امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۴)
دکتر بهشتی کلید خانه اش را به من می سپرد
حاج مهدی ابراهیمی و برادرش حاج علی اکبر برحمت خدا رفتند. اما هنوز هم از آن دریانی های نسل اولی در بین ما هستند. پیر مردان با تجربه ای که پر از حرف های نگفته اند. حرف های جالبی که امروز برای ما شنیدی هستند. یکی از آن دریانی هایی که سال ها پیش به پایتخت آمده کسی است به نام حاج حسن پور مطلب دریانی. او زمانی به تهران آمد که پانزده سال بیشتر نداشت و در نزد شهسواری دریانی که مغازه خواربارفروشی داشت، مشغول به کار شد. او تا سال ها در نزد شهسواری به کار پرداخت و دخترش را به همسری برگزید.
بعدها او مغازه ای با سرمایه خود باز کرد و مشغول به کسب و کار شد. حالا او علاوه بر مغازه خواربارفروشی، یک مغازه بنکداری هم دارد و از سهامداران شرکت رب سازی دریاندشت هم هست.علاوه بر آن رئیس هیات مدیره شرکت فروشگاه های زنجیره ای یاران دریان هم هست.
پیر مرد هنوز هم اصلی ترین میراث گذشتگانش را به همراه دارد، خلق خوش، روابط عمومی بالا و از همه مهم تر، تکنوکرات تمام عیاری است. از پیشرفت علم می گوید و لزوم بروز شدن شیوه های کسب و کار. از اعتمادی که مشتریان به فروشگاه های محله دارد می گوید و روزهایی که دکتر بهدشتی کلید خانه اش را به او امانت میداده. او ورود هایپر استار و فروشگاه های زنجیره ای را چیز نویی نمیداند و آنها را با فروشگاه های کوروش(فروشگاه خیامی ها) و فردوسی مقایسه می کند و سرنوشت انچنانی برایشان متصور نیست. این گفتگو را بخوانید تاحاج پورمطلب شما را به روزهایی ببرد که در آن شیشه نوشابه پپسی از خود نشوابه گران تر بوده.
***
اول در مورد دریان بگویید، دریانی ها چطور کارشان را شروع کردند، از کی به فکر مهاجرت افتادند؟
دریانی کلا مهاجرت میکردند. دریان؛ ولایت ما منطقه ای کم اب است، کشاورزی هم هست، اما مهاجرت هم میکردند. این قبل از به وجود امدن تهران و شهرهای بزرگ و پر رونق ایران است.
پیش از رونق شهرهای ایران، اکثرا ـ دریانی ها ـ به سمت روسیه میرفتند، در دوران نیکولای، قبل از حکومت کمونیستی شوروی مهاجرت به روسیه بود، بعد از کمونیست ها دیگر به سمت ترکیه می رفتند، در ترکیه هم کسب و کار می کردند.
به تدریج پس از آبادانی مملکت خودمان، به ایران امدند و از آن بین به تهران مهاجرت کردند. الان هم از همشهری های ما در باکو و اذربایجان یا ترکیه هستند. هنوز هم رفت و آمدهای قدیمی بین اقوام هست.
کسانی که به ترکیه رفته بودند بعد از بازگشت بیشتر در ارومیه ساکن شدند. بیشتر تجارت ما مواد غذایی بود. از اینها که بگذریم، بعد از ابادانی ایران بعد از سال ۱۳۰۰، دریانی ها دیگر از دوره همان حاج مهدی ابراهیمی دریانی به تهران آمدند و بیشتر هم در کار چای بودند. در بازار و سه راه حاجی زمان، دورتادور دریانی ها بودند.
عده ای هم در شغل کافه بودند. کسانی که در ترکیه بودند بیشتر وقتی به تهران امدند به سمت افتتاح کافه یا قهوه خانه رفتند. تعدادی از همشهریان ما در چارراه حسن اباد و مخبر الدوله و… قهوه خانه های خوبی داشتند. اما به مرور همه دریانی ها از شغل قهوه خانه داری در آمدند و به سمت فروش مواد غذایی سوق پیدا کردند. البته لوستر فروشی هم داشتند، عده ای هم سراغ لوستر فروشی رفتند.
بچه هایتان الان چه کار میکنند، نسل سومی ها شغلشان چیست، مثل شما در یک صنف متمرکز شدند؟
الان بچه های ما دیگر اکثرا تحصیل کرده هستند و وارد شغل ما نمی شوند. شغل ما خسته کننده بود. پسر خود من پزشک متخصص قلب و عروق است، مهندسی، پزشکی، فنی و… هم هستند.
دریانی ها اکثرا مردمان ساده و سخت کوشی بودند، از ابتدا تاکنون نخواستند سراغ حقوق بگیری دولتی بروند. ما امروز هم حقوق بگیر دولت خیلی کم داریم. تحصیل کرده هم که امروز داریم، بیشتر به سمت مشاغل آزاد می روند.
شما در مورد قهوه خانه داری دریانی ها گفتید که به مرور زمان از بین رفته، بچه های شما هم امروز دیگر به شغل شما تمایلی ندارند، نگران نیستید که ارام آرام از گردونه خارج شوید و به سرنوشت قهوه خانه داران دچار شوید خصوصا آنکه فروشگاه های جدیدتر هم آمدند؟
ما نگرانی نداریم. هر کاری را باید بروز کرد. شما اگر یک جا بایستید، مطمئن باشید گردش زمان شما را از گردونه خارج می کند. ما یک زمانی در مغازه هایمان جنس را به صورت سنتی و یک سیر و دو سیر و ۵ سیر می فروختیم. مثلا کسی می آمد یک سیر چای می خرید. مشتری اگر ظهر آبگوشت داشت، می آمد و یک سیر نخود و لوبیا می خرید، ما اینطور کاسبی را شروع کردیم. من تخم مرغ جفتی ۳۰ شاهی فروختم که اصلا هم سن و سالان شما نمیدانند ۳۰ شاهی چقدر است، وقتی بعدها تخم مرغ شد یک قران مردم مدتی نخریدند چون می گفتند گران شده. ما این زمان کاسب بودیم. اما ما هم باید بروز شویم.
علم هم همینطور است، علمی که امروز در جهان رایج است مثل ۲۰ سال قبل است؟ شغل ما هم همینطور است، یک زمانی بود ما جنس گیر نمی آوردیم در قفسه ها بچینیم. چوبک های بسته بندی آمده بود خیلی خوشحال شده بودیم که قفسه هایمان را با چوبک پر میکنیم. صابون و چوبک می آوردیم و در قفسه ها می چیدیم، چای بسته بندی که آمده بود خوشحال بودیم که قفسه ها را پر می کرد.ولی امروز برای چیدن جنس در قفسه ها جا نداریم.
به موضوع خوبی اشاره کردید، تنوع محصولات، الان فروشگاه های مدرن تنوع محصول بالایی دارند، شما چطور؟
الان ما در هر مغازه ای ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ قلم کالا ارایه می کنیم. معادل یک هایپر استار، ما در یک مغازه ۱۰۰ متری جنس داریم.منتها او(هایپر استار) ممکن است از هر قلم کالا ۵۰۰ عدد داشته باشد، ولی ما ۵ عدد داشته باشیم، منتها ما اقلاممان با هایراستار برابر است.
البته ببینید دریانی ها یک شم کاسبی خوبی دارند، ما قبل از بوجود آمدن فروشگاه های زنجیره ای در تهران و اصلا قبل از آنکه به فکر تاسیس هایپر استاری بیافتند، ما خودمان به این فکر افتادیم.
اولین شرکت زنجیره ای که به ثبت رسیده، تحت عنوان شرکت فروشگاه های زنجیره ای یاران دریان ما هستیم. خدا بیامرزد، آقای مهدی ابراهیمی دریانی، ۳۰ سال پیش می گفت شما باید این مغازه های کوچکتان را به مغازه های بزرگ و زنجیره ای تبدیل کنید، فکرش باز بود. ما هم فکرمان تقریبا به روز است. ضمن اینکه ببنید ما با مردم در مراوده هستیم. ما از هر مشتری یک کلام یاد بگیریم شما ببینید در روز ما چقدر به آموخته هایمان افزوده می شود!
از اولین باری که کار کردن را شروع کردید بگویید؟
اولین مغازه ای که کار کردم، سال ۱۳۳۲ در خیابان ۳۰ متری کارگر مشغول به کار شدم. وقتی من درسم تمام شد، یک دایی داشتم، خدابیامرزد، مرا به مغازه یکی از اشنایان برد که الان پدر خانم من هستند ایشان، می گفت چون او آدم سالمی است، اگر جای دیگر دوبرابر حقوق هم بدهند، شما باید بروید پیش ایشان و کار کنید. هم کار یاد می گیرید هم صداقت می آموزی و هم کاردان می شوید. واقعا هم الان که به اینجا رسیدم میبینم دایی ام فکر خوبی داشت، من اولین حقوقم ۵ تومان بود، خب فرد دیگری ممکن بود دو برابر یا سه برابر این به من حقوق بدهد، اما نگاه کنید آن اشخاصی که در مغازه های دیگر کار کردند، هیچ کدام صاحب کسب و کار نشدند.
شما چند سال کار کردید؟
من ۵۰ سال مداوم کار کردم. اما ۵۰ سال نبود، ۱۰۰ سال بود. ما روزی ۱۶ ساعت تا ۱۸ ساعت مداوم کار کردیم. ما ۸ ساعت کار نکردیم! ۸ ساعتی که ۶ ساعتش را هم از زیر کار در برویم نبوده، ما ۶ صبح در مغازه را باز کردیم شب ساعت ۱۱ می بستیم. طوری بود که روز سرپا خوابمان می برد، ما اینطور کار کردیم، که حالا دریانی برند شده است.
یادتان هست در آن سال های ۱۳۳۰ چند مغازه دریانی در تهران بود؟
در آن زمان شاید ۲۰ مغازه دریانی (سوپر مارکتی) و مثلا ۱۰ تا ۱۵ قهوه خانه دریانی در تهران بود.
الان چطور؛ چند مغازه دریانی در تهران تخمین میزنید؟
الان ما فقط ۴۰۰ مغازه دریانی در تهران داریم. حالا مغازه های لوکس فروشی و لوازم خانگی و لوازم اشپزخانه و کابینت سازی و… را کنار بگذارید چون ما در شغل های دیگر هم هستیم، منتها سوپر مارکت ها بیشتر معروف شدند.
گفتید صاحب کار شما باعث شد تا شما پیشرفت کنید، چه ویژگی منحصر بفردی موجب این پیشرفت شد؟
صداقت، اخلاق، مشتری داری، مشتری وقتی از در می رسید باید ما قبل از مشتری به مشتری سلام می کردیم. مشتری یک قران خرید می کرد باید می گفتیم «خدا بده برکت» نمی گفتیم از ما می پرسید چرا نگفتید؟ خب این سنت ها را ما الان هم حفظ کردیم.
اولین مغازه خودتان را کی، چطور و با چه سرمایه ای براه انداختید؟
من از سال ۳۲ به مدت ۷-۸ سال کارگری کردم. کلا دوجا کارگری کردم هر دو جا هم از من راضی بودند. اعتماد داشتند، حساب بانکی به نام من بود، بعد از مدتی که کار کردم، چون از کارم راضی بودند، مرا در سود شریک کردند. با ده درصد سود سالانه که داشتم و حقوقم، پولی جمع کردم. بعد با یک نفر شریک شدم و سال ۴۰ با ۱۵ هزار تومان سرمایه من و ۱۵ هزار تومان هم سرمایه شریکم، هم مغازه دو دهنه خریدیم، هم قفسه بندی کردیم، هم جنس خریدیم.
مغازه را ۷ هزار تومان در قلهک خریدیم. ۷ هزار تومان هم کل قفسه بندی، یخچال، ترازو و ویترین و… شد. این ۱۴ هزار تومان شد. با ۱۵ هزار تومان آن روز ما یک مغازه دو دهنه را با جنس پر کردیم.
نحوه تهیه جنس خوار بار فروشی ها یا بقالی ها، در آن سالها چطور بود؟
آن موقع عمده فروشان بیشتر در میدان اعدام یا بازار بودند. اینها که آنجا عمده فروشی داشتند و حجره داشتند، برای ما نمونه می آوردندف مثلا نمونه چای، نمونه برنج و…
البته برای خرده – ریزه ها خودمان می رفتیم بازار. یک کیسه روی کولمان می انداختیم و با صد تومان راهی بازار می شدیم. شاید در سی مغازه می رفتیم و قرقره و نخ و مداد و پاکن و… خرده ریز می خریدیم. مرکز خوار بار میدان اعدام بود. قند وشکر دولتی بود، سیگار را مثلا از بازار یک نفر بود خدابیامرزد، آدم خوبی هم بود، به همه کمک میکرد، نامش حسن سیگاری بود و در بازار بود، سیگار را به ما میداد با چک ده روزه.
امروز یکی از فروش های اصلی سوپرمارکت ها لبنیات و اقلامی از این دست است که در یخچال نگهداری می شود، در آن دوران چطور بود ؟
قدیم ما خواربار فروشی و اقلام خشک می فروختیم، لبنیاتی ها هم یخچال داشتند. الان مخلوط شده. لبنیاتی ها یادم هست که یک قالبی درست کردند، من خودم هم می کردم، کره را در کاغذ می گذاشتیم و قالب می زدیم مثلا ۷۵ گرم یا ۱۰۰ گرم اینطور می فروختیم.
در تهران مثلا چندمغازه معروف بود کره را اینطور می فروختند، ما میرفتیم مثلا از اخوان در چارراه سدعلی خرید می کردیم. در آن زمان ما یک یخچال های چوبی قدیمی داشتیم. وسط این یخچال ها یک محفظه ای بود که در آن یخ میریختیم، در آن دوغ و ماست و… میگذاشتیم. اولین یخچالی که آمد، همین یخچال های خانگی بود. بالا فریزر بود و پایین هم یخچال بود، در مغازه ها هم همین ها بود. این در سال ۳۵ تازه آمد . بعد از آن یخچال صندوقی آمد. بعد در سال ۱۳۴۲ بود که من یک مغازه گرفتم در میدان هدایت. کارخانه یخچال سازی راه افتاده بود، کارخانه زاگرس بود.
یک اوستا رحمانی بود که از زاگرس بیرون آمده بود و خودش یخچال می ساخت. من رفتم و به او پیشنهاد دادم که یخچالی درست کند که مشتری بتواند از در شیشه آن جنس داخلش را ببیند و خودش جنس را بردارد، که اولی را به سفارش من ساخت. بعد زیاد شد.
امروز دیگر شیر و نوشابه ها با بسته بندی های یکبار مصرفغ عرضه می شوند، انقراض نسل نوشابه های شیشه ای به دو دهه قبل مربوط می شود، یادتان هست نوشابه چطور وارد بازار شد؟
قبل از اینکه نوشابه های پپسی بیاید ، در سال های قبل از ۳۲، در کوچه ها لیموناد می فروختند. در سال ۳۲-۳۳ به بعد تازه پپسی کولا آمد، بعد کوکا کولا آمد و گفتند لیموناد غیر بهداشتی است و جمع کردند.
اول که پپسی کولا آمده بود، شیشه های پپسی از خود نشوابه گران تر بود. پپسی ۵ ریال بود، شیشه نوشابه ۵ تومان بود. بعد اوایل پپسی کولا نمیرسید به مغازه ها، از طرفی دست اقلیت های مذهبی هم بود و خاطرم هست تبلیغات سوئی هم بین مردم رواج پیدا کرد همان زمان علیه پپسی کولا. بعد کوکا کولا آمد، اینها که با هم رقیب شدند، کمی دست و بال ما باز تر شد. پپسی می گفت برای من را بفروش، کوکا ارزان تر می کرد با تسهیلات بهتر که کوکا کولا بفروشیم.
شیر هم یکی از اقلام پر مصرف امروزیست، در دوره شما کی شیر و لبنیات شرکتی برای اولین بار عرضه شد؟
به نظرم سال ۳۴ یا ۳۵ بود، کارخانه پاستوریزه بود. پاک را بعدها فورموست امریکا با مشارکت ایرانی ها براه انداختند که بعدها آنها سرمایه شان را واگذار کردند. هنوز هم مقداری سرمایه در پاک دارند، منتها آنها به صورت مداوم سرمایه شان را واگذار کردند و ….یک موقعی ۷۰-۸۰ درصد برای امریکایی ها بود، ۲۰-۳۰ درصد برای ما بود.
شما هم سهم داشتید، چقدر، هنوز هم دارید؟
بله، ما هم سهم داشتیم. مثلا نفری هزار تومان در شیر پاک سهام خریده بودیم. من هنوز هم سهامم را دارم، خیلی هم راضی هستم. همان پولی که دادم، سالی به ما سه برابر سود میداد. خود من دو هزار تومان سهم خریده بودم که الان حدودا ۱۰-۱۲ میلیون شده است.
امروز هایپر استار براه افتاده، شما در حافظه تاریخیتان هم مشابه هایپر استار دارید، میدانم که فروشگاه کوروش هم در دوره خودش یک هایپر استار بوده، چه اتفاقی افتاد؟
کوروش دولتی بود. اولین فروش گاه بزرگی که براه افتاد، فروشگاه فردوسی بود، در خیابان فردوسی زیر بانک ملی بود. معروف شد، مردم ریختند و رفتند و خرید کردند و… اینها جواب نمیدهد. روز اول مردم برای اینکه ببیند چه است هجوم می برند، همین هایپر استار هم فروشگاه روز اولش با الان افت خیلی زیادی در نظر مشتری داشته است.
اما تجربه کاری و فرهنگ جلب مشتری است که مشتری را نگه میدارد و الا شما تابلو میزنید، تبلیغات می کنید، مردم اول می ایند، اما اگر توانستید مشتری را نگهدارید، این هنر است.
آن زمان هم فروشگاه فردوسی بود، فکر کنم سال های ۴۰ تا ۴۲ بود. بعد خیامی آمد و فروشگاه کوروش(قدس فعلی) را دایر کرد. همان زمان هم در فروشگاه ها شما خرید میکردید، مثل حالا یک خانم صصندوق داری اصلا در صورت شما نگاه هم نمیکرد، میگفت اینقدر پول بده و برو… ولی ما شما را به عنوان دوست و مشتری می شناسیم. احوال پرسی می کنیم. ما رابطه عاطفی داریم.
در مورد فن مشتری داری و روابط عمومی و… گفتید، اعتماد مشتری چقدر به شما جلب میشد؟
من خودم یادم می آید، خدا بیامرزد، مرحوم آقای دکتر بهشتی، قلهک منزل داشت، مسافرت می رفت، کلیدش را به من میداد که کارگر مغازه من شب به منزلشان برود و آنجا بخوابد، همان آقا، آقای علی رجایی بود که الان یکی از بهترین سوپر مارکت ها را دارد، ایشان سال ۴۰ آمده بود تهران پیش ما کار میکرد. چنین مشتری هایی ما داشتیم.
—————-
این مطالب در پرونده ای در همشهری ماه، شماره ۸۰، مورخ مرداد ۱۳۹۰، تحت عنوان کلی: “امپراتوری دریانی ها” از صفحات ۱۱۶ تا ۱۲۵ منتشر شد. برای دیدن عناوین پرونده روی آنها کلیک کنید:
- امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۱)/ مقدمه
- امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۲)/دریانی هایی نخستین؛ از روسیه تا لاله زار
- امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۳)/از بنیانگذاری شهرآرا تا تشکیل هیئت سی نفر
- امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۴)/دکتر بهشتی کلید خانه اش را به من می سپرد
- امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۵)/سلاطین دیروز بقالی ها در حال تشکیل امپراتوری سوپرمارکت ها