفت که علل اصلی شکست فرانسه قدرتمند در برابر روسیه تزاری در موارد زیر  بوده است:

  • افزایش فشار اقتصادی بر مردم فرانسه و عدم تمایل آنها برای همراهی با ناپلئون در جنگ با روسیه
  • همراهی مردم روسیه با تزار به خاطر مسائل فرهنگی و احساسات ملی
  • نداشتن توجیه ملی گرایانه برای جنگ با روسیه از سوی فرانسه
  • وجود توجیه ملی برای مقاومت در برابر ناپلئون در بین مردم روسیه
  • ایجاد جو پلیسی و امنیتی در فرانسه در اواخر حکومت ناپلئون
  • آزادی نسبی رسانه ها در دوران الکساندر در روسیه

منابع و ماخذ:

  • تاریخ تمدن( جلد ۱۱، عصر ناپلئون) ویل دورانت(۱۳۷۰) ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران: انتشارات  و آموزش انقلاب اسلامی
  • جنگ و صلح، ل ن تالستوی(۱۳۸۱) ترجمه کاظم انصاری، تهران: انتشارات امیرکبیر.
  • ویکی پدیا