با دروغی به نام وایمکس ایرانسل آشنا شوید

14 آگوست 2010 ۱,۶۳۵ دیدگاه

اگر حتا فکر خرید وایمکس ایرانسل را کردید، این چند خط را بخوانید و بعد خودتان را از چاله دایالاپ و ای دی اس ال به چاه وایمکس پرتاب کنید

+ دوستان، بابت رسانه ای شدن مساله و تشویق رسانه ها به آدرس های زیر مراجعه کنید، مشکلتان را بازگو کنید و از آنها بابت اینکه به جای آگهی گرفتن از ایرانسل از مصرف کنندگان حمایت می کنند تشکر کنید.

++++

متهم‌مفاسد اقتصادی دیروز، پشت صحنه وایمکس وفیلتر امروز!

در اینجا بخوانید

**یک گزارش تصویری از دکل های منتصب به ایرانسل!!

*** وایمکس ایرانسل، صدای خبرگزاری مهر را هم در آورد. انعکاس نظرات کاربران در گزارش اختصاصی خبرگزاری مهر. (در اینجا بخوانید)

* سایت ریالفا، انتشار نظرات شما در این وبلاگ، توسط سایت ریالفا، حرکت در حال نتیجه دادن است.

* سایت فردا نیوز هم  با درج یادداشت تهران امروز در مورد این مساله کمک  کرده است.

* سایت جهان نیوز هم با انتشار مطالب مشابه کمک کرده است.

* سایت فراکسیون خط امام مجلس هم مطالب را منتشر می کند.

* سایت وطن دانلود هم با لینک دادن به مطالب کمک می کند.

*** اگر شما هم سایت یا وبلاگی دارید که مطالب مشابه منتشر کردید، من را مطلع کنید تا در اینجا معرفی بشوید.


من ماندم و ۳۰۰ هزار تومان  پول بی زبان هزینه وایمکس و بیش از چند ساعت صحبت تلفنی با خط ایرانسل(بالاخره هزنه تبلیغات زرد تلوزیونی و کمک به سیما ضرغامی باید تامن شود؟) و کلی کار که دیگر نمی توانم انجام بدهم. هیچ تلفنی برا شکایت نیست، هیچ دسترسی به بخش فنی برای پگیری وضعیت نیست… هیچ چیزی نیست، این یعنی وایمکس ایرانسل

IMAGE634173872266012500

وقتی آگهی تلوزیونی وایمکس ایرانسل پخش می شود و آن تصویر زیبا کنار دریا و … واقعا ممکن است تصور کنید، با دو کلیک به اینترنت متصل خواهید شد.

به سایت که مراجعه می کنید، خیالتان راحت است، منطقه زندگی شما در محدوده زرد رنگ وایمکس قرار گرفته و خوب! حتما پوشش مناسبی هم دارد، پس فکر می کنید یک مودم رو میزی ۷۰ هزار تومنی میگرید و باقی … اما وقتی تماس میگرید، به شما می گویند به نقشه کاری نداشته باشد، باید مودم فضای باز ۲۰۰ هزار تومنی تهیه کنید، باز هم راه می آیید و تهیه می کنید.

تماس میگیرد و به سایت هم مراجعه می کنید، چنان برای شما با اطمینان صحبت می کنند که گویی هیچ اشکالی تا یک سال ایجاد نخواهد شد.

مرحله های ورود به ومایمکس را یکی، یکی طی می کنید و در تمام مراحل، پشتیبانی وایمکس مودب و پاسخگو در کنار شماست.

اما صبر کنید!

این تا دریافت پول از شماست، آن هم پول نقد.

پول را که به حساب ریختید، حالا منتظر باشید تا به شما برسند.

به شما گفتند هزینه نصب و راه اندازی را با همان ۸ هزار تومان، از همین لحظه اول مراجعه  کارشناسان(!) وایمکس به منزلتان باید دستگیرتان بشود که دیگر شما پولتان را دادید… درست است که هزینه نصب را پرداختد، اما باید مودم فضای باز را روی پشت بام نصب کنند، جای دگر آنتن نمی دهد! (حتا اگر منزل شما روی تپه واقع شده باشد)

پس در این مرحله هم در حالی که نباید هزینه نصب میدادید، اما باید ۱۹ هزار تومان پول نقد، بابت  کابل آنتن تا کامپیوتر پرداخت کنید.

فکر کردید تمام شد… نه! اشتباه می کنید.

ای کاش به همینجا ختم میشد، همه اینها فدای سرشان اگر سرویس خوب کار م کرد. از همان لحظه اول اتصالتان به وایمکس مشکل شروع می شود.

شما در محدوده سرویس بودید، آنتن فضای باز خریدید، پول را تمام و کمال حساب کردید و… اما وقتی می خواهید آن لاین شوید نمی توانید.

تماس میگیرید با پشتیبانی، ۰۹۳۷۷۰۷۰۰۰ عدد یک را وارد می کنید و ده دقیقه منتظر می مانید، دقت کنید، ده دقیقه، اینجا تنها چیزی که مهم نیست وقت شماست! بعد از ده دقیقه بالاخره صدای اپراتور را می شنوید، مراسم بازجویی آغاز می شود:

شناسه وایمکسرا بفرمایید، نام و نام خانوادگی را برفرمایید، کد پستی، کد ملی، محل سکونت و…(این هم شد ۳ دقیقه)

حالا مراسم راهنمایی از راه دور، حدودا ۳۰ دققه این مرحله طول می کد، تا شما پنجره مرورگرتان را باز کنید، وارد منوی تولز شوید و…. تمام کامپیوتر شما را رو زمین می ریزند و دوباره جمع م کنند و در آخر می گویند:

راستی آی پی دارید؟

مشخص می شود که اصلا آی پی دریافت نمی کردید

پس یک پرونده برای شما افتتاح می شود و قرار می شود تا  ظرف ۲۴ ساعت با شما تماس بگیرند.

وارد ساعت ۱۰۰ شدید و هنوز تماس نگرفتند تا اینکه یک نفر به شما زنگ می زند، از شما مشخصات را می گیرد و می گوید مشکل حل خواهد شد.

کدام مشکل حل خواهد شد….؟

الان حدود یک هفته گذشته و همچنان مشکل من حل نشده، می گویند سرویس مناطق بالا رفته و ممکن نیست شما بتوانید آن لاین شوید.

برایشان توضیح دادم، هزار بار، خسته شدم آنقد گفتم:

شناسه وایمکس:  ۰۹۴۱۱۱۳۲۹۷۵

نام و نام خانوادگی: امیرهادی انواری

کد پستی:

کدملی:

نام پدر:

شغل:

کوفت:

زهر مار:

آقا، من خبرنگارم، من باید دائم آن لاین باشم، کار دارم، تعهد دارم، وقتم ارزش دارد.

انگار جوک تعریف می کن، اخر سر هم می گویند: متاسفانه کار از دست ما بر نم آید، باید منتظر بمانید

آقا من به کجا می توانم شکایت کنم؟

متاسفانه جایی برای شکات نیست

آقا من کجا باید بروم و یقه ان فنی شما را بگیرم که قرار بود ۲۴ ساعته تماس بگیرد و بعد از یک هفته کاری نکرده؟

متاسفانه به بخش فنی دسترسی ندارید

من ماندم و ۳۰۰ هزار تومان هزینه وایمکس و بیش از چند ساعت صحبت تلفنی با خط ایرانسل(بالاخره هزنه تبلیغات زرد تلوزیونی و کمک به سیما ضرغامی باید تامن شود؟) و کلی کار که دیگر نمی توانم انجام بدهم.

حرف این زخم خورده را گوش کنید

خودتان نخرید، به دوستانتان هم توصیه کنید نخرند

** تصمیم دارم در آینده نزدیک، عده ای ا زخم خورده های وایمکس را جمع کنم و گزارش هایی را منتشر کنم، همچنین کلک ها و فریب های ایرانسل در آگهی ها و طرح های دروغین را هم در گزارش هایی خواهم نوشت.

شک نکنید

۹۱ درصد اعضای کمیسیون های اقتصادی، اقتصاد نخواندند

13 آگوست 2010 ۹ دیدگاه

پیش نوشت:سلام؛ مدت زیادی دیگه چیزی ننوشته بودم، اما بعد از یه مرخصی اجباری طولانی، دوباره برگشتم، اولین مطلب رو هم تو روزنامه جهان صنعت منتشر کردم، همین مطلب! راستیکه سایت ریالفا، به آدرس: http://rialfa.com هم راه اندازی شد، یه جورایی خودم راش انداختم، امیدوارم مورد توجه تون قرار بگیره، لطفا ویزیتش کنید و به دوستان هم معرفی کنید، بالاخره  ما که به جایی بند نیستیم و فقط مخاطب داریم.

***

نتیجه بررسی رشته تحصیلی اعضای پنج کمیسیون تخصصی اقتصادی مجلس:

** نظارت «جراح مغز و اعصاب» بر خصوصی سازی

** «کارشناس آب شناسی» در کمیسیون صنایع

** سخنگویی «کارشناس بیماری های گیاهشناسی» در کمیسیون اقتصاد

** «پرستاران و پزشکان» در کمیسیون انرژی

** محاسبه بودجه کشور با مدرک «دامپزشکی و پزشکی»

شاید در کمتر کشوری، سخنگوی کمیسیون ـ تخصصی ـ اقتصادی مجلس، دانش آموخته «بیماری های گیاهشناسی» و دبیر اول همان کمیسیون «دبیر معارف» باشد. یا شاید ایران تنها کشوری است که از طرفی تمام اقتصادش وابسته به نفت به نظر می رسد و از طرف دیگر از میان ۲۳ نفر عضو کمیسیون انرژی مجلسش ، تنها یک نفر مهندس نفت است و رئیس کمیسیون انرژی از قرار دانش آموخته «بیو مکانیک» است و دو نایب رئیس کمیسیون یکی «کارشناس آموزش» و دیگری «کارشناس علوم قرآن و حدیث» است. رشته تحصیلی پرستار و پزشک حسب قاعده نمی تواند ارتباط منطقی با نفت و گاز و انرژی برقرار کند؛ اما تعداد پرستاران و پزشکان در کمیسیون انرژی بیشتر از تعداد مهندسان نفت است. در کمیسیون صنایع و معادن «کارشناس آبشناسی» حضور دارد و «جراح مغز و اعصاب» به اجرای اصل ۴۴ در روزگار واگذاری غول های اقتصادی نظارت میکند.

پنج کمیسیون اصلی مسئول قانون گذاری اقتصاد کشور مجموعا ۱۰۸ عضو دارد و جالب است که از این میان، تنها ۱۰ نفر اقتصاد خوانده هستند و مابقی دانش آموخته سایر رشته ها هستند. این یعنی قانون گذاران محترم و اهالی سیاستگذاری اقتصاد کشور ۹۱ درصد اقتصاد نخواندند و فقط ۹ درصد آنها اهل اقتصاد دانشگاهی هستند.

این مطلب به بررسی تحصیلات و تخصص اعضای کمیسیون های تخصصی مربوط به اقتصاد خانه ملت می پردازد، البته در آینده نزدیک، همانطور که سراغ قانون نویسان رفتیم، سری هم به مجریان خواهیم زد.

یک پزشک و۲ پرستار درکمیسیون اقتصاد

اول به کمیسیون اقتصاد بپردازیم، لااقل اصالت نامش بیشتر از همه به این مطلب نزدیک است. کمیسیونی با ۲۳ عضو، از این ۲۳ عضو، تنها ۴ نفر اقتصاد خواند و مابقی دانش آموختگان سایر رشته ها هستند. سخنگوی کمیسیون آقای موسوی جرف دانش آموخته بیماری های گیاهشناسی است. دبیر اول کمیسیون اقتصاد، آقای موسوی لارگان، معارف اسلامی خوانده است. نایب رئیس اول،آقای دلخوش و دبیر دوم آقای مرعشی در رشته مدیریت دولتی تحصیل کردند. نکته جالب حضور دو پرستار، یعنی آقایان حیدری و خیری و آقای اکبرنژاد به عنوان پزشک در ترکیب این کمیسیون است.

تنها یک مهندس نفت در کمیسیون انرژی

اقتصاد ایران روی پاشنه نفت می چرخد، مسائل مربوط به نفت و گاز هم (اینطور که از ظاهر امر بر می آید) به عهده کمیسیون انرژی مجلس است.حالا جالب است که کاتوزیان، رئیس این کمیسیون «بیو مکانیک» خوانده است(بیومکانیک به استفاده از مکانیک کلاسیک در زمینه‌های علوم زیستی می‌پردازد) و از بین تمام اعضای این کمیسیون تنها آقای حسینی مهندس نفت است. دو نایب رئیس کمیسیون هم آقایان: کعبی و سودانی، به ترتیب کارشناسان آموزش و علوم قرانی و حدیث هستند. دبیر اول کمیسیون، آقای دهدشتی، پزشک و دبیر دوم کمیسیون آقای شبانپور مدیریت دولتی خوانده است. در این کمیسیون مهم هم حضور رشته ها عجیبی به چشم می خورد، از جمله: عسگر جلالیان، دانش آموخته علوم ارتباطات، سیدحسین ذوالانوار، دانش آموخته آبیاری و آبادانی و جاسم ساعدی، دانش آموخته علوم اجتماعی.

حضور کارشناس آب شناسی در کمیسیون صنایع

از بین کمیسیون های مورد بحث در این نوشتار، این کمیسیون بهترین وضعیت را از نظر ترکیب رشته ها و ربط آنها به موضوع کاری کمیسیون است! البته شرایط زیاد هم آرمانی نیست، اما با توجه به پنج کمیسیون دیگر، اینجا وضعیت بهتر به نظر می رسد، لا اقل در کمیسیون صنایع، در میان اعضا ۷ نفر مهندس وجود دارد. البته رشته های عجیب در اینجا هم به چشم می خورد، مثل دانش آموخته آب شناسی، یا دانش آموخته جامعه شناسی. آقای سجادیان، با مدرک زمین شناسی، گرایش آبشناسی عضو کمیسیون صنایع شده است. آقای اخوان جامعه شناس هم در کمیسیون صنایع عضویت دارد و لابد این رشته ها ارتباط تنگاتنگی با موضوع کاری کمیسیون تخصصی صنایع دارند!

محاسبه با فیزیک اتمی

همین اول در مورد این کمیسیون بگوییم، رئیس کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات، جناب آقای عبداللهی، دانش آموخته رشته مخابرات است! به نظر می رسد آنقدر موارد جالب در قسمت های قبل مرور شده باشد، که حضور دانش آموخته «فیزیک اتمی» و «دامپزشک» در کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات چیز عجیبی نباشد. البته حضور یک «پزشک» هم در این کمیسیون به چشم می خورد. آقایان: منادی سفیدان (دامپزشک)، کریمی(فیزیک دان اتمی) و شهرزاد(پزشک) مواردی هستند که ذکر شدند.

نظارت جراح مغز و اعصاب بر اجرای اصل ۴۴

این امیدوار رضایی، با آن امیدوار رضایی ( با نام مستعار محسن رضایی) که کاندیدای ریاست جمهوری شده بود، هرچند در نام مشترک هستند، اما در رشته تحصیلی اشتراک چندانی ندارد. آقای امیدوار رضایی میرقائد، جراح مغز و اعصاب است و در کمیسیون ویژه نظارت و پیگیری اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی عضویت دارد. دبیر اول کمیسیون هم مهندسی کشاورزی خوانده است. منصف که باشیم، انصافا جز آقای حاجی اصغری، که کشاورزی خوانده است، ترکیب تحصیلی سایر اعضای هیات رئیسه این کمیسیون ویژه را که اتفاقا دوره تصدی آنها همزمان شده است با خصوصی سازی غول های اقتصادی را می توان به هر ترتیب به وظیفه کمیسیون ارتباط دارد.

با صورت سرخ از سیلی: اینجا حال ما خوب است!

8 آگوست 2010 ۵ دیدگاه

به دست آهن تفته کردن خمیر/ به از دست بر سینه پیش امیر

القصه اینکه، اینجا حال ما خوب است، خیلی از دوستانمان هم بین ما نیستند. تاجیک و علی ملیحی و… را می گویم، اینها یک روز کنار ما می نشستند، کنار ما می نوشتند، کنار ما صحبت می کردند. اما الان نیستند، اما باز به کوری چشم بعضی ها حال ما خوب است. یک موقع خدا نخواهد زبانی به شکایتی باز  یا اظهار عجزی کنیم، که آن طرف تر، جایی که حریف مستقر شده،  از همین صورت سرخ سیلی خورده ما ضربه ها خورده و می خورد و یک خم ابروی ما برایش دنیایی از شادکامی به همراه خواهد داشت. هنوز هم با این وضع و اوضاع حسرت یک صفحه از نشریات ما را دارند و قول می دهم در حال تحلیل هستند که چطور ما این شدیم و آنها آن شدند و نمی توانند کیوسک ها را بگیرند.

هر سال چیزی در مورد سالی که گذشت به مناسبت این یک روز خبرنگار می نویسم. امسال اما هرچه گشتم تا خاطره ای خوش پیدا کنم از روزگاری که در یک ساله گذشته بر ما گذشته، چیزی پیدا نکردم،همه خاطرات یک سال قبلم طبیعتا به اتفاقات پس از انتخابات خرداد ۸۸ باز می گردد و قابل انتشار نیست(و تمایلی هم به قابل انتشار کردنش ندارم) اجازه بدهید شرح حالی بنویسم، شاید کم از خاطره نباشد! بگذارید اصولا آنچه در فاصله نوروز سال ۱۳۸۸ تا امروز بر من و بسیاری از همکارانم (امثال من)گذشته را تیتروار خدمتتان عرض کنم، شاید برای شما هم جالب باشد. این را هم عرض کنم، اینها که در ادامه می آید را تنها نبینید و حتما آخر مطلب را هم خوانید، که خدا ناکرده سو برداشت نشود، اصلا همین اول مطلب بگویم که به نظر من خبرنگاری شغل بدی نیست، من هم الحمدلله از لحاظ معاش مشکلی ندارم و امثال من هم ندارند، داشته باشیم هم نیازی به بیانش نیست.

در فروردین سال ۸۸، به روالی که از زمستان سال ۸۷ و پس از توقیف روزنامه کارگزاران آغاز شده بود، در سایت آینده نیوز به در خدمت دو تن از بهترین و متعهدترین روزنامه نگاران مشغول در سایت های اینترنتی یعنی آقای مهندس صادقی و آقای کلانتری در سایت آینده نیوز مشغول بودم، ابتدای اردیبهشت سال ۸۸(اگرچه بسیاری از دلارهای خارجی و وابستگی به مافیای ثروت فلان سرمایه انقلاب می گویند) اما با بروز برخی مشکلات مالی از سایت آینده جدا شدم.

تا اواخر اردیبهشت. تقریبا می شود گفت بیکار بودم، اواخر اردیبهشت در گروه اقتصادی روزنامه اعتماد ملی مشغول شدم، این روزنامه هم دیری نپایید و در مردادماه به محاق توقیف رفت. یکی از بهترین توقیف ها بود! چون مخاطبان خیلی اظهار لطف کردند.

تا حدودا اوایل مهرماه سال ۸۸ در مجله همشهری ماه(در دوران مدریت قبلی) مشغول بودم  تا اینکه به روزنامه اعتماد نقل مکان کردم و در گروه سیاسی این روزنامه مشغول شدم. خب در سال ۸۸ رکورد فعالیت در یک روزنامه را شکاندم و به طرز باور نکردن، کمتر از شش ماه در یک جا کار کردم(این شش ماه شاید برای شما کم باشد، ولی برای من جزو افسانه هاست!) تا اینکه روزنامه اعتماد هم در اسفند ۸۸ توقیف شد.

همزمان با روزنامه اعتماد در روزنامه پول هم از آذرماه ۸۸ مشغول به کار شده بودم، که آن هم در خردادماه همین امسال شبه توقیف(وقتی که صاحب امتیاز از روند کار به دلایلی دلگیر می شود و خود، روزنامه خود را می بندد می گویم شبه توقیف)

و از خردادماه امسال، تا امروز باز هم بیکارم. آنچه در یک سال گذشته از فعالیت هام به طور رسمی دارم یک گرفتاری مختصر است، حاصل فعالیت در روزنامه پول(که هنوز ختم به خیر نشده) کلی مشکل و آینده ای مبهم. البته در این مدت بالا، به طور غیر دائم(حق التحریر) در نشریات و سایت  هایی چون: شهروند امروز، ایراندخت، چلچراغ، عصر ایران، آینده(پیش از فیلتر و توقیف) هم فعالیت داشتم.

اما گله ای نیست و اینها را ننوشتم که به سبک برخی از رفقا، بگویم پول قبض موبایلم را ندارم، به دریوزگی افتادم و … خیر، الحمدلله،  روزگار با قناعت، شاید به سختی، اما با آسودگی وجدان در حال گذر است(تاکور شود هرآنکه نتواند دید). اتفاقا خیلی بهتر از قبل، چون آنچه من و امثال من پی آن هستیم، چیزی شبیه آپارتمان های مسکونی روزنامه (…) در منطقه ۲۲ یا بن خرید روزنامه … نیست(اشتباه نشود، ما آدم های ثروت ستیز و درویش مسلکی نیستیم، ماهم دوست داریم، اما نه از بیت المال و به هر قیمتی).  آنچه می خواهم بگویم این است که هنوز هم اگر روزنامه ای دوباره براه بیافتد، با همه اینها، دوباره هستند کسانی که مدیحه نگویند و در جهت نقد عملکرد مسئولان بی خرد وارد شوند.

اما آنچه به طور غیر رسمی از این مدت فعالیت(که ظاهرا روزگار ناخوشی بوده و مدام سفر از این تحریریه به آن دیگری بوده) در دست دارم، چیزی است که از هزار، هزار لوح تقدیر و تندیس و … برایم گرانبها تر است. اینها چیست؟ اول از همه اینکه هر شب موقع خواب، خیالم راحت است، که آنچه نوشتم حقیقت بوده و به فرمایش و امر و بن خرید و هدیه کنفرانس خبری و… چیزی ننوشتم.  اظهار لطف مخاطبانی که مطالب را می خوانند، هر از چندی کامنتی که در وبلاگ شخصی ام می گذارند. اینکه می بینم نتیجه یک جستجو در گوگل به سایت من ختم شده و مطلبی بوده که احتمالا مورد استفاده کسی قرار گرفته و… باور کنید، این برایم خیلی با ارزش تر است.

در دوران نوجوانی، یکبار گلستان سعدی را خواندم. هرچند تلاشم برای حفظ کردن این کتاب ارزشمند بی نتیجه ماند، اما یک بیت را همیشه از برم:

به دست آهن تفته کردن خمیر/ به از دست بر سینه پیش امیر

القصه اینکه، اینجا حال ما خوب است، خیلی از دوستانمان هم بین ما نیستند. تاجیک و علی ملیحی و… را می گویم، اینها یک روز کنار ما می نشستند، کنار ما می نوشتند، کنار ما صحبت می کردند. اما الان نیستند، اما باز به کوری چشم بعضی ها حال ما خوب است. یک موقع خدا نخواهد زبانی به شکایتی باز  یا اظهار عجزی کنیم، که آن طرف تر، جایی که حریف مستقر شده،  از همین صورت سرخ سیلی خورده ما ضربه ها خورده و می خورد و یک خم ابروی ما برایش دنیایی از شادکامی به همراه خواهد داشت. هنوز هم با این وضع و اوضاع حسرت یک صفحه از نشریات ما را دارند و قول می دهم در حال تحلیل هستند که چطور ما این شدیم و آنها آن شدند و نمی توانند کیوسک ها را بگیرند.

سخنی هم با تجربه های شکست خورده برخی از به ظاهر همکارانم در تریبون و رسانه های شکست خورده با بودجه های افسانه ای دارم، که ظاهرا همیشه با تقلید از شیوه نوشتار و طرح جلد و. صفحه آرایی و شکل سایت و… فکر می کنند می توانند مخاطب داشته باشند، یا فکر می کنند این طرف جادو و جملی در کار است.

عزیزان، آنچه یک مجله را با حداقل امکانات و حداکثر تهمت ها از سوی شما،  مورد تفقد  مخاطب قرار می دهد، حقوق چندصدهزار  تومانی خبرنگار، لابی با دکور چند میلیاردی، ساختمان و عصرانه و ناهار آنچنانی نیست، اینها خبرنگارند و آنها هم مخاطب، آنچه از دل براید و صداقت و حقیقتی را ذخیره خود کند، لاجرم هم بر دل نشیند، تیراژ روزنامه های ما گواه صداقت ماست و تجربه های شکست خورده شما هم گواه….شما!  باور کنید اینجا جادو و جمبل یا چیزی شبیه چمدان پر از پول و … نیست(البته اینها را به مردم می گوید، خودتان بهتر از هر کس می دانید  حقوق و مزایا و خانه و خودرو و… دست چه کسانی است) سعی کنید به شعور مخاطب احترام بگذارید، این چیزی است که به ما آموختند، چون مخاطب فوق العاده ـ خیلی بیشتر از شما ـ با شعور است، و هرگز توهین به شعورش را نمی پسندد.  اضافه صحبت نکنم و همین هم دراز شد.

باقی بقای عمرتان

یادتان نرود، اینجا حال ما خوب است