بایگانی

بایگانی آگوست

حرمت؛ رفاقت؛ حق؛ درستی

4 آگوست 2011 ۴ دیدگاه

اگه یه بار دیگه فرصت داشته باشم، میخوام راهمو عوض کنم…. دنیا هر طرف میخواد بره، نمیخوام زیر اب کسی رو بزنم. ادما هر کار میخوان بکنن، نمیخوام من کاری بکنم که با اصولم فرق داره.

حرمت؛ رفاقت؛ حق؛ درستی و….

یک سری حرف هستن، یه سری مفهوم، هر چی… بستگی داره چطور بهشون نگاه کنی. اگر به عنوان یه اشنانتیون باشن، تکلیف هستن.

اما اینا تکلیف نیستن، اشناتیون هم نیستن. شالوده زندگی آدم ها هستن.

forest

برخورد و دلخوری دوستی بهونه شد تا به اینها فکر کنم. تا ساعت ۳ شب حرف زدیم. حرف زدم با دوستی که ۶ سال باهاش دوستم. خیلی وقت بود نیاز داشتم به یه تلنگر.

قرار نبود اینجا باشم، چشمم رو باز کردم و میبینم هیشکس کنار نیست. همه رو رنجوندم. خسته شدم، از خودم.

از اینکه توجه نکردم به “حرمت”، “رفاقت” و “حق”، حق و حقوقی که خیلی وقته دیگه به کسی ندادم. به کسایی که دوستام هستن، تو ناراحتی هام ناراحت شدن، تو شادی هام شاد شدن.

بهترین دوستام و “بهـــــترین دوستم”. کسی که همیشه همراهم بوده و هیچ وقت نفهمیدم چقدر مهم بوده.

روزانه به طور میانگین ۳ هزار کلمه مطلب مینویسم. از آمار بانک مرکزی، واردات و صادرات، قیمت، شاخص، کوفت، زهر مار و…. اما چقدر می نویسم در مورد کسایی که دوستم هستن، دوستم دارن؟ رفیقم هستن، رفاقت کردن…

دقیقا عین توهم، هیچ چیز مثل غرور آدم رو داغون نمیکنه. شهامت پذیرفتن انتقادات دیگران. یک نفر اشتباه میکنه، دو نفر، سه نفر و…. وقتی شدن ۲۰ نفر، یه درصدی باید داد، که شاید من اشتباه کردم!

در ازای انتظاری که داشتم، چه انتظاری بر آورده کردم؟ نکته دردآور اینکه، انتقاد دوستانه و صمیمانه نزدیک ترین کس به خودت رو، که سال ها مطرح میکنه رو وقتی از زبون دیگری می شنوی، تازه بفهمی چقدر منطقی بوده. کی؟ کسی که انقدر تو روزمرگی گم شدی، که نمیفهمی و نفهمیدی چقدر مهمه!

برام مهم نیست کی اینو میخونه، چه قضاوتی میکنه و… میخوام مثل ۱۰ سال قبل، که تو وبلاگام دلنوشته می نوشتم بنویسم!

بنویسم اشتباه کردم.

من حق زیاد خواستم، ولی حق کم دادم.

من قضاوت زیاد کردم، اما کم نگاه کردم.

امروز صبح وقتی بابت یه عبارت که یه دوست قدیمی در موردم بکار برده بود خیلی ناراحت بودم، یه دوست دیگه یه حرف قشنگ زد، گفت رفاقتو رعایت کن.

من سرم تو عدد و رقمه و پرت نمیگم. الان میتونم ادعا کنم، صدها هزار کلمه مطلب نوشتم…. در مورد لااقل هزار تا سوژه پدر مادر دار. این همه روزنامه بودم …. کدوم مونده؟

کی از صفحه مسکن دنیای اقتصاد خبر داره؟ از صفحه ۶ روزنامه ۲ هم میهن چطور؟

تموم شد… رفت…. کی موند؟ رفقا موندن… رفیقایی که برات ارزش قائلن.

۸۰۰ نفر ادد لیست فیس بوک، ۲ هزار تا ایمیل تو ادرس بوک ایمیلت و صدها ای دی تو مسنجر… کی وقتی ناراحتی با ناراحتیت ناراحت میشه؟ زمان میزاره و بهت فکر مییکنه… از دور هواتو داره، میبینه چی نوشتی، چی کار میکنی….

تو بدترین شرایط ازت دفاع میکنه، کی دفاع میکنه؟

وقتی تو بدترین رفتار ممکن رو باهاش کردی…. به خاطر کی، به خاطر چی؟

به خاطر روزنامه ای که معلوم نیست فردام در بیاد، عصبی بودی و چیزی گفتی

چرا؟ به خاطر مصاحبه، چرا؟ به خاطر یه نشست خبری….

کو؟ کجاس… آس ترین مصاحبه ۳ سال قبل الان کجاس؟ مونده واست؟ کی مونده…. رفیقت… همراهت، پشتیبانت، مشاورت…

اما؛ تو به خاطر چیزی که منطقی میدونی موندنی نیست، کسی رو میرنجونی که باز هم منطقی میدونی با تو همیشه هست.

وقتی نیست، کسی نیست که بتونی باهاش راحت حرف بزنی…

شاید از این کاره… این کار، کاری که هزاران هزار حاشیه کنارش داره. حاشیه های امنیتی، حاشیه های حقوقی، حاشیه ، حاشیه، حاشیه و بازهم حاشیه…

نمیتونی ازشون دور باشی. نمیتونی راحت زندگی کنی.

تو این ماه عزیز، این وقت سحر… از خدا میخوام یه کار دیگه، یا یه راه دیگه جلو پام بزاره.

چون واقعا خسته ام، پای این کار، عزیزترین هامو دادم، پای این کار، حق خیلی از کسایی که حق داشتند رو نادیده گرفتم.

شاید بد نیست شما هم فکر کنید، کدوم میمونه، تیتر یک روزنامه فردا، یا رفیقتون؟

مورد مصاحبه، یا خانواده؟

اسم خوب، یا یه مقاله!

اگه یه بار دیگه فرصت داشته باشم، میخوام راهمو عوض کنم…. دنیا هر طرف میخواد بره، نمیخوام زیر اب کسی رو بزنم. ادما هر کار میخوان بکنن، نمیخوام من کاری بکنم که با اصولم فرق داره.

بچه که بودم، یک بار هم بازیم رو زدم! پدر بزرگم بهم گفت ببخشید، من گفتم نمیگم! دلیلم ایین بود که به نظر من حقش بود….

ولی آقا جون گفت، هر کسی هر کار بدی میکنه، فک میکنه حقشه، ولی مهم نیست خودت چی فک میکنی… نیگا کن، داره گریه میکنه، یعنی کارت بد بوده…

من کار بدی کردم، من معذرت میخوام.


سرکوب نماینده بخش خصوصی، توسط رئیس پارلمان بخش خصوصی!

2 آگوست 2011 بدون دیدگاه

اگرچه صاحبان تریبون بخش خصوصی اصرار دارند که اثبات کنند روی تصمیمات دولتی، تاثیرات شگرفی داشتند، اما پورقاضی خواهان گزارشی کامل و مستند از این تاثیرات شگرف بود. سخنانی که با بغض گفته می‌شد و بهت حاضران را در پی داشت ظاهرا به مذاق جناب رییس خوش نیامده بود. با اتمام سخنان پورقاضی رییس تریبون را در اختیار گرفت. در حالی که همگان انتظار داشتند رقیب و منتقد خاموشی (رییس سابق که به اهمیت ندادن به نظرات جمع همیشه متهم بود) با روی باز و به صورت منطقی پاسخ پورقاضی را بدهد، او سخنان خود را با حمله به پورقاضی آغاز کرد.

از «ناپخته بودن» و «بی‌اطلاعی» پورقاضی گفت و او را متهم کرد که از تریبون کشوری سخنان ناپخته را اعلام کرده است. نماینده منتقد که در برابر موجی از اتهامات قرار گرفته بود، خواهان تریبون شد، که ظاهرا تریبون به او داده نشد، ناچار با صدای خود به رییس اعتراض کرد که چرا به شخصیت او توهین کرده است و یحیی آل اسحاق پاسخی داد، که همه را شگفت زده کرد.

اینجا ساختمان شماره ۸۲ خیابان وزرا است. پارلمان بخش خصوصی در آن تشکیل می‌شود، اما جالب است که در آن، نماینده منتقد بخش خصوصی به عملکرد دولت، توسط رییس پارلمان بخش خصوصی متهم به ناپختگی می‌شود، فرصت دفاع از خود را نمیابد و در مقابل، نماینده دولت، بشدت به بخش خصوصی در برابر دیدگان اعضای پارلمان بخش خصوصی انتقاد می‌کند، بی‌هیچ اعتراضی از سوی هیات رییسه!

از اینها جالب‌تر اینکه در «پارلمان بخش خصوصی» در ابتدای جلسه رییس نمایندگان بخش خصوصی در حمایت از یک وزیر دولتی داد سخن سر دهد و از نمایندگان بخش خصوصی بخواهد «یک صلوات بلند بفرستند، طوری که صدای صلواتشان به نمایندگان مجلس ـ که قرار است رای اعتماد به وزیر پیشنهادی دولت بدهند ـ حتما برسد.»

اگر شخصی در هیچ یک از جلسات هیات نمایندگان اتاق تهران هم حضور نداشته باشد و تنها اخبار و گزارشات مربوط به جلسات پیشین را تورق کند، خواهد دید که در این نشست‌ها، همیشه تنها نطق‌ها و تحلیل‌های رییس، دبیر و نهایتا چند تن از اعضای هیات رییسه است که خودنمایی می‌کند. سلوک اهل بازار هم همیشه این بوده که پشت سر آن که قدرتمند‌تر است بایستند و او را قدرتمند‌تر کنند.

میانه‌یی هم با انتقاد‌های تند و تیز ندارند؛ هر چه هست، تنش و تغییر دشمن شماره یک کسب و کاسبی است. این جلسه هم مثل تمام جلسات دیگر بود، رییس سخنرانی کرد، از حاضران خواست که در تایید وزیر پیشنهادی صلوات بفرستند، آن هم صلوات بلند و الحق اکثریت و بویژه نمایندگان بخش دولتی هم لبیک گفتند.

اما در میانه‌های جلسه، اتفاق نادر و کمیابی رخ داد. مهدی پورقاضی، نماینده بخش خصوصی پشت تریبون قرار گرفت، دوستانه و منطقی گلایه‌هایی را مطرح کرد، تا آنجا که بغض گلویش را فشرد و از بدهی‌های سنگین دولت به بخش خصوصی گفت. پورقاضی خواهان پشتیبانی سازماندهی‌شده نمایندگان پارلمان بخش خصوصی، از بخش خصوصی بود. گلایه منطقی به نظر می‌رسید، سخن این نماینده بخش خصوصی اجمالا بر این نکته تاکید داشت که عملکرد هیات نمایندگان اتاق بازرگانی تهران به سخنرانی، نطق، گلایه و… خلاصه شده و این گلایه‌ها سازماندهی شده و به شکل مصوبه‌های مدون در نمی‌آیند.

افتتاح ساختمان جدید پارلمان بخش خصوصی در بهمن ماه سال گذشته به دست وزیر دولت نهم!

افتتاح ساختمان جدید پارلمان بخش خصوصی در بهمن ماه سال گذشته به دست وزیر دولت نهم!/ عکس: حامد ملک پور|فارس

اگرچه صاحبان تریبون بخش خصوصی اصرار دارند که اثبات کنند روی تصمیمات دولتی، تاثیرات شگرفی داشتند، اما پورقاضی خواهان گزارشی کامل و مستند از این تاثیرات شگرف بود. سخنانی که با بغض گفته می‌شد و بهت حاضران را در پی داشت ظاهرا به مذاق جناب رییس خوش نیامده بود. با اتمام سخنان پورقاضی رییس تریبون را در اختیار گرفت. در حالی که همگان انتظار داشتند رقیب و منتقد خاموشی (رییس سابق که به اهمیت ندادن به نظرات جمع همیشه متهم بود) با روی باز و به صورت منطقی پاسخ پورقاضی را بدهد، او سخنان خود را با حمله به پورقاضی آغاز کرد.

از «ناپخته بودن» و «بی‌اطلاعی» پورقاضی گفت و او را متهم کرد که از تریبون کشوری سخنان ناپخته را اعلام کرده است. نماینده منتقد که در برابر موجی از اتهامات قرار گرفته بود، خواهان تریبون شد، که ظاهرا تریبون به او داده نشد، ناچار با صدای خود به رییس اعتراض کرد که چرا به شخصیت او توهین کرده است و یحیی آل اسحاق پاسخی داد، که همه را شگفت زده کرد.

از کسی که همگان او را به انتقاد از برخوردهای غیردموکراتیک در پارلمان بخش خصوصی می‌شناسند، واقعا انتظار نمی‌رفت در برابر دفاع یک عضو عادی که حتی تریبون هم نداشت، از پشت تریبون رسمی، پس از شنیدن این اعتراض که «شما توهین کردید، اجازه بدهید از خودم دفاع کنم»، پاسخ بدهد«عیبی ندارد» و پس از آن هم مدت زمانی طولانی تریبون را به احمد خادم‌المله، نماینده وزیر صنایع ومعادن بدهد تا دقایقی طولانی در همراهی با رییس، به نماینده منتقد حمله کند و شخص او را زیر سوال ببرد.

عجیب آنکه سایرین هم در پایان سخنان او با کف‌زدن‌های مکرر او را تایید کردند، تو گویی اینجا پارلمان بخش خصوصی حامی دولت است! نمایندگان بخش خصوصی که به بدهی‌های سنگین دولت به واحدهای تولیدی آنها از یک سو و مالیات‌های سنگین دولتی از سوی دیگر انتقاد داشتند، کمتر اجازه سخن گفتن می‌افتند و در عوض، نمایندگان بخش دولت، که طبیعتا به لحاظ تعداد هم که باشد در اقلیت هستند، راحت‌تر و با اعتماد به‌نفس بیشتری، در محلی به نام پارلمان بخش خصوصی، به نمایندگان بخش خصوصی حمله می‌کردند.

در این بین نیز نمایندگانی چون دانشمند، که نوشته شده : نماینده بخش خصوصی است، در حمایت از نمایندگان دولتی و آقای رییس سخنرانی کرد. همه اینها در حالی اتفاق می‌افتد که بالای آن نوشته شده: «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران». گفته شده در این ساختمان قرار است از منافع بخش خصوصی دفاع شود، با این حال، زمانی که نماینده‌یی می‌گوید باید در برابر موکلانش که به او رای دادند، استدلال کند که چرا در این نشست‌ها، مصوبات لازم‌الاجرایی تدوین نمی‌شود، پاسخگو باشد،

رییس نشست تمام قد به او حمله می‌کند، نماینده دولت با اعتماد به‌نفس کامل و در کمال خونسردی می‌گوید«بله؛ دولت بدهی هم دارد» و بدون پاسخ به اینکه چرا همکاری لازم برای پرداخت بدهی‌های بخش دولتی به بخش خصوصی انجام نشده است، به شخص ناطق حمله می‌برد. اتاق‌های بازرگانی، قاعدتا وظیفه دارند تا از منافع حامیان و اعضای خود، دفاع کنند.

اینکه به دولت انتقاد‌های تند و تیزی می‌شود، در جای خود، منطقی به نظر می‌رسد، اما ظاهرا همه اشکالات نیز از بخش دولتی نیست. رییس پارلمان بخش خصوصی که خود به نماینده بخش خصوصی چنین حمله می‌کند و حتی در پاسخ به توهینی که کرده است، می‌گوید «عیبی ندارد» چه انتظاری از نمایندگان بخش دولتی می‌توان داشت. نماینده بخش دولتی نیز بی‌شک زمانی با خونسردی سخن می‌گوید، که حمایت هیات‌رییسه نشست را داشته باشد.

————

این مطلب در روزنامه اعتماد، شماره ۲۲۲۷، مورخ ۱۲ مرداد ۱۳۹۰ در صفحه ۴ منتشر شد

امپراتوری دریانی ها در سه نسل(۱)

2 آگوست 2011 ۱ دیدگاه
در این پرونده به دریان پرداختیم دهی کوچک با 5 محله در سال های 1300 که امروز دیگر شهری شده با صدها دریانی که در تولید و توزیع مواد غذایی پایتخت حرف های بزرگی برای گفتن دارند. حاج مهدی ابراهیمی دریانی دارند، که محله هایی در تهران به نام اوست، که هم اینک نیز نماد نو آوری به شمار می رود.  با پورمطلب، از بزرگان دریانی تا دریانی کمتر شناخته شده ای در کنج خیابان پاستور گفتگو کردیم و نگاهی داشتیم به سازمان های دریانی ها در تهران و نحوه ورود و نفوذشان در بازار عرضه خوار و بار در پایتخت. سه نسل دریانی ها را بررسی کردیم، تا بار دیگر نگاهی کنیم به یک برند، «سوپر دریانی» همان تابلویی که شاید هزاران بار دیده ای

در این پرونده به دریان پرداختیم دهی کوچک با ۵ محله در سال های ۱۳۰۰ که امروز دیگر شهری شده با صدها دریانی که در تولید و توزیع مواد غذایی پایتخت حرف های بزرگی برای گفتن دارند. حاج مهدی ابراهیمی دریانی دارند، که محله هایی در تهران به نام اوست، که هم اینک نیز نماد نو آوری به شمار می رود. با پورمطلب، از بزرگان دریانی تا دریانی کمتر شناخته شده ای در کنج خیابان پاستور گفتگو کردیم و نگاهی داشتیم به سازمان های دریانی ها در تهران و نحوه ورود و نفوذشان در بازار عرضه خوار و بار در پایتخت. سه نسل دریانی ها را بررسی کردیم، تا بار دیگر نگاهی کنیم به یک برند، «سوپر دریانی» همان تابلویی که شاید هزاران بار دیده اید

از سخت کوشی تا ارتباط مافیتای و… همه چیز به دریانی ها نسبت دادند. اما از لبلای حرف ها و تاریخ آنها، می توان یک نکته را استنباط کرد؛ در واقع آنچه سبب شده آنها به چنین پیشرفتی دست یابند نوعی گرایش «تکنوکرات» در آنهاست. شاید به سبب مهارجت هایشان به کشورهای شمال و مال غرب ایران بوده است. پدران دریانی های امروزی مدام در حال سفر به کشورهایی بودند که درواز بین شرق و غرب محسوب می شود.

آنها را ما امروز به نام سوپر مارکت داری میشناسیم، اما محله های دریان نو و شهرارا و ستارخان و… به همت انها بنا نهاده شده است، تاریخ از روزهایی می گویند که مردی از دریان پیشگام آپارتمان سازی در تهران می شود و زمین های حومه تهران(در آن سال ها شهرآرا و دریان نو جزو حومه تهران بوده) را به قیمت ۱۲ تومان میخریده و در آن آپارتمان های نقلی می ساخته است.

آنها نبرده رنج به این گنج دست نیافتند، به قول یکی از بزرگانشان، دریانی با سابقه ۵۰ سال کار، در واقع ۱۰۰ سال کار کردهف چون روزانه ۱۸ ساعت کار مداوم داشته است. خستگی ناپذیر پیش رفتند و پس انداز کردند، پول خود را در ملک مسکونی و تجاری سرمایه گذاری کرده و از سوی دیگر اتحاد خود را با تشکیل سازمان های منسجم و با اسانامه قوی تر کردند.

هیئت سی نفره آنها در تهران، از قوی ترین و منسجم ترین سازمان های صنفی به شمار می رود. با این عقبه، امروز در صدد هستند تا امپراتوری گذشته خود را بازیابند. آنها با راه اندازی فروشگاه های زنجیره ای یاران دریان، به دنبال بازیابی سهم خود از بازار عرضه و توزیع مواد غذایی هستند.

با تجربه هایشان از ورود فروشگاه های مدرنی مثل هایپر استار زیاد نترسیدند و آنها را با کوروش و فردوسی در دوران قبل از انقلاب مقایسه می کنند.

بسیاری از پسران دیگر براه پدران نرفتند و ترجیح دادند مشاغل آسان تر را انتخاب کنند، اما این به معنی مرگ برند دریانی ها نیست، آنها تازه با آغاز بکار فروشگاه های یاران دریان، خیز بلندی برداشتند تا برند خود را دوباره زنده کنند.

در این پرونده به دریان پرداختیم دهی کوچک با ۵ محله در سال های ۱۳۰۰ که امروز دیگر شهری شده با صدها دریانی که در تولید و توزیع مواد غذایی پایتخت حرف های بزرگی برای گفتن دارند. حاج مهدی ابراهیمی دریانی دارند، که محله هایی در تهران به نام اوست، که هم اینک نیز نماد نو آوری به شمار می رود.

با پورمطلب، از بزرگان دریانی تا دریانی کمتر شناخته شده ای در کنج خیابان پاستور گفتگو کردیم و نگاهی داشتیم به سازمان های دریانی ها در تهران و نحوه ورود و نفوذشان در بازار عرضه خوار و بار در پایتخت. سه نسل دریانی ها را بررسی کردیم، تا بار دیگر نگاهی کنیم به یک برند، «سوپر دریانی» همان تابلویی که شاید هزاران بار دیده اید.

—————-

این مطالب (به جز مورد پنجم) در پرونده ای در همشهری ماه، شماره ۸۰، مورخ مرداد ۱۳۹۰،  تحت عنوان کلی: “امپراتوری دریانی ها” از صفحات ۱۱۶ تا ۱۲۵ منتشر شد.  برای دیدن عناوین پرونده روی آنها کلیک کنید: