بایگانی

بایگانی آگوست

امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۲)

2 آگوست 2011 بدون دیدگاه

دریانی هایی نخستین؛ از روسیه تا لاله زار

هر غروب مردی خسته از کار روزانه دوچرخه اش را در حیاط خانه می گذارد و بسته های چای باقی مانده و کبریت ها را به خانه می برد. در خانه او پدری است مهربان اما منضبط. سال ها می گذرد. این مرد دوچرخه سوار، اکنون مغازه ای دارد و کارخانه ای.

حالا دیگر همه او را می شناسند. ثروتمند و متمول شده اما از غرور بیزار است. آنها که میشناسندش می گویند کسی از در خانه اش دست خالی بر نمیگردد.

دست بخیر دارد، به مردم و به ویژه همشهریانش کمک میکند و سوداها در سر دارد، به چای فروشی و بنکداری قانع نمی شود و با تمام خجالتی بودنش، به سراغ سایر حوزه ها هم می رود.

وقتی یک نوجوان تهرانی،  از سوپر مارکتی خارج می شود و در حال روشن کردن یک نخ سیگار به رفیقش می گوید: «این ـ آذری های ـ دریانی ها هم تهران را گرفتند» و خنده ای میکنند و رد می شوند احتمالا فکر میکند دریانی ها همین جوری تهران را گرفتند؛ اما اینطور نیست، زیاد هم ساده نبوده!

اگر بخواهیم منشا دریانی های امروز را بدانیم، ناگزیریم که تاریخ انها را بشناسیم. تاریخ مستندی طبعیتا وجود ندارد و هرچه هسست نقل قول های سینه به سینه است. داستان هایی آمیخته به افسانه گونه ای که امروز همه دریانی ها می گویند، اگر افسانه ها را از آنها جدا کنیم، با توجه به نزدیکیی دوران برادران دریانی به ما، چیزی شبیه واقعیت بدست می دهد. در اینجا چکیده ای از نقل قول مشهوری را بازخوانی کمی کنیم که بیشتر به واقعیت نزدیک است.

دریانی های ابتدایی با چای و قهوه خانه وارد تجارت خود شدند، اهل مهاجرت بودند و از خطر کردن نمی ترسیدند، دیر ناامید میشدند و اتفاقا، چنانکه خواهید خواند، بزرگترین شکست برادر کوچکتر، بزرگترین پل پیروزی او هم می شود.

ممکن است کمی شعار زده به نظر بیاید، اما واقعیت دارد. آذری ها مثل همه عرصه های دیگر، فرهنگ خاصی هم در تجارت و هم در حمایت دارند، از همدیگر درس می گیرند و به هم یاری می رسسانند، اتحاد وصف ناشدنی در بین آنها در جریان است و احتمالا همین اتحاد که تلاش می کنند به دور از حسد باشد موجب شده تا موفق هم بشوند. تاریخ دریانی ها از مردی می گوید که با یک دوچرخه که احتمالا در دوره چارپا سواری نشانه تکنوکرات بودن، بوده است، با پشتکاری قابل توجه به شیوه خود بازاریابی می کنید، کالای خود را بفروش می رساند و سرمایه جمع می کند. سرمایه اش را رشد می دهد و نهایتا همشهریان خود را بهترین همکاران خود میابد.

روند مهاجرت به تهران را آغاز می کند و با اییجاد اشتغال، جامعه ای در تهران براه میی اندازد و سهم خود را از پایتخت کشورش مشخص می کند.

هیچ خبری از کمک های دولتی، شبه دولتی، فاینانس، وام های بلاعوض و… نیست. خبری از اطلاعات پشت پرده و دست های حامی عجیب و غریب ایینجا نیست. یعنی با توجه به زمانه و رگزار، اصلا ممکن نبوده چنین امکاناتی در اختیار آنها قرار گیرد، بااین حال، آنها پیشرفت کردند .و این بند آخر یک مستند بزرگ دارد، شما هر جای تهران هستید، اگر کمی بین مغازه های سوپر مارکت بگردید، حتما یک دریانی پیدا میکنید. بی انصاف که نباشیم، راه سایر آذری ها به تهران را هم دریانی ها صاف کردند، البته در حوزه سوپر مارکت داری. این قصه از چای و قهوه خانه در روسیه آغاز می شود و به بنکداری سسوپر مارکت داری و محله سازیی در تهران میرسد. در بخش اول به بررسی سابقه دریانی ها در فاصله سال های پیش از ۱۳۰۰ تا  حدودا ۱۳۲۰ پرداختیم، این مقطع، مقطع تولد برند دریانی هاست، آغاز آن با حاج علی اکبر یا «علی اف» است و امتداد آن با برادر خجالتی و ناامید، حاج مهدی ابراهیمی دریانی.

علی اف روسی و شمردن نخود ها

به یک قرن پیش بازگردیم. اینجا قهوه خانه ای است در روسیه، قهوه خانه متعلق به یک ایرانی آذری تبار است. در جریان مناقشات مکرر ایران قاجاری و روسیه تزاری، مهاجرت های گسترده ای بین دو کشور انجام می شود. یک ایرانی آذری تبار اینجا قهوه خانه دارد، ترجیح داده شهرت خود را از راه مردمداری و انصاف کسب کند. در روزگار قحطی، نخود های داخل دیزی را می شمارد و پول می گیرد و از همین راه، به رعایت حلال و حرام شهرت میابد.

مردی خجالتی، که شش تومان سرمایه برادرش را به باد داده، از تمام دار دنیا حالا یک دوچرخه دارد و یک خورجین که در آن کمی چای مانده، وقتی وارد قهوه خانه میی رود تا چای بفروشد از خجالت عرق می کند و صدایش آرام است… چه اینده ای را برای ایین مرد پیشبینی می کنید؟ اگر از سطر های بالا تقلب نکنید، بی شک هر آینده ای را برایش متصور هستید، جز اینکه در پایتخت ایران چندین محله را بنیانگذاری کنید و تمام مغازه های گل تهران را به نام همشهریانش کند، صنعت چای را در دست بگیرد و نامش پس از صد سال هم برای ۱۲ میلیون نفر تهرانی آشنا باشد.

نام این مرد، حاج علی اکبر است. می گویند وقتی قحطی تمام شد، نشریه ایی طنز در آن روززگار نوشته: «ایهاالناس، علی اف(نام مستعار حاج علی اکبر در روسیه)  نخود دیزی را چهاردانه اضافه کرد.»

حاج علی اکبر با سرمایه ای که در روسیه جمع کرده بود، حدودا در سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ (هـ.ش) به ایران بازگشت و در ارومیه یک بنکداری براه انداخت. پس از ارومیه، سودای پایتخت به سر حاج علی اکبر ییا علی اف افتاد و راه تهران را در پیش گرفت، وضعیت عوض شده بود و حکومت تغییرات عمده ای کرده بود.

حاج علی اکبر، از ارومیه به تهران می آید تا مایحتاج بنکداری اش را تهیه کند و اول به خیابان لاله زار می رود، اینجا سال ۱۳۱۶ است. علی اکبر وارد یک قهوه خانه در لاله زار میی رود و غذایی به قیمت ۵ ریال سفارش می دهد، شاید همین جاست که به فکر تجارت چای در تهران می افتد. او سال ها قهوه خانه داشته و جنس قهوه خانه داران را می شناسد، پر سود ترین خرید و فروش در قهوه خانه چای است. قیمت پایین و تقاضای بالا.

این قیمت پایین و تقاضای بالا، هنوز هم در بین سوپر مارکت داران درییانی نسل سوم مورد توجه قرار گرفته است. پس دریانی بزرگ به فکر چای فروشی می افتد، اما اینبار نه در قهوه خانه و چای دم کشیده، چای خشک، در بازار.

در سفر به تهران، حاج علی اکبر به فکر براه انداختن کسب و کار در تهران افتاد، به ثورتی دست یافت، اما این ثروت ها آنقدر ها نبود که بتواند نامش را مثل برادر کوچکترش ماندگار کند.

یک روز حاج علی اکبر و برادرش مهدی در مغازه اش نشته بود و مردی وارد مغازه آنها شد و پیشنهاد یک تجارت پر سود چای را داد، اما آنها انقدر سسرماییه نداشتند که در ایین تجارت بزرگ شرکت کنند، ماجرا خطر ناک بود، اما آنها خطر کردند، به سسراغ یکی از همسزبانان خود به نام قزلباش رفتند.

اینجاست که آن پیوستگی قومی نقش خود را بازی میکند، قزلباش به آنها پول قرض میدهد و دوبرادر تجارت را انجام میدهند. سود کلان بالاخره پیدا می شود و دوبرادر پس از سال ها مهاجرت و سختی، بالاخره پول خوبی در دست دارند، حاج علی اکبر با تجربه قهوه خانه داری در روسیه، به سراغ تجارت چای می رود و وارد این رشته کاری می شود و برادر کوچکتری هم به او کمک می کند، اما آداب و سنت های آنها می گوید سرمایه برای برادر بزرگتر است.

تجارت چای بین دریانی ها شاید شبیه یک توتم ققومی اسست. امروز هم بسیاری از برند های مشهور چای در بازار ایران در دست دریانی هاست، ما آنها را به سوپر مارکت هایشان می شناسیم، اما عقبه آنها در بازار چای است، جایی که از روسیه شروع و به بازار تهران ختم شد.

راه و رسم پررورش برادر

کیست که نداند آذری ها به سختی خو کردند. موقعیت جغرافیایی منطقه آذربایجان و زندگی در کوهستان از آنها مردمی سخت کوش ساخته. صرفنظر از منتاطق شهرنشین آذربایجان، روستاییان آذربایجان به زراعت در کوهستان مشهورند. فرزندان کسانی که از دل کوه محصول به عمل آوردند آنقدر محکم شدند که در سایر مناطق، شرایط سخت بومی برایشان خیلی سهل به نظر می رسید.

آنها اکثرا راه مهاجرت در پیش گرفتند و به ساییر نقاط رفتند. با این مقدمه به سسراغ سرنوشت برادر کوچکتر حاج علی اکبر ییا علی اف برویم. حاج مهدی آن روززهایی که برادر به تهران می اید و ثروتی بهم می زند، از برادرش حدودا شش تومان به عنوان سرمایه میگیرد.

برادر می خواهد به برادر کمک کند، اما نه به شکلی که برادر را به خود وابسته کند، بنابراین شش تومان را در اختیار مهدی ابراهیمی دریانی قرار میدهد. حاج مهدی کسب و کاری در ارومیه براه می اندازد اما خیلی زود با شکست مواجه می شود، شکست خورده و خسته از به باد رفتن سرمایه شش تومانی به نزد برادر بزرگتر می ایدف اما برادر بزرگتر به او این یک جمله را می گوید: «برادر فقط یک بار به برادرش سرمایه می دهد.» این به ظاهر یک جمله ساده است، اما امروز بین دریانی ها ضرب المثل شده است. همه اهالی ایین قوم با هم در این اشتراک نظر دارند که همین یک جمله به ظاهر سخت و بی مهر، آن مرد را ساخت؛ مردی که چندین محله در تهران بنا کرد، مبتکر کسب و کاری خارق العاده شد و زعیم قوم خود در اینده ای نه چندان دور گشت.

مرد خجالتی و چای زنبور عسل

مهدی ابراهیمی دریانی، ناامد از برادر در کوچه های تهران رها شد. روز های تندگدستی در پیش و در شهری غریب گرفتار آمده بود. با سختی یک دوچرخه و یک خورجین برداشت و به سوی سرنوشت خودش رفت. از خرمشهر تا اصفهان، از مشهد تا لاهیجان و املش را گشت و نام و نشانی نیک از خود و برادرش به یادگار گذشت. از اینجا به بعد ماجرای مهدی ابراهیم دریانی را می خوانید، که اعتبار همه دریانی های امروزی در تهران است.

مردی خجالتی، که شش تومان سرمایه برادرش را به باد داده، از تمام دار دنیا حالا یک دوچرخه دارد و یک خورجین که در آن کمی چای مانده، وقتی وارد قهوه خانه میی رود تا چای بفروشد از خجالت عرق می کند و صدایش آرام است… چه اینده ای را برای ایین مرد پیشبینی می کنید؟ اگر از سطر های بالا تقلب نکنید، بی شک هر آینده ای را برایش متصور هستید، جز اینکه در پایتخت ایران چندین محله را بنیانگذاری کنید و تمام مغازه های گل تهران را به نام همشهریانش کند، صنعت چای را در دست بگیرد و نامش پس از صد سال هم برای ۱۲ میلیون نفر تهرانی آشنا باشد.

«حاج مهدی ابراهیمی دریانی» او در دهه دوم قرن ۱۳۰۰ هجری شمسی ، درست نمی داند از کجا شروع کند. معمولاً یک کبریت می خرد و سر صحبت را با قهوه چی باز می کند و بعد نوبت به عرضه محصول می رسد. برند ناشناخته اش، چای زنبورعسل نشان است. به تدریج قهوه چی ها با این مرد خجالتی و محجوب انس می گیرند.

روز به روز سفارش بیشتر می شود. او که هنوز طنین حرف های برادر را در گوش دارد، بیشتر تلاش می کند و برادر هم از دور با چشم نگران به اینده برادر کوچکترش نگاه میکند.

هر غروب مردی خسته از کار روزانه دوچرخه اش را در حیاط خانه می گذارد و بسته های چای باقی مانده و کبریت ها را به خانه می برد. در خانه او پدری است مهربان اما منضبط. سال ها می گذرد. این مرد دوچرخه سوار، اکنون مغازه ای دارد و کارخانه ای.

حالا دیگر همه او را می شناسند. ثروتمند و متمول شده اما از غرور بیزار است. آنها که میشناسندش می گویند کسی از در خانه اش دست خالی بر نمیگردد.

دست بخیر دارد، به مردم و به ویژه همشهریانش کمک میکند و سوداها در سر دارد، به چای فروشی و بنکداری قانع نمی شود و با تمام خجالتی بودنش، به سراغ سایر حوزه ها هم می رود.

در ادامه خواهید دید که حاج ابراهییم دریانی چطور در تهران مناش اثر می شود و همشهریانش را هم به تهران می آورد، تا امروز ما در تابلوی هر مغازه سوپر مارکتی که نسبت به سایر سوپر مارکت ها جنسش جورتر و خدماتش بهتر است، یک نام ببینیم «سوپر دریانی»

—————-

این مطالب در پرونده ای در همشهری ماه، شماره ۸۰، مورخ مرداد ۱۳۹۰،  تحت عنوان کلی: “امپراتوری دریانی ها” از صفحات ۱۱۶ تا ۱۲۵ منتشر شد.  برای دیدن عناوین پرونده روی آنها کلیک کنید:

امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۳)

2 آگوست 2011 ۱ دیدگاه

از بنیانگذاری شهرآرا تا تشکیل هیئت سی نفر

انتخاب رهبران و اعضای اصلی انجمن ها، دارای چارچوبی بسیار روشن ، ساختاری منسجم و کاملا دموکراتیک در بین دریانی هاست. انجمن زادگاهی دریانی ها (هیئت سی نفره)بزرگترین و معتبرترین تشکل دریانی ها و متشکل از سی عضو اصلی است. در این تشکل که دارای اساسنامه است، انتخاب اعضای اصلی از طریق انتخابات صورت میگیرد.

نحوه انتخاب هیئت سی نفره بدین شرح است: روستای دریان در قدیم دارای پنج محله به اسامی میدکاهو، دیزج، تپه، مراد و کهریز بوده است. دریانی هایی تهران بر اساس تعلق به هر یک از این پنج محله دریان قدیم ، در نوبت های جداگانه و در گردهمایی های خود، از بین کاندیداها و افراد داوطلب، شش نفر را به عنوان نماینده خود انتخاب می کنند.

مجموع اعصای هر پنج محله دریان قدیم، در نوبت های جداگانه و در گردهمایی های خود، از بین کاندیداها و افراد دواطلب شش نفر را به عنوان نماینده خود انتخاب می کنند.

امروز دیگر دریانی ها صاحب تشکیلات منسجم سرزمینی هستند. ساختاری دموکراتیک دارند و هیئتی تحت عنوان «هیئت سی نفره» توان اعمال مدریت آنها را دو چندان ساخته استو مشارکت همه خانوار های دریانی ساکن تهران در طرح های تایید شده توسط این هیئت نشان از اتحاد خارق العاده آنها دارد. وجود صندوق های قرض الحسنه، تشکل های اقتصادی، عمرانی و… سبب شده تا یکی از قدرتمند ترین تشکل های غیر دولتی را تشکیل دهند. به طوری که نقش تشکل های دریانی های ساکن تهران در عمران و ابادانی شهرشان، خدمات فرهنگی آموزشی و طرح های اقتصادی آنها، به مراتب بالاتر از کمک های دولتیست. در واقع ما در سال ۱۳۹۰، با یک امپراتوری منسجم از دریانی ها روبرو هستیم.

اما این اتحاد از جایی آغاز شده است.  «ناققا دنیز ده دی» این جمله ای بود که مهدی ابراهیمی دریانی در جمع هم ولایتی هایش گفت و زمینه را برای مهاجرت گسترده انها فراهم کرد.

«نهنگ در دریاست» کنایه ای بود از آنکه سود بزرگ در دریا، که تهران است قرار گرفته و برای رسیدن به آن پیشرفت و شهرت ناگزیر باید به دریا زد. همین شد که حدود ۸۰-۹۰ سال قبل، دریانی ها به تهران آمدند.

حاج مهدی که حالا شرکتی تاسیس کرده بود و در فروش چای اسم و رسمی بهم زده بود، برای توسعه کارش نیاز به نیروی انسانی داشت. نه اینکه همه برای او کار کنند، همین که همکاران همشهری هم باشند ایده خوبی بود. پس به روستایش«دریان» بازگشت و از تهران گفت.

از سودهای کلانی که در تهران است و میتوانند از آنها بهره ببرند و همین شد که پای اهالی سخت کوش دریان به تهران باز شد. آذربایجانی که از دل سنگ و کوه گندم عمل آورده بود، کار کردن در مغازه برایش زیاد سخت نبود. دریانی ها سابقه مهاجرت هم زیاد داشتند، اصولا اهل خطر کردن هم بودند، یک نمونه بارزش را در همین پرونده معرفی کردیم، حاج علی اکبر، مشهور به علی اف در روسیه.

حاج مهدی دریانی؛  بنیانگذار شهرآرا و دریان نو

خلاصه آنکه همشهری ها هم به تهران آمدند و دل حاج مهدی ابراهیمی دریانی گرم تر شد. حاج مهدی شرکتی به اسم «شهر آرا» تاسیس می کند و به کار ساخت و ساز می پردازد، امروز بساز بفروشی کسب و کاری پر رونق و همه گیر است، اما در روزگاری که حاج مهدی به سمت آن رفت دست در بازار زیاد نبود. به سبک و سیاق همه بازاری های ایرانی، حاج مهدی هم دوست داشت بنایی مذهبی هم به یادگار بگذارد، پس بعد از بناکردن محله شهر آرا،«مسجد الزهرا» را هم ساخت تا یادش باقیی بماند.

«ناققا دنیز ده دی» این جمله ای بود که مهدی ابراهیمی دریانی در جمع هم ولایتی هایش گفت و زمینه را برای مهاجرت گسترده انها فراهم کرد.  «نهنگ در دریاست» کنایه ای بود از آنکه سود بزرگ در دریا، که تهران است قرار گرفته و برای رسیدن به آن پیشرفت و شهرت ناگزیر باید به دریا زد. همین شد که حدود 80-90 سال قبل، دریانی ها به تهران آمدند.

«ناققا دنیز ده دی» این جمله ای بود که مهدی ابراهیمی دریانی در جمع هم ولایتی هایش گفت و زمینه را برای مهاجرت گسترده انها فراهم کرد. «نهنگ در دریاست» کنایه ای بود از آنکه سود بزرگ در دریا، که تهران است قرار گرفته و برای رسیدن به آن پیشرفت و شهرت ناگزیر باید به دریا زد. همین شد که حدود ۸۰-۹۰ سال قبل، دریانی ها به تهران آمدند.

می گویند در همان سال ها بانی فرستاده شدن طرح اپارتمان های ۵۵ متری به مجلس هم حاج مهدی بوده است. بعد او در حومه تهران زمینی وسیع خریداری می کند و در آن هم آپارتمان سازی میکند.

آپارتمان های سازمانی را برای کارمندانش در آن زمین (که آن روزها متری ۱۲ تومان میخرید) ساخت که به شش دستگاه معروف شد. این منطقه کجا بود، شاید باورتان نشود، ولی آن وقت ها ستارخان در واقع حومه تهران بوده. جایی که حاج مهدی اولین بنای خانه سازمانی ها را گذاشت، امروز شده خیابان شهرآرا و پاتریس لومومبو و دریان نو.

یک کار دیگر، بیمارستانی که ده تختش برای حاج مهدی بود. اشتباه نکنید، حاج مهدی خودش بیشتر از یک تخت نمیتوانست نیاز داشته باشد، ده تخت را برای بیماران بی بضاعت می خواست، فکر کرده بود که هر وقت خواست ده تخت در بیمارستان باشد تا اگر نیازمندی دید به سرعت به بیمارستان بفرستد. اسم آن بیمارستان امروز شهید هاشمی نژاد است. (روزنامه همشهری، شماره ۳۳۵۴)

به دریان نو و شهرآرا و… برگردیم. محله هایی که به افتخار حاج مهدی به نام زادگاه او نامگذاری شد. در آن زمان خدمات شهری آنچنانی در آن حومه های شهری وجود نداشت، لاجرم حاج مهدی چند دستگاه اتوبوس میخرد، تا اهالی دریان بتوانند به تهران رفت و آمد کنند.

و بعد در یانی ها وارد می شوند. دریانی ها هم به سبک حاج مهدی عمل میکنند و در واقع او میشود الگوی اهالی روستای خودش. کمک به هم نوع و از آن بین همشهری سرلوحه آنها قرار می گیرد و سعی میکنند تا مثل حاج مهدی اقدامات عمرانی خود را که سرمایه آن را از طریق سوپر مارکت داری، توزیع یا تولید به دست آوردند در زمینه های عمومی مثل حسینیه،  خیریه ها و… گسترش دهند.

تشکل های دریانی

تشکل های دریانی های تهران شامل هیئت های عزاداری، صندوق قرض الحسنه، هیئت سی نفره و درمانگاه خیریه است. محل اصلی این تشکل ها و مکانی که در آن جلسات و گردهمایی های دریانی ها برگزار می شود حسینیه دریانی های تهران است. دریانی ها از ابتدای عزیمت به تهران و با افزایش جمعیت مهاجری خود، هیئت عزاداری داشتند ، این هیئت ابتدا به صورت دوره ای و در منازل مردم تشکیل می شد؛ اما احداث حسینیه در سال ۱۳۶۰ با فراهم آوردن مکانی ثابت باعث نزدیکی دریانی ها به هم شده و فرایند تشکیل شبکه اجتماعی دریانی ها را مستحکم نمود تا مراسم مختلف، جشن ها، میهمانی ها و… و اشنایی و فرایند عضو گیری به راحتی اجرا شود.

فعالیت این تشکل ها حول دو محور عمده در جریان است: اول محور مراسمی یا مناسبتی؛ بدین معنا که دریانی ها در مناسبت های مختلف، چه مذهبی و چه غیر مذهبی (مانند عزا یا عروسی) نزدیکی و همبستگی خود را نشان می دهند. چنین رسمی در میان مهاجران مختلف و اعضای اجتماعات قومی و مذهبی در شهرهای بزرگ که شناخت نزدیکی به هم دارند، تاحدودی وجود دارد. دوم، محور حمایتی و کمک؛ یعنی ایجاد تشکل ها و و برگزاری گردهامیی ها جهت حمایت از افراد هم زادگاهی و جلب توجه و علاقمندی به امروز زادگاه اصلی. برای نمونه گردهمایی های هیئت سی نفره، شرکت عمران دریان و صندوق قرضالحسنه در این مقوله جای دارد.

نهادها و تشکل های مهم دریانی ها در تهران

برای دیدن در ابعاد واقعی کلیک کنید

برای دیدن در ابعاد واقعی کلیک کنید

حیطه فعالیت نهادها و تشکل های دریانی یا به طور مجزا در تهران و دریان است، یا هم زمان در هر دو نقطه جریان داردکه نشان دهنده توجه دریانی های تهران به روستای خود و امتداد علایق دریانی ها به روستایشان است. نکته بسیار پر اهمیت اینکه، نهادهای دارای ساختار رسمی و مدرن تر بیشتر به سمت فعتالیت  در جریان سوق یافته اند. نوع فعالیت تشکل های دریانی نیز طیف گسترده ای شامل: مذهبی، حمایتی، عام المنفعه، عمرانی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را در بر می گیرد.

هیئت قدرتمند سی نفره

انتخاب رهبران و اعضای اصلی انجمن ها، دارای چارچوبی بسیار روشن ، ساختاری منسجم و کاملا دموکراتیک در بین دریانی هاست. انجمن زادگاهی دریانی ها (هیئت سی نفره)بزرگترین و معتبرترین تشکل دریانی ها و متشکل از سی عضو اصلی است. در این تشکل که دارای اساسنامه است، انتخاب اعضای اصلی از طریق انتخابات صورت میگیرد.

نحوه انتخاب هیئت سی نفره بدین شرح است: روستای دریان در قدیم دارای پنج محله به اسامی میدکاهو، دیزج، تپه، مراد و کهریز بوده است. دریانی هایی تهران بر اساس تعلق به هر یک از این پنج محله دریان قدیم ، در نوبت های جداگانه و در گردهمایی های خود، از بین کاندیداها و افراد داوطلب، شش نفر را به عنوان نماینده خود انتخاب می کنند.

مجموع اعصای هر پنج محله دریان قدیم، در نوبت های جداگانه و در گردهمایی های خود، از بین کاندیداها و افراد دواطلب شش نفر را به عنوان نماینده خود انتخاب می کنند.

برای دیدن در ابعاد واقعی کلیک کنید

برای دیدن در ابعاد واقعی کلیک کنید

مجموع اعضای هر پنج محله دریان قدیم با یکدیگر هیئت سی نفره دریانی های تهران را تشکیل می دهند. از هر شش نفر اعضای اصلی هر محله، یک نفر به عنوان عضو اصلی شناخته می شود که در مجموع پنج نفر دارای حق امضا و تخصیص اعتبارات هستند. این انجمن زادگاهی و هیئت سی نفره، دارای اساسانامه است و انتخابات آن به صورت دوره ای برگزار می شود. انتخابات هیئت سی نفره هر چهار سال یکبار برگزار می شود.

جلسات هیئت چهارشنبه آخر هر ماه از ساعت ۴ تا ۸ بعدازظهر در محل حسینیه دریانی ها برگزار می شود و با حضور ۱+۱۵ نفر از اعضا رسمیت پیدا می کند. تصمیمات گرفته شده در جلسه قانونی و قابل اجراست.

تامین اعتبار هیئت سی نفره از طریق مبالغی است که به صورت سالانه از تمام خانوار های دریانی ساکن تهران گرفته می شود. هر خانوار باید سالانه دست کم مبلغ ۶۰ تا ۱۰۰ هزار تومان به حساب هیئت سی نفره پرداخت کند.

نهادها و تشکل های دریانی ها در تهران دارای مکانی ثابت است. همچنین حسینیه دریانی ها مکان ثابتی را برای گردهمایی ها و برگزاری مراسم در نظر گرفته است. در محل حسینیه دفاتری نیز برای صندوق قرض الحسنه، هیئت سی نفره، و هیئت امنای دریانی های تهران اختصاص داده شده است. حسینیه از زمان تاسیس، مکان ثابتی برای دریانی ها فراهم آورده است. این نهادها علاوه بر دفتر مرکزی ثابت، دارای اساسنامه هستندو حتی صندوق قرض الحسنه، ثبت رسمی نیز شده است. (کار آفرینی به شیوه محمود احمدپور، رضا یادگاری، مهشید سنایی، ۱۳۸۹، تهران، کارآفرین برتر)

untitled2

برای دیدن در ابعاد واقعی کلیک کنید

این هیئت سی نفر با همکاری شهردار، شورا و دهیار نیازهای مردم دریان را نیز مشخص کرده و بر طبق چارچوب مذکور در چارت همین صفحه اقدام به اجرای طرح می کنند.

—————-

این مطالب در پرونده ای در همشهری ماه، شماره ۸۰، مورخ مرداد ۱۳۹۰،  تحت عنوان کلی: “امپراتوری دریانی ها” از صفحات ۱۱۶ تا ۱۲۵ منتشر شد.  برای دیدن عناوین پرونده روی آنها کلیک کنید:

امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۴)

2 آگوست 2011 بدون دیدگاه

دکتر بهشتی کلید خانه اش را به من می سپرد

حاج  مهدی ابراهیمی و برادرش حاج علی اکبر برحمت خدا رفتند. اما هنوز هم از آن دریانی های نسل اولی در بین ما هستند. پیر مردان با تجربه ای که پر از حرف های نگفته اند. حرف های جالبی که امروز برای ما شنیدی هستند. یکی از آن دریانی هایی که سال ها پیش به پایتخت آمده کسی است به نام حاج حسن پور مطلب دریانی. او زمانی به تهران آمد که پانزده سال بیشتر نداشت و در نزد شهسواری دریانی که مغازه خواربارفروشی داشت، مشغول به کار شد. او تا سال ها در نزد شهسواری به کار پرداخت و دخترش را به همسری برگزید.

بعدها او مغازه ای با سرمایه خود باز کرد و مشغول به کسب و کار شد. حالا او علاوه بر مغازه خواربارفروشی، یک مغازه بنکداری هم دارد و از سهامداران شرکت رب سازی دریاندشت هم هست.علاوه بر آن رئیس هیات مدیره شرکت فروشگاه های زنجیره ای یاران دریان هم هست.

پیر مرد هنوز هم اصلی ترین میراث گذشتگانش را به همراه دارد، خلق خوش، روابط عمومی بالا و از همه مهم تر، تکنوکرات تمام عیاری است. از پیشرفت علم می گوید و لزوم بروز شدن شیوه های کسب و کار. از اعتمادی که مشتریان به فروشگاه های محله دارد می گوید و روزهایی که دکتر بهدشتی کلید خانه اش را به او امانت میداده. او ورود هایپر استار و فروشگاه های زنجیره ای را چیز نویی نمیداند و آنها را با فروشگاه های کوروش(فروشگاه خیامی ها) و فردوسی مقایسه می کند و سرنوشت انچنانی برایشان متصور نیست. این گفتگو را بخوانید تاحاج پورمطلب شما را به روزهایی ببرد که در آن شیشه نوشابه پپسی از خود نشوابه گران تر بوده.

***

اول در مورد دریان بگویید، دریانی ها چطور کارشان را شروع کردند، از کی به فکر مهاجرت افتادند؟

دریانی کلا مهاجرت میکردند. دریان؛ ولایت ما منطقه ای کم اب است، کشاورزی هم هست، اما مهاجرت هم میکردند. این قبل از به وجود امدن تهران و شهرهای بزرگ و پر رونق ایران است.

پیش از رونق شهرهای ایران، اکثرا ـ دریانی ها ـ به سمت روسیه میرفتند، در دوران نیکولای، قبل از حکومت کمونیستی شوروی مهاجرت به روسیه بود، بعد از کمونیست ها دیگر به سمت ترکیه می رفتند، در ترکیه هم کسب و کار می کردند.

به تدریج پس از آبادانی مملکت خودمان، به ایران امدند و از آن بین به تهران مهاجرت کردند. الان هم از همشهری های ما در باکو و اذربایجان یا ترکیه هستند. هنوز هم رفت و آمدهای قدیمی بین اقوام هست.

کسانی که به ترکیه رفته بودند بعد از بازگشت بیشتر در ارومیه ساکن شدند. بیشتر تجارت ما مواد غذایی بود. از اینها که بگذریم، بعد از ابادانی ایران بعد از سال ۱۳۰۰، دریانی ها دیگر از دوره همان حاج مهدی ابراهیمی دریانی به تهران آمدند و بیشتر هم در کار چای بودند. در بازار و سه راه حاجی زمان، دورتادور دریانی ها بودند.

عده ای هم در شغل کافه بودند. کسانی که در ترکیه بودند بیشتر وقتی به تهران امدند به سمت افتتاح کافه یا قهوه خانه رفتند. تعدادی از همشهریان ما در چارراه حسن اباد و مخبر الدوله و… قهوه خانه های خوبی داشتند. اما به مرور همه دریانی ها از شغل قهوه خانه داری در آمدند و به سمت فروش مواد غذایی سوق پیدا کردند. البته لوستر فروشی هم داشتند، عده ای هم سراغ لوستر فروشی رفتند.

بچه هایتان الان چه کار میکنند، نسل سومی ها شغلشان چیست، مثل شما در یک صنف متمرکز شدند؟

الان بچه های ما دیگر اکثرا تحصیل کرده هستند و وارد شغل ما نمی شوند. شغل ما خسته کننده بود. پسر خود من پزشک متخصص قلب و عروق است، مهندسی، پزشکی، فنی و… هم هستند.

دریانی ها اکثرا مردمان ساده و سخت کوشی بودند، از ابتدا تاکنون نخواستند سراغ حقوق بگیری دولتی بروند. ما امروز هم حقوق بگیر دولت خیلی کم داریم. تحصیل کرده هم که امروز داریم، بیشتر به سمت مشاغل آزاد می روند.

شما در مورد قهوه خانه داری دریانی ها گفتید که به مرور زمان از بین رفته، بچه های شما هم امروز دیگر به شغل شما تمایلی ندارند، نگران نیستید که ارام آرام از گردونه خارج شوید و به سرنوشت قهوه خانه داران دچار شوید خصوصا آنکه فروشگاه های جدیدتر هم آمدند؟

ما نگرانی نداریم. هر کاری را باید بروز کرد. شما اگر یک جا بایستید، مطمئن باشید گردش زمان شما را از گردونه خارج می کند. ما یک زمانی در مغازه هایمان جنس را به صورت سنتی و یک سیر و دو سیر و ۵ سیر می فروختیم. مثلا کسی می آمد یک سیر چای می خرید. مشتری اگر ظهر آبگوشت داشت، می آمد و یک سیر نخود و لوبیا می خرید، ما اینطور کاسبی را شروع کردیم.  من تخم مرغ جفتی ۳۰ شاهی فروختم که اصلا هم سن و سالان شما نمیدانند ۳۰ شاهی چقدر است، وقتی بعدها تخم مرغ شد یک قران مردم مدتی نخریدند چون می گفتند گران شده. ما این زمان کاسب بودیم. اما ما هم باید بروز شویم.

علم هم همینطور است، علمی که امروز در جهان رایج است مثل ۲۰ سال قبل است؟ شغل ما هم همینطور است، یک زمانی بود ما جنس گیر نمی آوردیم در قفسه ها بچینیم. چوبک های بسته بندی آمده بود خیلی خوشحال شده بودیم که قفسه هایمان را با چوبک پر میکنیم. صابون و چوبک می آوردیم و در قفسه ها می چیدیم، چای بسته بندی که آمده بود خوشحال بودیم که قفسه ها را پر می کرد.ولی امروز برای چیدن جنس در قفسه ها جا نداریم.

قدیم ما خواربار فروشی و اقلام خشک می فروختیم، لبنیاتی ها هم یخچال داشتند. الان مخلوط شده. لبنیاتی ها یادم هست که یک قالبی درست کردند، من خودم هم می کردم، کره را در کاغذ می گذاشتیم و قالب می زدیم مثلا 75 گرم یا 100 گرم اینطور می فروختیم.  در تهران مثلا چندمغازه معروف بود کره را اینطور می فروختند، ما میرفتیم مثلا از اخوان در چارراه سدعلی خرید می کردیم. در آن زمان ما یک یخچال های چوبی قدیمی داشتیم. وسط این یخچال ها یک محفظه ای بود که در آن یخ میریختیم، در آن دوغ و ماست و... میگذاشتیم. اولین یخچالی که آمد، همین یخچال های خانگی بود. بالا فریزر بود و پایین هم یخچال بود، در مغازه ها هم همین ها بود. این در سال 35 تازه آمد . بعد از آن  یخچال صندوقی آمد. بعد در سال 1342 بود که من یک مغازه گرفتم در میدان هدایت. کارخانه یخچال سازی راه افتاده بود، کارخانه زاگرس بود.

قدیم ما خواربار فروشی و اقلام خشک می فروختیم، لبنیاتی ها هم یخچال داشتند. الان مخلوط شده. لبنیاتی ها یادم هست که یک قالبی درست کردند، من خودم هم می کردم، کره را در کاغذ می گذاشتیم و قالب می زدیم مثلا ۷۵ گرم یا ۱۰۰ گرم اینطور می فروختیم. در تهران مثلا چندمغازه معروف بود کره را اینطور می فروختند، ما میرفتیم مثلا از اخوان در چارراه سدعلی خرید می کردیم. در آن زمان ما یک یخچال های چوبی قدیمی داشتیم. وسط این یخچال ها یک محفظه ای بود که در آن یخ میریختیم، در آن دوغ و ماست و... میگذاشتیم. اولین یخچالی که آمد، همین یخچال های خانگی بود. بالا فریزر بود و پایین هم یخچال بود، در مغازه ها هم همین ها بود. این در سال ۳۵ تازه آمد . بعد از آن یخچال صندوقی آمد. بعد در سال ۱۳۴۲ بود که من یک مغازه گرفتم در میدان هدایت. کارخانه یخچال سازی راه افتاده بود، کارخانه زاگرس بود.

به موضوع خوبی اشاره کردید، تنوع محصولات، الان  فروشگاه های مدرن تنوع محصول بالایی دارند، شما چطور؟

الان ما در هر مغازه ای ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ قلم کالا ارایه می کنیم. معادل یک هایپر استار، ما در یک مغازه ۱۰۰ متری جنس داریم.منتها او(هایپر استار) ممکن است از هر قلم کالا ۵۰۰ عدد داشته باشد، ولی ما ۵ عدد داشته باشیم، منتها ما اقلاممان با هایراستار برابر است.

البته ببینید دریانی ها یک شم کاسبی خوبی دارند، ما قبل از بوجود آمدن فروشگاه های زنجیره ای در تهران و اصلا قبل از آنکه به فکر تاسیس هایپر استاری بیافتند، ما خودمان به این فکر افتادیم.

اولین شرکت زنجیره ای که به ثبت رسیده، تحت عنوان شرکت فروشگاه های زنجیره ای یاران دریان ما هستیم. خدا بیامرزد، آقای مهدی ابراهیمی دریانی، ۳۰ سال  پیش می گفت شما باید این مغازه های کوچکتان را به مغازه های بزرگ و زنجیره ای تبدیل کنید، فکرش باز بود. ما هم فکرمان تقریبا به روز است. ضمن اینکه ببنید ما با مردم در مراوده هستیم. ما از هر مشتری یک کلام یاد بگیریم شما ببینید در روز ما چقدر به آموخته هایمان افزوده می شود!

از اولین باری که کار کردن را شروع کردید بگویید؟

اولین مغازه ای که کار کردم، سال ۱۳۳۲ در خیابان ۳۰ متری کارگر مشغول به کار شدم. وقتی من درسم تمام شد، یک دایی داشتم، خدابیامرزد، مرا به مغازه یکی از اشنایان برد که الان پدر خانم من هستند ایشان، می گفت چون او  آدم سالمی است،  اگر جای دیگر دوبرابر حقوق هم بدهند، شما باید بروید پیش ایشان و کار کنید. هم کار یاد می گیرید هم صداقت می آموزی و هم کاردان می شوید. واقعا هم الان که به اینجا رسیدم میبینم دایی ام فکر خوبی داشت، من اولین حقوقم ۵ تومان بود، خب فرد دیگری ممکن بود دو برابر یا سه برابر این به من حقوق بدهد، اما نگاه کنید آن اشخاصی که در مغازه های دیگر کار کردند، هیچ کدام صاحب کسب و کار نشدند.

شما چند سال کار کردید؟

من ۵۰ سال مداوم کار کردم. اما ۵۰ سال نبود، ۱۰۰ سال بود. ما روزی ۱۶ ساعت تا ۱۸ ساعت مداوم کار کردیم. ما ۸ ساعت کار نکردیم! ۸ ساعتی که ۶ ساعتش را هم از زیر کار در برویم نبوده، ما ۶ صبح در مغازه را باز کردیم شب ساعت ۱۱ می بستیم. طوری بود که روز سرپا خوابمان می برد، ما اینطور کار کردیم، که حالا دریانی برند شده است.

یادتان هست در آن سال های ۱۳۳۰ چند مغازه دریانی در تهران بود؟

در آن زمان شاید ۲۰ مغازه دریانی (سوپر مارکتی) و مثلا ۱۰ تا ۱۵ قهوه خانه دریانی در تهران بود.

الان چطور؛ چند مغازه دریانی در تهران تخمین میزنید؟

الان ما فقط ۴۰۰ مغازه دریانی در تهران داریم. حالا مغازه های لوکس فروشی و لوازم خانگی و لوازم اشپزخانه و کابینت سازی و… را کنار بگذارید چون ما در شغل های دیگر هم هستیم، منتها سوپر مارکت ها بیشتر معروف شدند.

گفتید صاحب کار شما باعث شد تا شما پیشرفت کنید، چه ویژگی منحصر بفردی موجب این پیشرفت شد؟

صداقت، اخلاق، مشتری داری، مشتری وقتی از در می رسید باید ما قبل از مشتری به مشتری سلام می کردیم. مشتری یک قران خرید می کرد باید می گفتیم «خدا بده برکت» نمی گفتیم از ما می پرسید چرا نگفتید؟ خب این سنت ها را ما الان هم حفظ کردیم.

اولین مغازه خودتان را کی، چطور و با چه سرمایه ای براه انداختید؟

من از سال ۳۲ به مدت ۷-۸ سال کارگری کردم. کلا دوجا کارگری کردم هر دو جا هم از من راضی بودند. اعتماد داشتند، حساب بانکی به نام من بود، بعد از مدتی که کار کردم، چون از کارم راضی بودند، مرا در سود شریک کردند. با ده درصد سود سالانه که داشتم و حقوقم، پولی جمع کردم. بعد با یک نفر شریک شدم و سال ۴۰ با ۱۵ هزار تومان سرمایه من و ۱۵ هزار تومان هم سرمایه شریکم،  هم مغازه دو دهنه خریدیم، هم قفسه بندی کردیم، هم جنس خریدیم.

مغازه را ۷ هزار تومان در قلهک خریدیم. ۷ هزار تومان هم کل قفسه بندی، یخچال، ترازو و ویترین و… شد. این ۱۴ هزار تومان شد. با ۱۵ هزار تومان آن روز ما یک مغازه دو دهنه را با جنس پر کردیم.

نحوه تهیه جنس خوار بار فروشی ها یا بقالی ها، در آن سالها چطور بود؟

آن موقع عمده فروشان بیشتر در میدان اعدام یا بازار بودند. اینها که آنجا عمده فروشی داشتند و حجره داشتند، برای ما نمونه می آوردندف مثلا نمونه چای، نمونه برنج و…

البته برای خرده – ریزه ها خودمان می رفتیم بازار. یک کیسه روی کولمان می انداختیم و با صد تومان راهی بازار می شدیم. شاید در سی مغازه می رفتیم و قرقره و نخ و مداد و پاکن و… خرده ریز می خریدیم. مرکز خوار بار میدان اعدام بود. قند وشکر دولتی بود، سیگار  را مثلا از بازار یک نفر بود خدابیامرزد، آدم خوبی هم بود، به همه کمک میکرد، نامش حسن سیگاری بود و در بازار بود، سیگار را به ما میداد با چک ده روزه.

امروز یکی از فروش های اصلی سوپرمارکت ها لبنیات و اقلامی از این دست است که در یخچال نگهداری می شود، در آن دوران چطور بود ؟

قدیم ما خواربار فروشی و اقلام خشک می فروختیم، لبنیاتی ها هم یخچال داشتند. الان مخلوط شده. لبنیاتی ها یادم هست که یک قالبی درست کردند، من خودم هم می کردم، کره را در کاغذ می گذاشتیم و قالب می زدیم مثلا ۷۵ گرم یا ۱۰۰ گرم اینطور می فروختیم.

در تهران مثلا چندمغازه معروف بود کره را اینطور می فروختند، ما میرفتیم مثلا از اخوان در چارراه سدعلی خرید می کردیم. در آن زمان ما یک یخچال های چوبی قدیمی داشتیم. وسط این یخچال ها یک محفظه ای بود که در آن یخ میریختیم، در آن دوغ و ماست و… میگذاشتیم. اولین یخچالی که آمد، همین یخچال های خانگی بود. بالا فریزر بود و پایین هم یخچال بود، در مغازه ها هم همین ها بود. این در سال ۳۵ تازه آمد . بعد از آن  یخچال صندوقی آمد. بعد در سال ۱۳۴۲ بود که من یک مغازه گرفتم در میدان هدایت. کارخانه یخچال سازی راه افتاده بود، کارخانه زاگرس بود.

یک اوستا رحمانی بود که از زاگرس بیرون آمده بود و خودش یخچال می ساخت. من رفتم و به او پیشنهاد دادم که یخچالی درست کند که مشتری بتواند از در شیشه آن جنس داخلش را ببیند و خودش جنس را بردارد، که اولی را به سفارش من ساخت. بعد زیاد شد.

امروز دیگر شیر و نوشابه ها با بسته بندی های یکبار مصرفغ عرضه می شوند، انقراض نسل نوشابه های شیشه ای به دو دهه قبل مربوط می شود، یادتان هست نوشابه چطور وارد بازار شد؟

قبل از اینکه نوشابه های پپسی بیاید ، در سال های قبل از ۳۲، در کوچه ها لیموناد می فروختند. در سال ۳۲-۳۳ به بعد تازه پپسی کولا آمد، بعد کوکا کولا آمد و گفتند لیموناد غیر بهداشتی است و جمع کردند.

اول که پپسی کولا آمده بود، شیشه های پپسی از خود نشوابه گران تر بود. پپسی ۵ ریال بود، شیشه نوشابه ۵ تومان بود. بعد اوایل پپسی کولا نمیرسید به مغازه ها، از طرفی دست اقلیت های مذهبی هم بود و خاطرم هست تبلیغات سوئی هم بین مردم رواج پیدا کرد همان زمان علیه پپسی کولا. بعد کوکا کولا آمد،  اینها که با هم رقیب شدند، کمی دست و بال ما باز تر شد. پپسی می گفت برای من را بفروش، کوکا ارزان تر می کرد با تسهیلات بهتر که کوکا کولا بفروشیم.

شیر هم یکی از اقلام پر مصرف امروزیست، در دوره شما کی شیر و لبنیات شرکتی برای اولین بار عرضه شد؟

به نظرم سال ۳۴ یا ۳۵ بود، کارخانه پاستوریزه بود. پاک را بعدها فورموست امریکا با مشارکت ایرانی ها براه انداختند که بعدها آنها سرمایه شان را واگذار کردند. هنوز هم مقداری سرمایه در پاک دارند، منتها آنها به صورت مداوم سرمایه شان را واگذار کردند و ….یک موقعی ۷۰-۸۰ درصد برای امریکایی ها بود، ۲۰-۳۰ درصد برای ما بود.

شما هم سهم داشتید، چقدر، هنوز هم دارید؟

بله، ما هم سهم داشتیم. مثلا نفری هزار تومان در شیر پاک سهام خریده بودیم. من هنوز هم سهامم را دارم، خیلی هم راضی هستم. همان پولی که دادم، سالی به ما سه برابر سود میداد. خود من دو هزار تومان سهم خریده بودم که الان حدودا ۱۰-۱۲ میلیون شده است.

امروز هایپر استار براه افتاده، شما در حافظه تاریخیتان هم مشابه هایپر استار دارید، میدانم که فروشگاه کوروش هم در دوره خودش یک هایپر استار بوده، چه اتفاقی افتاد؟

کوروش دولتی بود. اولین فروش گاه بزرگی که براه افتاد، فروشگاه فردوسی بود، در خیابان فردوسی زیر بانک ملی بود. معروف شد، مردم ریختند و رفتند و خرید کردند و… اینها جواب نمیدهد. روز اول مردم برای اینکه ببیند چه است هجوم می برند، همین هایپر استار هم فروشگاه روز اولش با الان افت خیلی زیادی در نظر مشتری داشته است.

اما تجربه کاری و فرهنگ جلب مشتری است که مشتری را نگه میدارد و الا شما تابلو میزنید، تبلیغات می کنید، مردم اول می ایند، اما اگر توانستید مشتری را نگهدارید، این هنر است.

آن زمان هم فروشگاه فردوسی بود، فکر کنم سال های ۴۰ تا ۴۲ بود. بعد خیامی آمد و فروشگاه کوروش(قدس فعلی) را دایر کرد. همان زمان هم در فروشگاه ها شما خرید میکردید، مثل حالا یک خانم صصندوق داری اصلا در صورت شما نگاه هم نمیکرد، میگفت اینقدر پول بده و برو… ولی ما شما را به عنوان دوست و مشتری می شناسیم. احوال پرسی می کنیم. ما رابطه عاطفی داریم.

در مورد فن مشتری داری و روابط عمومی و… گفتید، اعتماد مشتری چقدر به شما جلب میشد؟

من خودم یادم می آید، خدا بیامرزد، مرحوم آقای دکتر بهشتی، قلهک منزل داشت، مسافرت می رفت، کلیدش را به من میداد که کارگر مغازه من شب به منزلشان برود و آنجا بخوابد، همان آقا، آقای علی رجایی بود که الان یکی از بهترین سوپر مارکت ها را دارد، ایشان سال ۴۰ آمده بود تهران پیش ما کار میکرد. چنین مشتری هایی ما داشتیم.

—————-

این مطالب در پرونده ای در همشهری ماه، شماره ۸۰، مورخ مرداد ۱۳۹۰،  تحت عنوان کلی: “امپراتوری دریانی ها” از صفحات ۱۱۶ تا ۱۲۵ منتشر شد.  برای دیدن عناوین پرونده روی آنها کلیک کنید: