خانه > مطالب اصلی > امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۲)

امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۲)

دریانی هایی نخستین؛ از روسیه تا لاله زار

هر غروب مردی خسته از کار روزانه دوچرخه اش را در حیاط خانه می گذارد و بسته های چای باقی مانده و کبریت ها را به خانه می برد. در خانه او پدری است مهربان اما منضبط. سال ها می گذرد. این مرد دوچرخه سوار، اکنون مغازه ای دارد و کارخانه ای.

حالا دیگر همه او را می شناسند. ثروتمند و متمول شده اما از غرور بیزار است. آنها که میشناسندش می گویند کسی از در خانه اش دست خالی بر نمیگردد.

دست بخیر دارد، به مردم و به ویژه همشهریانش کمک میکند و سوداها در سر دارد، به چای فروشی و بنکداری قانع نمی شود و با تمام خجالتی بودنش، به سراغ سایر حوزه ها هم می رود.

وقتی یک نوجوان تهرانی،  از سوپر مارکتی خارج می شود و در حال روشن کردن یک نخ سیگار به رفیقش می گوید: «این ـ آذری های ـ دریانی ها هم تهران را گرفتند» و خنده ای میکنند و رد می شوند احتمالا فکر میکند دریانی ها همین جوری تهران را گرفتند؛ اما اینطور نیست، زیاد هم ساده نبوده!

اگر بخواهیم منشا دریانی های امروز را بدانیم، ناگزیریم که تاریخ انها را بشناسیم. تاریخ مستندی طبعیتا وجود ندارد و هرچه هسست نقل قول های سینه به سینه است. داستان هایی آمیخته به افسانه گونه ای که امروز همه دریانی ها می گویند، اگر افسانه ها را از آنها جدا کنیم، با توجه به نزدیکیی دوران برادران دریانی به ما، چیزی شبیه واقعیت بدست می دهد. در اینجا چکیده ای از نقل قول مشهوری را بازخوانی کمی کنیم که بیشتر به واقعیت نزدیک است.

دریانی های ابتدایی با چای و قهوه خانه وارد تجارت خود شدند، اهل مهاجرت بودند و از خطر کردن نمی ترسیدند، دیر ناامید میشدند و اتفاقا، چنانکه خواهید خواند، بزرگترین شکست برادر کوچکتر، بزرگترین پل پیروزی او هم می شود.

ممکن است کمی شعار زده به نظر بیاید، اما واقعیت دارد. آذری ها مثل همه عرصه های دیگر، فرهنگ خاصی هم در تجارت و هم در حمایت دارند، از همدیگر درس می گیرند و به هم یاری می رسسانند، اتحاد وصف ناشدنی در بین آنها در جریان است و احتمالا همین اتحاد که تلاش می کنند به دور از حسد باشد موجب شده تا موفق هم بشوند. تاریخ دریانی ها از مردی می گوید که با یک دوچرخه که احتمالا در دوره چارپا سواری نشانه تکنوکرات بودن، بوده است، با پشتکاری قابل توجه به شیوه خود بازاریابی می کنید، کالای خود را بفروش می رساند و سرمایه جمع می کند. سرمایه اش را رشد می دهد و نهایتا همشهریان خود را بهترین همکاران خود میابد.

روند مهاجرت به تهران را آغاز می کند و با اییجاد اشتغال، جامعه ای در تهران براه میی اندازد و سهم خود را از پایتخت کشورش مشخص می کند.

هیچ خبری از کمک های دولتی، شبه دولتی، فاینانس، وام های بلاعوض و… نیست. خبری از اطلاعات پشت پرده و دست های حامی عجیب و غریب ایینجا نیست. یعنی با توجه به زمانه و رگزار، اصلا ممکن نبوده چنین امکاناتی در اختیار آنها قرار گیرد، بااین حال، آنها پیشرفت کردند .و این بند آخر یک مستند بزرگ دارد، شما هر جای تهران هستید، اگر کمی بین مغازه های سوپر مارکت بگردید، حتما یک دریانی پیدا میکنید. بی انصاف که نباشیم، راه سایر آذری ها به تهران را هم دریانی ها صاف کردند، البته در حوزه سوپر مارکت داری. این قصه از چای و قهوه خانه در روسیه آغاز می شود و به بنکداری سسوپر مارکت داری و محله سازیی در تهران میرسد. در بخش اول به بررسی سابقه دریانی ها در فاصله سال های پیش از ۱۳۰۰ تا  حدودا ۱۳۲۰ پرداختیم، این مقطع، مقطع تولد برند دریانی هاست، آغاز آن با حاج علی اکبر یا «علی اف» است و امتداد آن با برادر خجالتی و ناامید، حاج مهدی ابراهیمی دریانی.

علی اف روسی و شمردن نخود ها

به یک قرن پیش بازگردیم. اینجا قهوه خانه ای است در روسیه، قهوه خانه متعلق به یک ایرانی آذری تبار است. در جریان مناقشات مکرر ایران قاجاری و روسیه تزاری، مهاجرت های گسترده ای بین دو کشور انجام می شود. یک ایرانی آذری تبار اینجا قهوه خانه دارد، ترجیح داده شهرت خود را از راه مردمداری و انصاف کسب کند. در روزگار قحطی، نخود های داخل دیزی را می شمارد و پول می گیرد و از همین راه، به رعایت حلال و حرام شهرت میابد.

مردی خجالتی، که شش تومان سرمایه برادرش را به باد داده، از تمام دار دنیا حالا یک دوچرخه دارد و یک خورجین که در آن کمی چای مانده، وقتی وارد قهوه خانه میی رود تا چای بفروشد از خجالت عرق می کند و صدایش آرام است… چه اینده ای را برای ایین مرد پیشبینی می کنید؟ اگر از سطر های بالا تقلب نکنید، بی شک هر آینده ای را برایش متصور هستید، جز اینکه در پایتخت ایران چندین محله را بنیانگذاری کنید و تمام مغازه های گل تهران را به نام همشهریانش کند، صنعت چای را در دست بگیرد و نامش پس از صد سال هم برای ۱۲ میلیون نفر تهرانی آشنا باشد.

نام این مرد، حاج علی اکبر است. می گویند وقتی قحطی تمام شد، نشریه ایی طنز در آن روززگار نوشته: «ایهاالناس، علی اف(نام مستعار حاج علی اکبر در روسیه)  نخود دیزی را چهاردانه اضافه کرد.»

حاج علی اکبر با سرمایه ای که در روسیه جمع کرده بود، حدودا در سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ (هـ.ش) به ایران بازگشت و در ارومیه یک بنکداری براه انداخت. پس از ارومیه، سودای پایتخت به سر حاج علی اکبر ییا علی اف افتاد و راه تهران را در پیش گرفت، وضعیت عوض شده بود و حکومت تغییرات عمده ای کرده بود.

حاج علی اکبر، از ارومیه به تهران می آید تا مایحتاج بنکداری اش را تهیه کند و اول به خیابان لاله زار می رود، اینجا سال ۱۳۱۶ است. علی اکبر وارد یک قهوه خانه در لاله زار میی رود و غذایی به قیمت ۵ ریال سفارش می دهد، شاید همین جاست که به فکر تجارت چای در تهران می افتد. او سال ها قهوه خانه داشته و جنس قهوه خانه داران را می شناسد، پر سود ترین خرید و فروش در قهوه خانه چای است. قیمت پایین و تقاضای بالا.

این قیمت پایین و تقاضای بالا، هنوز هم در بین سوپر مارکت داران درییانی نسل سوم مورد توجه قرار گرفته است. پس دریانی بزرگ به فکر چای فروشی می افتد، اما اینبار نه در قهوه خانه و چای دم کشیده، چای خشک، در بازار.

در سفر به تهران، حاج علی اکبر به فکر براه انداختن کسب و کار در تهران افتاد، به ثورتی دست یافت، اما این ثروت ها آنقدر ها نبود که بتواند نامش را مثل برادر کوچکترش ماندگار کند.

یک روز حاج علی اکبر و برادرش مهدی در مغازه اش نشته بود و مردی وارد مغازه آنها شد و پیشنهاد یک تجارت پر سود چای را داد، اما آنها انقدر سسرماییه نداشتند که در ایین تجارت بزرگ شرکت کنند، ماجرا خطر ناک بود، اما آنها خطر کردند، به سسراغ یکی از همسزبانان خود به نام قزلباش رفتند.

اینجاست که آن پیوستگی قومی نقش خود را بازی میکند، قزلباش به آنها پول قرض میدهد و دوبرادر تجارت را انجام میدهند. سود کلان بالاخره پیدا می شود و دوبرادر پس از سال ها مهاجرت و سختی، بالاخره پول خوبی در دست دارند، حاج علی اکبر با تجربه قهوه خانه داری در روسیه، به سراغ تجارت چای می رود و وارد این رشته کاری می شود و برادر کوچکتری هم به او کمک می کند، اما آداب و سنت های آنها می گوید سرمایه برای برادر بزرگتر است.

تجارت چای بین دریانی ها شاید شبیه یک توتم ققومی اسست. امروز هم بسیاری از برند های مشهور چای در بازار ایران در دست دریانی هاست، ما آنها را به سوپر مارکت هایشان می شناسیم، اما عقبه آنها در بازار چای است، جایی که از روسیه شروع و به بازار تهران ختم شد.

راه و رسم پررورش برادر

کیست که نداند آذری ها به سختی خو کردند. موقعیت جغرافیایی منطقه آذربایجان و زندگی در کوهستان از آنها مردمی سخت کوش ساخته. صرفنظر از منتاطق شهرنشین آذربایجان، روستاییان آذربایجان به زراعت در کوهستان مشهورند. فرزندان کسانی که از دل کوه محصول به عمل آوردند آنقدر محکم شدند که در سایر مناطق، شرایط سخت بومی برایشان خیلی سهل به نظر می رسید.

آنها اکثرا راه مهاجرت در پیش گرفتند و به ساییر نقاط رفتند. با این مقدمه به سسراغ سرنوشت برادر کوچکتر حاج علی اکبر ییا علی اف برویم. حاج مهدی آن روززهایی که برادر به تهران می اید و ثروتی بهم می زند، از برادرش حدودا شش تومان به عنوان سرمایه میگیرد.

برادر می خواهد به برادر کمک کند، اما نه به شکلی که برادر را به خود وابسته کند، بنابراین شش تومان را در اختیار مهدی ابراهیمی دریانی قرار میدهد. حاج مهدی کسب و کاری در ارومیه براه می اندازد اما خیلی زود با شکست مواجه می شود، شکست خورده و خسته از به باد رفتن سرمایه شش تومانی به نزد برادر بزرگتر می ایدف اما برادر بزرگتر به او این یک جمله را می گوید: «برادر فقط یک بار به برادرش سرمایه می دهد.» این به ظاهر یک جمله ساده است، اما امروز بین دریانی ها ضرب المثل شده است. همه اهالی ایین قوم با هم در این اشتراک نظر دارند که همین یک جمله به ظاهر سخت و بی مهر، آن مرد را ساخت؛ مردی که چندین محله در تهران بنا کرد، مبتکر کسب و کاری خارق العاده شد و زعیم قوم خود در اینده ای نه چندان دور گشت.

مرد خجالتی و چای زنبور عسل

مهدی ابراهیمی دریانی، ناامد از برادر در کوچه های تهران رها شد. روز های تندگدستی در پیش و در شهری غریب گرفتار آمده بود. با سختی یک دوچرخه و یک خورجین برداشت و به سوی سرنوشت خودش رفت. از خرمشهر تا اصفهان، از مشهد تا لاهیجان و املش را گشت و نام و نشانی نیک از خود و برادرش به یادگار گذشت. از اینجا به بعد ماجرای مهدی ابراهیم دریانی را می خوانید، که اعتبار همه دریانی های امروزی در تهران است.

مردی خجالتی، که شش تومان سرمایه برادرش را به باد داده، از تمام دار دنیا حالا یک دوچرخه دارد و یک خورجین که در آن کمی چای مانده، وقتی وارد قهوه خانه میی رود تا چای بفروشد از خجالت عرق می کند و صدایش آرام است… چه اینده ای را برای ایین مرد پیشبینی می کنید؟ اگر از سطر های بالا تقلب نکنید، بی شک هر آینده ای را برایش متصور هستید، جز اینکه در پایتخت ایران چندین محله را بنیانگذاری کنید و تمام مغازه های گل تهران را به نام همشهریانش کند، صنعت چای را در دست بگیرد و نامش پس از صد سال هم برای ۱۲ میلیون نفر تهرانی آشنا باشد.

«حاج مهدی ابراهیمی دریانی» او در دهه دوم قرن ۱۳۰۰ هجری شمسی ، درست نمی داند از کجا شروع کند. معمولاً یک کبریت می خرد و سر صحبت را با قهوه چی باز می کند و بعد نوبت به عرضه محصول می رسد. برند ناشناخته اش، چای زنبورعسل نشان است. به تدریج قهوه چی ها با این مرد خجالتی و محجوب انس می گیرند.

روز به روز سفارش بیشتر می شود. او که هنوز طنین حرف های برادر را در گوش دارد، بیشتر تلاش می کند و برادر هم از دور با چشم نگران به اینده برادر کوچکترش نگاه میکند.

هر غروب مردی خسته از کار روزانه دوچرخه اش را در حیاط خانه می گذارد و بسته های چای باقی مانده و کبریت ها را به خانه می برد. در خانه او پدری است مهربان اما منضبط. سال ها می گذرد. این مرد دوچرخه سوار، اکنون مغازه ای دارد و کارخانه ای.

حالا دیگر همه او را می شناسند. ثروتمند و متمول شده اما از غرور بیزار است. آنها که میشناسندش می گویند کسی از در خانه اش دست خالی بر نمیگردد.

دست بخیر دارد، به مردم و به ویژه همشهریانش کمک میکند و سوداها در سر دارد، به چای فروشی و بنکداری قانع نمی شود و با تمام خجالتی بودنش، به سراغ سایر حوزه ها هم می رود.

در ادامه خواهید دید که حاج ابراهییم دریانی چطور در تهران مناش اثر می شود و همشهریانش را هم به تهران می آورد، تا امروز ما در تابلوی هر مغازه سوپر مارکتی که نسبت به سایر سوپر مارکت ها جنسش جورتر و خدماتش بهتر است، یک نام ببینیم «سوپر دریانی»

—————-

این مطالب در پرونده ای در همشهری ماه، شماره ۸۰، مورخ مرداد ۱۳۹۰،  تحت عنوان کلی: “امپراتوری دریانی ها” از صفحات ۱۱۶ تا ۱۲۵ منتشر شد.  برای دیدن عناوین پرونده روی آنها کلیک کنید: