خانه > مطالب اصلی > گفتگو با محمدرضا مرادی(جامه دار مخصوص شاه) قسمت دوم/ غارت کاخ ها در روزهای نخست پیروزی

گفتگو با محمدرضا مرادی(جامه دار مخصوص شاه) قسمت دوم/ غارت کاخ ها در روزهای نخست پیروزی

قسمت اول گفت و گو با محمدرضا مرادی ،بازمانده خدمه دربار ، با عنوان ” آخرین دقایق شاه در نیاوران” به یکی از پرخواننده ترین مطالب روزهای اخیر تبدیل شد و اینک بخش دوم و پایانی آن گفت و گو را می خوانید:

پس از اینکه شاه رفت، و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ چه اتفاقی برای کاخ ها افتاد، شما وقتی که انقلاب به پیروزی رسید کجا بودید؟

بعد از پیروزی انقلاب کاخ ها مورد حمله قرار گرفت ، عده ای از مردم عادی و عامی حمله کرده بودند به قصد غارت. در سعد آباد هم این اتفاق افتاد. سعدآباد درهای زیادی دارد ، از دربند تا زعفرانیه بیش از ده در ورودی دارد ، دیوار سعدآباد هم آنچنان بلند نبود و نیست. یعنی هر کسی می تواند یک چارپایه بگذارد و وارد شود.اینجا مورد حمله قرار گرفت و سه روز به طور مداوم غارت شد. ولی در نیاوران یک عده  از نیروهای انقلابی حفاظت کاخ را به عهده گرفتند. بعد همافرها آمدند و با اسلحه حفاظت آن را آنها  عهده دار شدند. ولی بعد برای همافرها مشکلی پیش آمد که رفتند و پیش نمازی به نام حاج آقا مصطفوی( پیش نماز نیاوران) مامور شدند که کاخ را حفاظت کنند. او بچه های انقلابی را دورادور کاخ گماردند، تا وسایل و اشیا کاخ حفظ شود. می توانم بگویم حتی یک چوب کبریت بعد از انقلاب از کاخ نیاوران خارج نشد.

سعد آباد چطور؟

به اینجا فوق العاده دستبرد زده شد. چون اینجا نگهبان نداشت وبالطبع هر کسی داخل می آمد و هر چه می توانست می برد. طی سه روز خیلی ها آمدند و خیلی چیزها بردند.

بعد از انقلاب، با شور انقلابی که مردم داشتند، شما به عنوان یکی از خدمه دربار کجا بودید؟

من از ترسم بیرون نیامدم، من تا حدود یک ماه حتی برای خرید سیگار خانمم را می فرستادم. محله ما هم طوری بود که همه می شناختند که ما کجا کار می کنیم. ترس من از این بود که بیایم به خیابان یک نفر بر هر اساسی یک دفعه بگوید«آی ساواکی» تا من بیایم ثابت کنم که چه کسی هستم و چه کاره ام… بلایی سرم بیاید.

بعد از انقلاب تا چند وقت بیکار بودید، بعد چه شد که بالاخره از خانه نشینی خارج شدید؟

ما تا سه ماه بیکار بودیم و حقوق هم نمی گرفتیم. یک عده ای از بچه های کاخ که زرنگی کردند. خودشان را در نخست وزیری آن زمان وارد کردند و پستی گرفتند و در آنجا مشغول به کار شدند. همان ها به گوش مسئولین رساندند که یک عده ای در اینجا(خانه های سازمانی) زندگی می کنند. اینها الان از زمانی که انقلاب پیروز شده است در مدت این سه ماه حقوق نگرفته اند.

گفتند لیستی تهیه کنید، فعلا به طور موقت حقوقی به اینها بدهیم تا بعداً تکلیفشان مشخص شود. آمدند از ما لیستی تهیه کردند که چند نفر هستید و چقدر حقوق می گرفتید. یک روز قرار گذاشتیم و ما با اجتماع رفتیم به دفتر نخست وزیری که در خیابان پاستور بود. در آنجا یک لیست دیگر از ما تهیه کردند. مقداری از حقوق ما را به ما دادند که الان یادم نیست که چقدر بود. ولی کل حقوق نبود. به اندازه ای بود که لنگ نمانیم و زندگی مان اداره شود.

همان پول موقتی که به ما دادند ماه های بعد هم تکرار شد تا زمانی که به ما اعلام کردند که شما را تقسیم کرده ایم که در چند جا می توانید بروید کار کنید. یک عده ای به وزارت دادگستری رفتند که هنوز هم در آنجا هستند. عده ای دیگر به نهاد ریاست جمهوری آن زمان رفتند و مشغول به کار شدند. عمده همکاران ما در این دوجا یعنی دادگستری و نهاد ریاست جمهوری مشغول به کار شدند.

شما چطور، چه شد که بعد از انقلاب دوباره در کاخ ماندید؟

من چون علاقه ای به کار در دادگستری نداشتم  یک هفته بعد از آنکه همه تقسیم شدند خودم را معرفی کردم به دفتر نخست وزیری که در آن زمان یک کارگزینی تشکیل شده بود.در آنجا گفتم که من کارمند فلان جا بودم. در حال حاضر بیکار هستم و… در این زمان یک نفر که در آنجا بود مرا شناخت و به من گفت فلانی تو سعدآباد بودی؟  خوب شد تو را پیدا کردیم. الان عده ای در حال اداره کردن سعدآباد هستند که به چم و خم سعدآباد وارد نیستند و چیزی از کاخ نمی دانند. چون شما در آنجا کار کرده ای فردا خودت را به آنجا برسان و در آنجا مشغول شو …

من گفتم دوست ندارم که دوباره به سعدآباد بازگردم. به من گفت مدتی ( نهایتا دو تا سه ماه) آنجا برو و به اداره کنندگان چم و خم کاخ را یاد بده بعد برگرد تا هرجا که دوست داری بفرستمت. من هم قبول کردم.

بعد از اینکه به سعدآباد برگشتید با چه منظره هایی روبرو شدید، کاخ چقدر تغییر کرده بود؟

من قبول کردم که برای دو ماه به سعدآباد بیایم. در آن زمان از نخست وزیری دو نفر را انتخاب کرده بودند به عنوان سرپرست کاخ سعد آباد. من با این دو نفر کار کردم.این آقایان نمی دانستند سعدآباد چند در ورودی دارد. از کجاهای سعد آباد ممکن است که کسی وارد شود. اسم کاخ ها چیست، تعداد کاخ ها را دقیقا نمی دانستند، اینکه کاخ ها برای چه کسانی است را نمی دانستند و… تمام اینها را من در روزهای اول با ماشین در سعدآباد می رفتیم و بهشان یاد می دادم که آنها هم یادداشت بر می داشتند.

در آن زمان بازهم کاخ های مجموعه سعدآباد غارت می شدند؟

بله، روزی نبود که باغبانی نیاید و به ما اطلاع ندهد که شب گذشته پنجره یا در فلان کاخ شکسته شده و غارتگران به داخل کاخ رفته اند. ما صبح دوباره میخ و چوب و تخته و چکش بر می داشتیم می رفتیم پنجره شکسته را تخته می زدیم و می بستیم تا دوباره از آنجا نتوانند نفوذ کنند. نهایتا دیدم که اینطور نمی شود.نگهبان هم نداشتیم که حداقل بتوانیم برای هر کاخ یک نگهبان بگذاریم. نشستیم با آقایانی که سرپرست بودندصحبت کردیم  . قرار بر این شد که تمام اموال منقول کاخ ها را جمع آوری کنیم. تمام وسایلی که ممکن بود مورد دستبرد قرار بگیرد. همه اینها را جمع کنیم در یک جا، که حداقل بتوانیم از آن یک جا محافظت کنیم.

کجا محل جمع آوری این وسایل شد، آیا این کار لطمه به چیدمان وسایل نزد؟

قرار شد که کاخ سفید(موزه ملت فعلی) مرکز جمع آوری این وسایل شود. کارگرهایی گرفتیم و با کمک آنهایی که می آمدند سر کار تمام کاخ ها را با وانت خالی کردیم اموال را در این کاخ(کاخ سفید) جای دادیم.

کاخ سفید سه طبقه دارد که تمام اتاق ها و سالن های اینجا پر از اموال کاخ های دیگر شده بود. از میز و صندلی گرفته تا تابلو و فرش و ….فرش ها فوق العاده بزرگ بود که ۱۲-۱۰ نفر به سختی آنها را می توانستند حرکت بدهند. ما فرش ها را هم جمع کردیم به همراه سایر وسایل. چیزی حدود ۲-۳ هفته طول کشید تا وسایل را از کاخ ها جمع کنیم و در کاخ سفید انبار کنیم.

وقتی وسایل را می چیدید، دقت داشتید که وسایل نظم خاصی داشته باشند. یعنی بعدا مشخص شود که جای هر کدام از وسایل در محل استقرار اصلی شان کجا بوده و احتمالا چه وسیله ای مربوط به کدام کاخ است؟

در ابتدای کار با نظم و حساب و کتاب چیدیم. اما بعدا که جا کم آمد همینطوری بدون نظم خاصی وسایل را روی هم تل انبار کردیم.این شد که ما خودمان نمی توانستیم تشخیص بدهیم که این اموال مال کدام کاخ بوده که به اینجا آمده است. بعدها آرام آرام لیست هایی پیدا شد که به کمک آنها توانستیم بعضی از اموال کاخ ها را تفکیک کنیم و اموال را به خود کاخ ها ببریم. البته این اتفاق وقتی افتاد که کاخ نگهبانی داشت و سعدآباد حساب و کتابی پیدا کرده بود.

شاه چه غذایی می خورد؟

غذای خاصی نمی خورد. اما باید بگویم در بعضی مواقع آشپز فرانسوی می آمد، این آشپز فرانسوی غذای ایرانی نمی داد، غذاهایی می داد که خودش دوست داشت!
به مذاق ما اصلا سازگار نبود. چیزهایی می پخت که ما اصلا نه دیده بودیم و نه می توانستیم حتی اسمش را تلفظ کنیم. خوردنش هم اصلا برای ما لذت بخش نبود.
یک مدت زمان کوتاهی در حضور آشپز های خودمان این آشپز فرانسوی هم دعوت شد و مدت۲-۱ ماه غذا پخت و بعد هم رفت!

غذاهای کاخ های مجموعه سعدآباد چگونه تامین می شد، توسط چه کسی؟

تمام غذایی که در کاخ ها به مصرف می رسید توسط سر آشپز «علی کبیری» که فوت کرده است تهیه می شد. آقای کبیری ۸-۷ شاگرد داشت. توسط همین ها و چند نفر از خدمه کاخ ها را به طور کل غذا می دادند. کاخ هایی که باید غذای آنها را تامین می کردند شامل کاخ فرحناز، کاخ لیلا، علیرضا، شاه و … بودند که غذایشان از آشپزخانه اصلی تهیه می شد اما کاخ خانم دیبا  آشپزخانه اختصاصی و آشپز مجزا داشت . احمد رضا هم جدا بود. به جز این دو نفر سایر ساکنین کاخ توسط همان آشپزخانه تغذیه می شدند.

چه لباس هایی می پوشیدند؟

لباس های شاه و خانواده او همگی خارجی بودند و اکثرا فرانسوی. فقط لباس های سوارکاری، شلوار سوارکاری شاه فکر می کنم در ایران دوخته می شد. ما دو صندوق خانه داشتیم، یکی در سعدآباد و یکی در نیاوران که مختص شاه بودند. صندوقخانه ای که در سعدآباد هست با صندوق خانه ملکه یکی شده. ولی صندوق خانه نیاوران مجزا بود. در این صندوق خانه قفسه بندی شده بود ویترین هایی بودند . شاه بر حسب نیاز و موقعیت لباس هایی را انتخاب می کرد و توسط پیشخدمت خوابگاه لباس را از مسئولین صندوق خانه تحویل می گرفت، اتویی زده می شد و می پوشید.برای مثال قرار بود شاه برای بازدید نظامی برود لباس آن قسمت را می پوشید.
برای مثال زمانی که شاه از ابتدا تا ۱۳ فروردین هر سال در کیش اقامت می کرد  چندین مانور دریایی هم در آنجا انجام می شد که شاه هم باید حضور می داشت و بالطبع لباس نیروی دریایی را هم ما با خودمان می بردیم.

تفریحات شاه و خانواده شاه چه بود؟ خود شاه تفریحی به آن صورت نداشت. ولی خانواده شاه و ملکه جشن هنر شیراز را هر سال برگزار می کرد. هر سال یکبار هنرمندان ایران و جهان جمع می شدند و جشن هنری برگزار می شد. زمان شروع تا خاتمه اش حدود یک ماه به طول می انجامید. به خصوص هنرمندان خارجی زیاد به ایران می آمدند. در آنجا نمایشنامه، فیلم، و… برگزار می شد. خصوصا در رشته های معماری بهترین های دنیا را در ایران جمع می کردند. حاصل این جشن ها بسته شدن قرار دادهایی بود که بعد از جشن هنر با‌ آنها منعقد می شد تا این هنرمندان در ایران‌آثاری را خلق کنند.

شاهزادگان چطور؟

البته به جز ولیعهد، بقیه بچه های خیلی کم سن و سال بودند. ولیعهد هر دو هفته یکبار یک پارتی در کاخش برگزار می کرد. مدعوین هم همکلاسی های ولیعهد بودند. بزن و بکوبی داشتند و…

فرزندان شاه از کاخ خارج می شدند، برای گردش و تفریح و…؟

خیلی به ندرت، البته بچه های دوست داشتند ولی گارد اجازه نمی داد که هرموقع دوست داشتند هر جا که می خواهند بروند.

با توجه به اینکه شما پیش از انقلاب هم در کاخ بودید، چیدمان کنونی کاخ های سعدآباد تا چه اندازه شبیه به آن زمان(پیش از انقلاب) است، پیش از انقلاب برچه اساسی چیدمان داخل کاخ های انتخاب می شد؟

خیلی کم به چیدمان آن روزها شبیه است ، دکوراسیون اینجا، مثل الان نبود. الان آخرین مبلمان چیده شده. این در واقع آخرین مبلمانی است که در کاخ ها مانده بود. چون هر چند وقت یکبار این ها عوض می شدند. مثلا مبلمان ها از فرانسه تهیه می شدند.

خانمی بود به نام خانم «هویدا» از بستگان هویدایی که نخست وزیر بود، ایشان یکی از کارهایش انتخاب دکوراسیون سعدآباد و نیاوران بود.همین خانم هویدا هر چند وقت یکبار سفارش خرید مبلمان جدید می داد و سری قبل جمع می شد و سری جدید چیده می شد. در آن زمان برحسب نیاز چیده می شد. برای مثال هرچند وقت یکبار میهمانی رسمی داشتیم و غیر رسمی.

برای مهمانی های رسمی و غیر رسمی آرایش خاصی باید سالن و میزها داشتند. تمام اینها بر حسب نیاز روز چیده می شدند که آنچه امروز در کاخ ها چیده شده ، آخرین سری بود .

—————————-

این مطلب در تاریخ  ۴ اسفند ۱۳۸۶ در سایت عصر ایران منتشر شد.